به گزارش خبرگزاری فارس، فداحسین مالکی عضو کمیسیون امنیت ملی و سیاست خارجی مجلس شورای اسلامی و سفیر اسبق کشورمان در افغانستان میهمان این هفته برنامه دست خط بود که متن زیر ماحصل گفتوگوی با وی است.
*اوضاع چه طور است؟ اوضاع که خوب پیش میرود. فکر کنم ان شاءالله وزیر امور خارجه رأی خوبی بیاورد.
بله. اوضاع این چند روزه به طور خیلی فشرده بود. انصافاً هم کار مجلس و هم حضور وزرای پیشنهادی در مجلس جالب بود. یک ابتکار خیلی خوبی که امسال به خرج داده شد برخلاف گذشته، این بود که وزرای پیشنهادی به همه کمیسیونها میرفتند. این حرکت باعث شد آن التهابی که معمولا در مجلس بود، گرفته شود و با طیب خاطر و شناخت بیشتری نسبت به وزرا برنامهریزی کنند.
*کابینه را چطور می بینید؟ اگر بخواهید کابینه را ارزیابی کنید کابینه آقای رئیسی چطور است؟
شرایط روز کشور ما با توجه به مشکلاتی داخلی که در کشور داریم، خصوصاً معیشت مردم که نظر آقای رئیسی هم بر این هست، به هر حال مجلس روی برخی از حوزهها حرف دارد، ولی روی برخی از بخشها و حوزههای کاری انصافا نیروهای خوبی معرفی شدهاند و پیشبینی هم میشود آرای خوبی بیاورند.
*چهار وزارتخانهای که با کمیسیون تخصصی شما ارتباط نزدیکی دارند، وزیر امور خارجه، وزیر دفاع، وزیر کشور و وزیر اطلاعات، به نظر شما این چهار وزیر چگونه هستند؟
اتفاقا منطبق با آن شرایط خود دستگاهها انتخاب شدهاند، یعنی از جنس خود تشکیلات است و اغلب آنها سوابق بسیار خوبی دارند.
*شما چهار سال و نیم سفیر جمهوری اسلامی ایران در افغانستان بودید؛ دوره سخت و تاثیرگذاری بود. الان هم یکی از مسائل روز ما مسئله افغانستان است. بگذارید من صریح بپرسم؛ آیا پیشبینی نهادهای مسئول ما که بالأخره هم مسئولیت در حوزه منطقهای و هم بین المللی دارند اینطور بود که طالبان با این سرعت بیاید و کابل را فتح کند یا نه، پیشبینیها چیز دیگری بود؟
هیچکس حتی خود طالبان این پیشبینی را نداشت. محور اصلی همه اتفاقات و بدبختیهایی که امروزه متوجه مردم افغانستان است یا در طول ۲۰ سال گذشته بوده، آمریکاییها هستند.
جدا از اینکه ما با آمریکاییها مشکل داریم، واقع بینانهاش همین است. بعد از این که آمریکاییها پشت دولت و ملت را خالی کردند و ارتش و نیروهایشان را خارج کردند، حتی نیروهای ناتو خارج شدند و در طول این 20 سال هم نتوانستند یک ارتشی بسازند، ارتش افغانستان واقعاً اینطور نیست که قضاوت کنند، ارتش جا خالی داد. سلاح و تجهیزات نداشتند و این اراده تلخی بود که آمریکاییها برای مردم افغانستان گذاشتند و زمینه فراهم شد، از یک طرف مردم از دولت مرکزی خود به علت فساد و ضعفهایی که در آن بود، ناراحت بودند و نهایتا این اتفاق افتاد.
*دو مطلب از شما خواندهام، باید به هر دو اشاره کنم. یکی اینکه گفتید اگر ارتش افغانستان و فاطمیون نمیخواستند، اصلا این اتفاق نمیافتاد؛ یعنی اصلا نمیشد که طالبان همه جا را تصرف کند. نکته بعدی هم این است که گفتید در دوحه، جلسات بین اشرف غنی و نماینده طالبان و آمریکا معادلات را مشخص کرد؛ یعنی اینکه پشت صحنه این شد که چینش آمریکاییها شد، چون از آن طرف هم نگاه میکنیم ۲۰ سال پیش آمریکا به بهانه سرکوب طالبان میآید و حمله میکند و دوباره طالبان را بیرون میکشد، در واقع یک جوک سیاسی به حساب میآید.
