به گزارش اقتصادنیوز، سرعت بخشیدن به خروج نیروهای نظامی از منطقه خاورمیانه توسط دولت ایالات متحده و با توجه به چالش چین در برابر هژمونی آمریکا در عرصه نظام بین الملل، این پرسش را به وجود آورده که آیا دولت چین به دنبال جایگزینی آمریکا در این منطقه است؟
استیون کوک و جیمز گرین، با انتشار یادداشتی با عنوان «چین در صدد تسلط بر خاورمیانه نیست، اما ممکن است کاهش قدرت آمریکا این فرصت را برایش به وجود بیاورد» در نشریه فارن افرز تلاش کرده اند که به این پرسش پاسخ دهند.
در بخش اول این مقاله آن ها اظهار داشتند که تصورات آمریکایی ها از نقش چین در خاورمیانه تا حد زیادی از طریق مشابهت سازی با تجربه خود واشینگتن -که با اتحادهای نظامی و مداخلات مسلحانه تعریف شده- شکل گرفته تا رفتار واقعی چین.
در واقع، حضور فزاینده پکن بیشتر مرتبط با نگرانی های اقتصادی و سیاست داخلی است تا تمایل به هژمونی. به اعتقاد آن ها پکن مدتهاست که زمان و منابع قابل توجهی را صرفِ ایجاد روابط دیپلماتیک و تجاری با تمامی بازیگران اصلی خاورمیانه کرده و تداوم رویکرد «با همه رفیق» به خوبی به خدمت پکن درآمده است. در بخش دوم و پایانی این یادداشت عوامل حضور چین در خاورمیانه را به طور دقیق تر بررسی و استدلال می کنند که چین به دنبال سیطره بر خاورمیانه -به گونه ای که سال ها آمریکا چنین نقشی را بر عهده داشته- نخواهد بود. اگر چه آن ها چنین وضعیتی را مشروط به نحوه خروج آمریکا از خاورمیانه کرده اند.
علت واقعی حضور چین در خاورمیانه، توسعه سریع اقتصادی این کشور است. بین سالهای 1990 تا 2009، واردات نفت چین از خاورمیانه 10 برابر افزایش یافت. در سالهای 2019-2020 ، کشورهای خلیج فارس تقریباً 40 درصد از واردات نفت چین را تأمین می کردند که عربستان سعودی به تنهایی تامین کننده 16 درصد از آن و بزرگترین تامین کننده نفت خام چین بود. عراق، جایی که ایالات متحده میلیاردها دلار برای تغییر رژیم در آن هزینه کرده، در بین پنج تامین کننده اصلی نفت چین قرار دارد. ایران رتبه هشتم را دارد. پکن به وضوح منابع انرژی منطقه را برای توسعه مداوم چین و در نتیجه گسترش نفوذ جهانی اش بسیار مهم می داند.
روابط اقتصادی چین با خاورمیانه محدود به انرژی نیست. این کشور همچنین روابط خود را از طریق ابتکار کمربند و جاده (BRI) گسترش می دهد. تا حد زیادی به لطف ابتکار کمربند و جاده، چین اکنون بزرگترین سرمایه گذار منطقه و بزرگترین شریک تجاری یازده کشور خاورمیانه است. این کشور ساخت بنادر و پارک های صنعتی در مصر، عمان، عربستان سعودی، امارات متحده عربی و جیبوتی (جایی که پکن تنها پایگاه نظامی خود در خارج از کشور را مستقر کرده) را تأمین مالی کرده است ، این تأسیسات در امتداد نقاط حیاتی قرار دارد که منطقه را به بقیه جهان متصل می کند: خلیج فارس، دریای عمان، دریای سرخ، تنگه باب المندب و کانال سوئز. موفقیت ابتکار کمربند و جاده بستگی به باز نگه داشتن این شریان ها دارد. تنها باید به مسدود شدن کانال سوئز در مارس 2021 توسط کشتی باربری اور گیون و تاثیرات دامنه دار اقتصادی بعدی آن توجه کرد تا بفهمیم چرا رهبران چین برای خاورمیانه و آبراه های آن امتیاز ویژه ای قائل اند.
