گذران زندگی با دستان خالی؛ روایت ۲۷ سال فداکاری مادرانه

خبرگزاری فارس یکشنبه 31 مرداد 1400 - 17:19
گذران زندگی با دستان خالی؛  روایت ۲۷ سال فداکاری مادرانه

به گزارش خبرگزاری فارس از فراشبند، مادران ایرانی همواره به عنوان اسوه‌های عشق و مهربانی و فداکاری شناخته می‌شوند. فرشتگانی که حضورشان شالوده اصلی خانواده ایرانی را تشکیل می‌دهد. 

صغری عالیشوندی یکی از این مادران فداکار است که ۲۷ سال است از فرزند معلولش پرستاری می‌کند، این مادر فداکار اهل شهرستان فراشبند از استان فارس می‌باشد.

وی در گفت و گو با خبرنگار فارس در فراشبند می گوید: ۱۸ ساله بودم که به ازدواج پسر خاله ام درآمدم و از آن پس زندگی مشترکمان آغاز شد، زندگی که پر از فراز و نشیب‌های خود بود. شوهرم کارگری می‌کرد و به سختی زندگی می‌کردیم.

عالیشوندی می افزاید: در سال ۱۳۵۴ اولین فرزندم به دنیا آمد و با موافقت شوهرم اسم او را منوچهر گذاشتم، بعد از او ۴ پسر و ۲ دختر از خدا هدیه گرفتم. اما چون منوچهر فرزند اولم بود، آرزوهای زیادی برای او در  سر می پروراندم؛ منوچهر روز به روز قد می‌کشید و من تمام رویاهایم را در او می‌دیدم. کلاس چهارم دبیرستان(دیپلم) را تمام کرد، تا این که در مرداد ۱۳۷۳ سرنوشت جور دیگری رقم خورد. 

او ادامه می‌دهد: در آن روز، برای کاری به بیرون از منزل رفته بودم و منوچهر با برادر کوچکترش در خانه بودند؛ ما در خانه‌مان چند تا نخل داشتیم و یک دیوار کاه گلی بود که مزاحم نخل‌ها شده بود، با بیرون رفتن من، او با برادرش به فکر خراب کردن آن دیوار می‌افتند و منوچهر در حالی که سنگ ریزه‌های کنار دیوار را جمع می‌کرده، برادرش از پشت دیوار، غافل از اینکه منوچهر کنار دیوار است، چند ضربه به دیوار می‌زند و دیوار خراب می‌شود و او در زیر آوار می‌ماند و بی‌هوش می‌شود.

حادثه‌ای غیرمنتظره که مسیر زندگی را تغییر داد

این بانوی فراشبندی می گوید: با سر و صدای برادرش، اهالی محله جمع می‌شوند و به علت عدم آگاهی از این که فرد آسیب دیده را نباید به زور از زیر آوار بیرون کشید، دست به چنین اقدامی می‌زنند و منوچهر عزیز ما را به زور از زیر آوار بیرون می‌آورند.

عالیشوندی بیان می کند: بعد از رساندن او به بیمارستان و انجام معاینات لازم، مشخص می‌شود که وی قطع نخاع شده است، با شنیدن این حرف از زبان دکتر، که منوچهر عزیزمان، آن بچه پرجنب و جوش دیگر نمی تواند راه برود، دنیا جلوی چشمانم تیره و تار شد.

به این جا که می‌رسد بغض راه گلویش را می بندد، با گوشه چادرش اشک‌هایش را پاک می‌کند و می‌گوید: آرزوهایم در دلم ماند، مثل هر مادر دیگری آرزوی این را داشتم که پسرم را خوشحال در لباس دامادی ببینم و شاهد موفقیت‌هایش باشم.

تلاش منوچهر برای ادامه تحصیل

مادر این خانواده با از خودگذشتگی و با کار طاقت فرسا، ۲۷ سال است که از فرزندش پرستاری می‌کند.

منوچهر قصه ما، جوان سرحال و خنده رو، خودش دوست دارد که بقیه ماجرا را تعریف کند.