ببینید، ژنرال بسمالله خان که از یاران شهید احمدشاه مسعود هم بود و وزیر دفاع و فرمانده کل هم ایشان بود، بعد از اینکه اشرف غنی از کشور خارج شد، ایشان جمله خیلی کوتاهی دارد که عنوان کرد و مخاطب را خود اشرف غنی قرار داد، با یک لحن عصبانی جملهاش را شروع میکند که جمله اولش را عرض نمیکنم، ولی جمله دوم این بود که تو باعث شدی ارتش خلع سلاح شود و کشور را واگذار کردی و بعد هم فرار کردی؛ همه چیز در آن هست.
کنفرانس و مذاکرات دوحه هم در همان راستا بود که آنجا توافق میکنند که ۱۸ یا ۱۹ استان در اختیار طالبان قرار بگیرد و سپس یک حکومت مشارکتی تشکیل دهند و شما میبینید در شمال... شمال امنترین مناطق افغانستان در طول این دو دهه گذشته بوده، حتی خود آمریکاییها هم جرأت نمیکردند، چون به هر حال بیشتر مردم فارسیزبان آنجا بودهاند، چه تاجیک، چه هزارهها و قومیتهای مختلف، چه عزیزان اهل سنت و تشیع ما در آن منطقه هستند، لذا جرأت نمیکردند عملیات انجام دهند.
آنجا بیشتر تحت سیطره ژنرال دوستُم بود، استاد عطا بود، خود مرحوم شهید استاد ربانی بود، اما شما میبینید در این حادثه اخیر هنوز نیروهای طالبان وارد شهرهای شمالی نشده بودند، شهرها تخلیه میشد. خیلی از رهبران سیاسی و فرماندهان جهادی و حتی فرماندهان ارتش قائل و معتقد هستند که این ماموریتی بود که اشرف غنی انجام داد و در واقع باعث شد ارتش کنار بکشد، مردم مقاومت نکنند و طالبان بیاید.
در دو وظیفهای که سازمان ملل در سال ۲۰۰۱ به آمریکاییها داد، یکی مبارزه با تروریسم بود و دوم، مبارزه با مواد مخدر بود؛ به این دو دلیل سازمان ملل اجازه داد به آمریکاییها وارد منطقه شوند. آیا در هر دو پیروز شدند که به اصطلاح نیروهای خود را خارج کنند یا اینکه نه شکست خوردند؟ شکست خوردن آنها را همه میدانند اما توجیه برای شکست خوردن آنها این بود که جایگزین کنند. جایگزین چه شود؟ طالبان شوند. آمریکاییها دنبال سرزمین بودند برای داعش. سرزمین را کجا انتخاب کردند؟ افغانستان را انتخاب کردند. کجای افغانستان؟ در جلال آباد، ننگرهار، آنجایی که هم مرزند با پاکستان چون از جاهای دیگر، نه از طرف ایران می توانستند، نه از طرف چین میتوانستند، نه از طرف کشورهای آسیای میانه میتوانستند، از طرف پاکستان آوردند در آنجا مستقر کردند.
یک سال و نیم، دو سال قبل این کار را انجام دادند. آن دو سال قبل آمریکاییها خواب چنین روزی را میدیدند، اما خب بههرحال طالبان روی خوش را به داعش نشان نداد در طول یکی دو ساله..
* معلوم هم نیست در ادامه...
بله، در ادامه هم معلوم نیست. حالا برخی گروههای دیگر که از طریق تاجیکستان وارد افغانستان شدهاند و کمک کردهاند به طالبان، اینها ابهاماتی است که طالبان باید برای مردم افغانستان و دنیا مشخص کند.
شما میبینید در دنیا همهمهای وجود دارد، حتی پوتین هم امروز اعلام موضع کرد که باید مشخص شود این افراطیون در آنجا از کجا هستند. در زمان اوباما، اوباما برای دور دوم خودش میخواست یک امتیاز بگیرد. خشنترین فرماندهشان که ژنرال پترائوس باشد و خودش را فاتح خلیج فارس و مسئول دستگیرکننده صدام هم میدانست، این را میخواست به افغانستان بفرستد، یک نظم و نسقی به آن جا بدهد، زهر چشمی بگیرد که بتواند در انتخابات دور دوم موفق باشد. همین پترائوس با آن یال و کوپال، روزی که میخواست برود؛ نه عزت و نه آبرویی داشت، حتی در جلساتی که شرکت میکرد افغانها به او بیاحترامی میکردند و خیلی مسائل دیگر.