الزامات اقتصادی چین در خاورمیانه، به همراه دیپلماسی مورد نیاز برای حفظ آن، توضیح دهنده بسیاری از اقدامات اخیر این کشور در منطقه است. به عنوان مثال ، در اوایل سال 2021 ، پکن یک توافقنامه «همکاری استراتژیک» را با تهران منعقد کرد. این قرارداد 25 ساله که [گفته می شود] شامل وعده 400 میلیارد دلار سرمایه گذاری چینی در ازای فروش نفت با تخفیف زیاد و افزایش همکاری های امنیتی بود، باعث نگرانی واشینگتن شد. نزد بسیاری چنین تصور می شد که پکن سعی می کند تحریم های آمریکا را نادیده بگیرد تا تهران را از سیاست خارجی تهاجمی و توسعه برنامه هسته ای خود دور کند.
اما در واقع پیمان پکن با ایران بازتابی قابل توجه از منافع اقتصادی و دیپلماتیک چین بود. با توجه به جایگاه ایران به عنوان یکی از تامین کنندگان اصلی نفت چین، پکن علاقه دارد از بی ثباتی دولت ایران تحت فشار اقتصادی و دیپلماتیک آمریکا جلوگیری کند. رهبران چین همچنین مشتاقند تا موقعیت ایران در منطقه را حفظ کنند –تا حواس ایالات متحده را به سمت تحولات خلیج فارس و خارج از شرق آسیا منحرف کند. اگرچه ممکن است پکن با فعالیت گروه های شبه نظامی تحت حمایت ایران در شام یا خلیج فارس کنار نیاید، اما مقامات چین این گونه مسائل را مسبب قطع روابط با تهران نمی دانند. به همین ترتیب، پکن در زمینه حوادث مربوط به سالهای 2009 و 2019 در داخل این کشور حساسیتی نشان نداد –حتی گزارش های معتبری وجود دارد که برای پیگرد معترضان از فناوری چینی استفاده شده است.
اما سیاست های چین هم به طور مستقیم مربوط به نفت نمی شود. در هر صورت، چین به طور موفق آمیزی ترکیبی از دیپلماسی، سرمایه گذاری های جدید و تنوع بازار را در جهت تامین تقاضای داخلی رو به رشد خود برای سوخت های فسیلی به کار برده است. نفت خام ایالات متحده، گاز طبیعی استرالیا و استخراج زغال سنگ داخلی همگی مکمل واردات رو به رشد سوخت چین از خاورمیانه است. سرمایه گذاری در انرژی های تجدیدپذیر نیز قطعا بخشی از وابستگی کشور به هیدروکربن ها را جبران خواهد کرد.
بنابراین به جای اینکه چین خاورمیانه را صرفا به عنوان یک منبع انرژی ببیند، به روابط خود در آنجا به عنوان تضمینی در برابر تهدید داخلی منحصربفردش نگاه می کند: جنبش تجزیه طلب در منطقه خودمختار سین کیانگ با جمعیت اکثریت مسلمان اویغور. پکن پس از حملات تروریستی یازده سپتامبر 2001 در ایالات متحده، سرکوب وحشیانه ای را علیه جمعیت اویغور آغاز کرد و در پی حملات گسترده ای که جدایی طلبان اویغور در چین و کشورهای همسایه در سالهای 2014 و 2015 انجام دادند، این کارزار را شدت بخشید. در سال 2019 ژی گفت: «هرکسی که بخواهد منطقه ای را از چین جدا کند با بدن و استخوانهای خرد شده له خواهد شد». هم دولت ترامپ و هم بایدن معتقدند که سرکوب شدید پکن علیه اویغورها -از جمله حبس خودسرانه، عقیم سازی اجباری، تجاوز، شکنجه، کار اجباری و محدودیت های شدید آزادی های مذهبی- جنایت علیه بشریت و نسل کشی محسوب می شود.