او می‌گوید: با این اتفاق، دیگر شادی از خانه ما رخت بر بست. اوایل فراشبند بخش بود و مدت ۲ سال اول ویلچر هم به ما ندادند، با سختی فراوان مادرم از من پرستاری می‌کرد.

منوچهر بیان می کند: با علاقه فراوانی که به درس خواندن داشتم، در بهزیستی فیروزآباد تشکیل پرونده دادم و تصمیم به ادامه تحصیل گرفتم؛ با سختی‌های زیاد،  یک ترم را در دانشگاه پیام‌نور فیروزآباد گذراندم، اما به علت مسائل مالی مجبور شدم آن را رها کنم.
 
وی می‌گوید: پدرم کارگر روزمزد بود و ما هم ۵ برادر و ۲ خواهر بودیم و پدرم با این درآمد نمی‌توانست هم خرجی خانواده را بدهد و هم خرج تحصیل من را.

منوچهر اظهار می دارد: تنها پرستار و همدم من مادرم است که متاسفانه به خاطر کار سنگین دچار دیسک کمر و آرتروز زانو شده است. با اینکه جراحی هم انجام داده ولی اثر بخش نبوده است و دیگر کارهای شخصی خودش را هم به سختی انجام می‌دهد.

وی بیان می کند: با اندک مستمری که از طرف بهزیستی به من داده می‌شود، باری از دوش خانواده برداشته نمی‌شود.

مادری که در هر شرایطی خستگی ناپذیر است

مادر منوچهر که خود نیز از بیماری‌های عضلانی رنج می‌برد، با چشمان اشک‌آلود می‌گوید: تا جان در بدن دارم از فرزند عزیزم پرستاری می‌کنم و همواره پسرم را دوست دارم.

وی می‌گوید: به خاطر فرزندم هیچ وقت از خدا گله‌ای نکردم، همیشه با خود می‌گویم حتما صلاح و مصلحتی بوده که این بچه معلول شده است.

این مادر فداکار ادامه می‌دهد: در همه این ۲۷ سال به عشق پسر گلم، همه سختی‌ها را به جان خریده و از خدا خواسته‌ام که تا زمانی که زنده هستم، قدرت و توانایی بدنی به من بدهد تا هیچ وقت از نگهداری فرزندم خسته نشوم.

این مادر مهربان و دلسوز با تأسی از ائمه معصومین(ع)،  با سختی‌ها و مشقت‌های زندگی مبارزه و دشواری‌های زیادی را تحمل کرده است.

عالیشوندی انتظارات خود از مردم را این گونه بیان می‌کند: دیدگاه اطرافیان نسبت به افراد معلول، بیشتر ترحم آمیز  است؛ همه باید بدانند که معلول مثل همه افراد نیاز به محبت دارد نه ترحم.

این بانوی فراشبندی می گوید: از نظر اقتصادی، معلولینی که خانواده آنها توان رسیدگی به یک فرزند سالم را ندارند، چه برسد به یک فرزند معلول، مورد توجه بیشتری از طرف ارگان‌ها قرار بگیرند همچنین برای عبور و مرور با ویلچر، در سطح شهر و کوچه‌ها و ادارات، هیچ مناسب‌سازی صورت نگرفته  و فرد معلول باید از عابران تقاضای کمک کند.

به گزارش فارس، داستان فداکاری این مادر و مشکلات فرزندش، یکی از هزاران قصه مادران این سرزمین و بخشی از کمبودهای مختلف جامعه معلولان است که امیدواریم روزی فرا برسد که مدل شهرسازی ما متناسب با حال اقشار مختلف جامعه باشد و شاهد رشد و بالندگی و رضایت‌مندی بیش از پیش مردم، به ویژه جامعه معلولین باشیم.

انتهای پیام/س

منبع خبر "خبرگزاری فارس" است و موتور جستجوگر خبر تیترآنلاین در قبال محتوای آن هیچ مسئولیتی ندارد. (ادامه)
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت تیترآنلاین مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویری است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هرگونه محتوای خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.