این ملت این بلا را سر پترائوس درآوردند و اینها دنبال بهانه بودند. بهانهشان این بود و نهایتاً میخواستند به این طریق خارج شوند و ابتدا میخواستند جایگزینشان را داعش کنند و بعدش دیدند که داعش جا نیفتاده و مردم با داعشیها مقابله میکنند، آمدند این حرکت را انجام دادند و هم ارتش و هم مردم خلع سلاح شدند که طالبان وارد کشور شد.
*دو تا مطلب را میخواستم مطرح کنم؛ اول اینکه، زمانی روشنفکران خودمان در داخل میگفتند که افغانستان با توجه به اینکه با آمریکا ارتباط حسنهای پیدا کرده، صبر کنید ببینید چه اقتصادی در آنجا شکوفا خواهد شد و حتی بعضا یادداشتها و صحبتهای آنها هست که میگفتند، ببینید پول ملی ما در مقابل آنها پایین میآید، یا آقای رئیس جمهور عزیز سابق ما، در جلسهای خدمتشان بودیم، مثال میزد، در مورد رادیو تلویزیونها و صدا و سیما صحبت شد، گفت همین افغانستان یک قران پول به رادیو و تلویزیونهایش نمی دهد که ما داریم مثلاً به صدا و سیما میدهیم، همه آنها خصوصی اداره میشوند، یعنی به نوعی داشتند افغانستان را اینطور معرفی میکردند که ایران نسبت به آن هم عقب خواهد افتاد، ولی الان دیدیم چه شد، فکر میکنم الان یک مقدار بیشتر معادله آنها شده که نزدیکی ایران و طالبان، یعنی به موضوع اصلی اصلاً نمیپردازند که خودشان چه چیزی فکر میکردند و چه میگفتند.
دولت گذشته افغانستان به محوریت آقای کرزای و بزرگانی چون مارشال فهیم، استاد ربانی و خیلی از این بزرگان به مرور فهمیدند و به آمریکاییها فهماندند که اینجا فلان کشور عربی نیست، اینجا افغانستان است.
اختلافات شروع شد؛ آمریکاییها میگفتند هر وقت سفیر مالکی با کرزی رئیس جمهور صحبت میکند، فردا کرزای بر علیه آمریکا سخنرانی میکند. اینها موضعگیری را متوجه شدند و آمدند چه کار کردند؟ به جای اینکه مثلاً کارهای تجاری و اقتصادی کنند، ساخت و ساز انجام دهند، جاده، بیمارستان و مدرسهای بسازند، مثل شوروی سابق.. الان شما از افغانها بپرسید شما شوروی سابق را قبول دارید که امروز روسیه است یا آمریکا را؟ میگویند شوروی سابق را؛ چرا؟ چون در آن مدت چهارتا پل یا بیمارستانی برای ما ساخته، ولی آمریکاییها هیچ حرکتی انجام ندادند.
از این رو، مردم باهوش افغانستان میدانستند، بعد آمدند ترفند خیلی زشتی به کار بردند که در تاریخ کمتر دیده میشود، کم گفته شده، واقعاً کم گفته شده و آن اینکه رهبران سیاسی و فرماندهان جهادی را ترور کردند یا ترور فیزیکی یا ترور شخصیتی،
* خود آمریکاییها؟
بله، مثلاً چند بار میخواستند مارشال فهیم را ترور کنند، با هلیکوپتر روی خانه او رفتند، آن موقع هیچ کاره بود، بعد معاون اول شد.