رهبران چین مدتهاست امیدوارند که با ایجاد روابط نزدیکتر با دولت های های خاورمیانه و آسیای میانه بتوانند مانع از حمایت خارجی از جدایی طلبان اویغور شده و شبکه های اسلامی فرامرزی را تار و مار کند. به نظر می رسد علیرغم بی اعتنایی واشینگتن، توسعه طلبی پکن در خاورمیانه موثر واقع شده است. از طریق دیپلماسی بابرنامه، خرید محصولات هیدروکربنی و سرمایه گذاری در مقیاس های عظیم، پکن با موفقیت توانست دولتها و سازمانهای مذهبی در کشورهای با جمعیت اکثریت مسلمان را از ارائه حمایتهای مادی و تبلیغی از مردم اویغور منصرف کند و حتی بعضا نسبت به انتقاد از اقدامات شدید پکن علیه آنها صرف نظر کنند. بسیاری از دولت ها و سازمان های مذکور این سرکوب ها را به عنوان یک موضوع کاملا داخلی نادیده گرفته اند. برخی هم حتی با دولت چین علیه فعالان اویغور همکاری کرده اند. مقامات عربستان سعودی، ترکیه و امارات متحده عربی همگی به دستور پکن اویغورها را هدف گرفته و ظاهراً اخراج کرده اند.
این واقعیت که سیاست های چین در خاورمیانه بیشتر از پاره ای ملاحظات اقتصادی و سیاسی داخلی نشأت می گیرد بدان معنا نیست که واشینگتن باید از بابت رفتار چین در منطقه نگران نباشد. رهبری چین همچنان متعهد به نوسازی نظامی و پلتفرم های قدرت نمایانه است که می تواند خاورمیانه را تحت تأثیر قرار دهد. به عنوان مثال، مشارکت چینی ها در نیروی ضد دزدان دریایی در خلیج عدن، می تواند به عنوان تعهدی برای همکاری بین المللی خوانده شود -اما این تجربه همچنین به آماده سازی نیروی دریایی چین در آینده برای مأموریت های دور از خط ساحلی چین کمک می کند.
واضح است که پکن از اقدام نظامی بیزار نیست. جمهوری خلق از زمان تاسیس در سال 1949، تقریباً با تمام همسایگان خود درگیری های مسلحانه داشته است، از جنگ کره در 1950 تا درگیری های مرزی اخیر با هند. استقرار ادوات نظامی چین در دریای چین جنوبی، دریای چین شرقی و تنگه تایوان همچنان مایه نگرانی است، کما این که تلاش های پکن برای تضعیف هنجارها و نهادهای جهانی.
با این وجود، دلیل چندانی وجود ندارد که معتقد باشیم رهبران چین از کتاب نمایشی مشابهی در خاورمیانه [که آمریکایی ها آن را نوشته و بازی کرده اند] پیروی خواهند کرد. ردپای امنیتی چنددهه ای واشینگتن در سراسر منطقه برای پکن جذابیت چندانی ندارد. اتخاذچنین رویکرد صریحی می تواند دستاوردهای اقتصادی و دیپلماتیک چین را که با دقت شکل گرفته اند، تضعیف کند.
ایالات متحده و چین به وضوح منافع متفاوتی در خاورمیانه دارند، اما از این گزاره نمی توان به سادگی نتیجه گرفت که پکن می خواهد جانشین واشنگتن در منطقه شود؛ شواهد موجود چنین نتیجه ای را تایید نمی کند. قدر مسلم رهبری چین بدون توجه به خواسته های واشنگتن اهداف خود را پیگیری خواهد کرد. با این حال، بسیار بعید است که چینی ها به دنبال درگیری باشند و ترجیح می دهند روابط خود را با طیف وسیعی از کشورهای منطقه گسترش ببخشند تا از دسترسی به نفت و بازارها اطمینان حاصل شود. برای آن ها نتیجه این خواهد بود که در شرایطی که قدرت های منطقه ای بین واشنگتن و پکن مانور می دهند تا مجبور به انتخاب میان آنها نشوند، با ایالات متحده بر سر نفوذ به رقابت بپردازیم. تا آنجا که رهبران خاورمیانه وابسته به واشینگتن باشند، ایالات متحده برتری اش را در این رقابت حفظ خواهد کرد. اما اگر کاهش قدرت آمریکا بیشتر شبیه به خروج آمریکا از منطقه باشد، این رهبران ممکن است شروع به دوری از آمریکا کنند -و در این صورت ممکن است چین با وجود این که قصد مشخص برای انجام این کار نداشته ولی بدل به قدرت مسلط در خاورمیانه شود.