یادم هست چند بار سردار شهید سردار سلیمانی به من گفت فلانی مراقب مارشال فهیم باشید، ما هم کارهای خودمان را انجام میدادیم، یعنی یک دهن کجی محکمی با حضورمان در منزل مارشال فهیم یا اقدامات مشابهی انجام میدادیم، آمریکاییها میفهمیدند که اینها تنها نیستند. یا اینکه مثلا برخی از رهبران یا فرماندهان را ترور میکردند، مثل ژنرال داوود که یک فرمانده جوانی بود که ایشان را فرستادند که فرمانده کل منطقه شمال شود که آمد با خود ما هم مشورت کرد، معاون وزیر کشور بود یا وزیر داخله، من به او گفتم که ژنرال نرو، تو اینجا بیشتر کار داری، گفت بزرگان به من گفتهاند، استاد ربانی به من گفته یا رئیس جمهور به من گفته که شما به آنجا برو. موقعی که رفت بعد از مدتی آمد گفت آقای سفیر به نظرم آخرین باری است که من شما را میبینم. گفتم چرا؟ احساس میکنم من را بزنند، آخرش هم زدند و شهیدش کردند! نه اینکه مردانه باشد، نامردی.
در یک اجلاس و جلسهای دعوت میکنند، از آن طرف به رگبار میبندند و فرمانده ارشد را شهید کردند یا برادر خود آقای کرزی، 20 روز قبل از شهادتش سرکنسول ما از قندهار زنگ زد گفت آقای سفیر احمد ولی که فرمانده ارشد قندهار و همه کاره بود، ایشان میخواهد ملاقات فوری با شما داشته باشد. گفتم در اولین فرصت بگویید تشریف بیاورند، خیلی هم شجاع بود گفت که آمریکاییها به من گفتهاند... من آمدهام به شما بگویم که در تاریخ ثبت شود. من تعجب کردم چه میخواهد بگوید. گفت آمریکاییها به من گفتند که تو باید اینجا را ترک کنی، گفتم کجا بروم؟ گفتند باید بروی سفیر بشوی در آمریکا. گفتم من نمیروم، سفیر بشوی در سازمان ملل، سفیر بشوی در کجا و نهایتاً گفتند که تو باید از حمایت دولت مرکزی که دولت برادرش باشد، دست بکشی. من هیچ کدام از اینها را قبول نکردم، در برابر آنها محکم ایستادم. بعد گفتم حالا چی؟ گفت اینها من را میزنند من ترسی هم ندارم، گفتم میخواهی کمک کنیم از هر جهت، گفت نه من دارم. گفتم مراقب تیم حفاظتت باش که بعد از به نظرم دو هفته بود که سرکنسول ما آقای رنجبر زنگ زد و گفت آقای سفیر خبر بدی دارم. گفتم چه؟ گفت احمد ولی را شهید کردند. بعد که من رفتم، البته در همین فاصله من خبر اول را که خودش به من اطلاعات داد، من به آقای کرزی رئیسجمهور که برادرش بود گفتم مراقب احمد ولی باش؛ گفت هیچ اتفاقی نمیافتد. گفتم یقین داری؟ همین طور دو به دو، گفت یقین دارم، هیچ اتفاقی نمیافتد. بعد که شهید شد و او را زدند، من به دیدن او رفتم که تسلیت بگویم فقط به من نگاه میکرد و من هم به او نگاه میکردم، نه یک کلمه او گفت و نه یک کلمه من گفتم.
بعد از مدتی من متوجه شدم که به من خبر دادند که آمریکاییها برای خود کرزی هم دارند توطئه میچینند. رفتم گفتم آقای رئیس جمهور من خبر بدی دارم، گفت دیگر منبعد هرچه بگویی قبول دارم. گفت چه است؟ گفتم اینها برای تو برنامه دارند. گفت برای ترور من؟ گفتم بله برای ترور شما. گفت چگونه؟ گفتم شما بپرسید فرمانده گارد حفاظت شما الان کجاست. یک مقدار فکر کرد و گفت مدتی است او را نمیبینم. تلفنی زنگ زد از دفترش پرسید که فلانی کجاست؟ گفتند مرخصی است. گفتم آقای رئیس جمهور سوال کنید ببینید کجا مرخصی است. سوال کرد گفت که آمریکا رفته است.
اما این دولت (دولت غنی)، دولتی نبود که آمریکاییها خیلی وقت برای آن بگذرد که کنترل کند. آقای اشرف غنی کاملا وابسته به آمریکا بود و این بود که این ماموریتی که آمریکاییها بدونخونریزی البته از بُعد سیاسی کلمه خونریزی را عرض می کنم. خارج شوند و به بهانه ما کشور را به خودشان واگذار کردیم.
*نکته دیگری که شما به آن اشاره کردید و گفتید اگر طالبان یک حکومت فراگیر با همه تشکیل ندهد، قطعاً متلاشی خواهد شد و ادامه نمیتواند بدهد. آیا این کار را می تواند انجام دهد؟ چون شما با آقای کرزی هم رابطه بسیار نزدیکی داشتید و آقای کرزی هم نقش آفرینی میکند و عبدالله عبدالله همینطور فکر میکنید به جایی برسد؟
ببینید شرایط بافت قومیتی افغانستان به گونهای است که هیچ گروه و قومیتی نمیتواند به تنهایی کشور را اداره کند. طالبان باید این را درک کند، طالبان فکر نکند که به راحتی کشور را گرفته، والا اگر طالبان بخواهد تمامیت... طالبان این را میخواهد، تا اینجا این را می خواهد، مثلاً پیشنهاد آقای کرزی را هم اینها نپذیرفتند، گفتند کشور را ما گرفتهایم خودمان میخواهیم اداره کنیم. این خطای استراتژیک است که طالبان میکند. همین الان شما میبینید که احمد مسعود فرزند سردار احمد شاه مسعود در پنجشیر دارد برای خودش حکومت میکند، در واقع برای طالبان خط و نشان میکشد . خیلیها آن طرف رفتهاند، خود ژنرال بسم الله خان با تعدادی از نیروهای ارتش آن طرف رفته است.
*احمد شاه مسعود خطوطش مثل پدر است؟ یا متفاوت است؟
مثل همان است، به هر حال ایشان جوان امروزی است و خودش را خوب حفظ کرده است. در مناطق شمال ما الان خبرهایی داریم که مردم خیزش کردهاند و برخی از مناطق را بدون درگیری از طالبان گرفتهاند. این علائم خطرناکی است. چه علایم خطرناکی است؟ که اگر عقلای کشور به خودشان نجنبند کشور به سمت جنگهای داخلی میرود. اگر به سمت جنگهای داخلی برود جمع کردن آن خیلی سخت است.
*الان روابط پاکستان با طالبان چگونه است؟
افغان ها معتقدند که بیشتر بدبختی آنها از پاکستان است. در حمایت از طالبان و بدون تعارف عرض کنم که پاکستان از طالبان تا اینجا حمایت کرده است. الان میداندار مسائل بیشتر پاکستان است که پاکستان هم ارتباطش با آمریکاییها در موضوعات ارتباط نزدیکی است.
*شهید ربانی هم در همان پروژه آمریکاییها به شهادت رسید؟
بله در همان پروژه آمریکاییها به شهادت رسید. که اتفاقاً این را هم اگر فرصتی هست من کوتاه عرض کند. چند روز قبل از شهادتش دوستان از تهران تماس گرفتند که اجلاس علمای جهان اسلام بود. من با ایشان صحبت کردم که شما باید تشریف ببرید. بعد متوجه شدم که آمریکاییها به شدت به دنبال این هستند که ایشان نرود. من صبحانه به منزلشان رفته بودم. گفت نمیدانم چرا آمریکاییها اصرار میکنند که من به ایران نروم. گفتم شما حتما برو. من حساس شدم که حتما باید به ایران بروید.
از آن طرف، آقای کرزی نمیدانم به چه دلیلی خیلی راضی نبود ایشان به ایران بیاید و در اجلاس شرکت کند. من بیشتر تحریک شدم و نهایتاً ایشان پذیرفت و گفت من به ایران میروم. صبحی که ایشان به طرف تهران پرواز داشت، آمدیم در سفارت هنوز اولین چای را نخوردیم، دیدیم انفجار مهیبی شد، انفجاری که خود ما در سفارت تکان خوردیم با وجود اینکه ساختمان مستحکمی است. فهمیدیم که انفجار شده و نمی دانستیم انفجار است و نمیدانستیم کجا که خبرش آمد و گفتند که این اتفاق افتاده است.
ما از آن کسی (اقبال) که همیشه یاورش و در کنارش بود پرسیدیم. گفتیم چه شد؟ قضیه چه بود؟ گفت هیچ چی آقای سفیر، آقای فلان با آقای فلان که میشناختیم که الان همان آقا در دولت آقای اشرف غنی وزیر شده است، همان آقا ولی را گفت، ایشان یک آدم معمولی را آورد گفت پیغام دارم. پیغام از که دارد؟ گفت آقای ربانی هم آدم بسیار باهوشی بود، گفت تا استاد به من گفت این چه کسی است که آمده. این خودش رفت که دستش را ببوسد، مواد منفجره یا هر چیزی که بود اینجا گذاشته بود، انداخت دستش را ببوسد و منفجر شد و آن اتفاق افتاد.
یعنی این صحنه کاملا مشخص بود که کار خود آمریکاییها بود. چرا؟ به خاطر اینکه استاد ربانی مسئولیت شورای صلح و مصالحه را گرفته بود و قطعاً هم ما ایمان داشتیم که صلح برقرار میشود.
چون ربانی در طالبان هم نفوذ داشت. من گفتم حاج آقا برای شما سخت است که این مسئولیت را گرفتهاید، موقعی که مسئولیت را گرفت، من او را برای شام به سفارت دعوت کردم. گفتم چرا گرفتی؟ گفت من باید آخر عمری یک کاری انجام دهم، گفتم با حکمتیار؟ - حکمتیار هم فراری بود - گفت این حکمتیار هم از خودمان است، گفتم طالبان را چه کار میکنید؟ گفت اغلب فرماندهان طالبان بچههای خودمان هستند. خیلی جالب است تحت عنوان فرماندهان خود من بودند، یعنی زمانی که با شوروی میجنگیدند . گفت اینها همه میشناسند من میتوانم این صلح را برقرار کنم و واقعا میتوانست، آمریکاییها نمیخواستند این صلح برقرار شود.
*یک بحث، بحث خود افغانستان و حاکمیت افغانستان و مردم عزیز افغانستان است که برای همه ما مردم فارسیزبانان عزیز هستند. بحث دیگر، بحث منافع ملی خودمان است که مسئله بسیار مهمی است و برای هر کشوری هم مهم است. الان سوال خیلیها در داخل کشور این است که با آمدن طالبان جمهوری اسلامی ایران چگونه میخواهد با اینها تعامل برقرار کند؟ برخی میگویند، طوری تفسیر میکنند که گویی جمهوری اسلامی باعث شده طالبان آمده، اصلاً نقطه اتصالمان بعد از آن ۲۰ سال پیش که با طالبان به خاطر کشته شدن شهدای دیپلمات و خبرنگارمان آن وضعیت به وجود آمد، از چه زمانی این ارتباط کلامی و تعاملی با طالبان شکل گرفت؟
ببینید، طالبان دو بخش دارد؛ طالبان افغانستانی و طالبان پاکستانی. طالبان که مربوط به افغانستان است به هر حال اینها جزئی از ملت هستند. ما خودمان هم در آن زمان به نوعی دوستانمان رابطه داشتند که کسی تعرضی به مرزهای شرقی ما نداشته باشد، هر کسی می خواهد باشد، میخواهد طالبان باشد، آمریکاییها میخواهند باشند یا ناتو، این کارها را انجام میدهیم. ما روی دخالتهای بیرونی نسبت به تحریک کردن طالبان قبلا هم ناراحت بودیم، واکنش نشان میدادیم و الان هم همینطور است. اینکه گفته میشود بعضا ایران از طالبان حمایت میکند، این حرف درستی نیست.
ما تمامیت ارضی افغانستان و ملت افغانستان برایمان مهم است در حوزه دایره فارسیزبان، تمدن فارسی زبان ما برای ما مهم است. حساسیتی که ما نسبت به افغانستان داریم بقیه کشورها ندارند. اگر بعضی از کشورهای همسایه دارند، دنبال منافع هستند؛ ما دنبال منافع نیستیم، هیچ زمانی هم نبودهایم. ملت افغانستان هم میدانند ما فقط می خواهیم صلح و ثبات برقرار شود.
حالا امروزه که طالبان به هر حال فعلاً اکثریت کشور در حیطه مدیریت در تصرف طالبان است، تلاش ما بر این است که یک دولت فراگیر باشد.
*بالاخره آن زمان که طالبان بود، شهید حاج قاسم چه برنامهریزی برای این قضیه داشت و طالبان را در چه زمینه و سناریویی میدید؟
طالبان سالها در قالب یک گروه تروریستی بود؛ دنیا هم میدید. سیاست ما همان در همان زمان هم تقویت دولت مرکزی بود؛ دولت قانونی و دولت مرکزی. تا آخرین لحظه همه شما دیدید جمهوری اسلامی ایران از دولت وحدت ملی حمایت میکرد علیرغم اینکه این دولت وابستگی داشت، به خاطر اینکه احترام به قانون اساسی و به آراء مردم گذاشته شود، جمهوری اسلامی ایران کمک میکرد، ولی بعضی از کشورهای همسایه که اینجا اسم برده شد، این کار را نمیکردند.
آنها از آن طرف فشار میآوردند، از گروههایی از جمله طالبان حمایت میکردند. آمریکاییها، داعش را وارد پاکستان کردند، حتی روس ها هم دنبال منافع خودشان بودند. روسها هم با توجه به آن رقابت سنتی و دیرینهای که با آمریکاییها داشتند کارهایی انجام میدادند که داستان آن مفصل است و خود ما هم مدتی که در آنجا بودیم با این مسائل کلنجار می رفتیم.
*یعنی روسها هم بعضی مواقع به طالبان نزدیک میشدند؟
نه، ببینید روسها اجلاس مسکو را گذاشتند که اتفاقا ما از اجلاس مسکو حمایت کردیم. به هر حال، ما به روس ها حق میدهیم. درست است که همسایه نیستند، ولی در منطقه هستند، ولی به آمریکاییها و انگلیسیها حق نمیدهیم.
عملاً مثال بزنم که این مسئله برای بینندگان ملموستر شود. در یک مقطع ژنرال پترائوس با آن روحیه خبیثانهای که داشت، در هرات یک هتل بزرگی گرفت، گفت من میخواهم کنسولگری بیاورم. من برای او پیغام فرستادم که تو حق نداری، تو نمیتوانی کنسولگری بیاوری، اصلاً تمام معادلات بینالمللی را زیر پا میگذاری، کنسولگری زمانی دایر میشود که کشور همسایه هست، اینها میخواستند به زور این کار را انجام دهند. میخواستند.
من هم اولتیماتوم دادم که باید سریع تخلیه کنید، آمدم با سردار عزیزمان شهید سلیمانی مشورت کردم و تصمیمی هم گرفتیم، آن تصمیم را هم بعد از دو هفته عملیاتی کردیم و آمریکاییها سریع هتل را تخلیه کردند و بعد هم برای ما پیغام فرستادند از دست رابط خودشان که ما من بعد آنجا کاری نداریم.
*شهید سلیمانی گویا قبل از شهادتشان همچنان نگران افغانستان بودند؟
بله، نگران بودند
* با شما صحبت میکردند؟
دقیقاً یادم هست، شاید کمتر از یک ماه قبل از شهادت این عزیزمان، در یک محفلی، یک جایی مراسمی بود، در گوشهای از من سوال کرد چه خبر؟ من ناراحت شدم. گفتم سردار شما که آن طرف گرفتاری، این طرف یک مقدار ما مشکل داریم، گفت خوب باید چه کار کرد؟ نظرت چیست؟ گفتم نظرم بر این است که ما یک «لویی جرگه» سریع تشکیل دهیم، آن اجلاسیهای هم که عرض کردم «۶ به اضافه دو» آن هم سریع انجام شود، آن بُعد دیپلماسی، ولی آنچه مهم است، ما تمام رهبران و بزرگان را در قالب لویی جرگه که بحث قانون اساسیشان هم هست تشکیل دهیم و یکی از آقایان که اسم هم برده شد، گفت مثلاً چه کسی؟ گفتم مثلاً آقای کرزی. گفت خوب است، ایشان محوریت شود و طبق قانون ۶ ماه باشد و بعد هم انتخابات.
تمام گروهها حتی طالبان هم شرکت کند. ایشان فرمودند آقای مالکی کار سختی است؛ خودت میروی؟ گفتم بله. ولی اسم یکی از بزرگان که الان نمیبرم به لحاظ اینکه مسئولیت بالایی دارد، گفتم اگر ایشان هم تشریف بیاورند آمادگی داریم که این کار انجام شود؛ مشروط بر اینکه جنابعالی یک مدتی وقت بگذارید و فرماندهی کلان این قضیه را خود جناب عالی داشته باشید که بعد از چند روز از دفترشان زنگ زدند که آن ملاقات فلان روز است که فلان روز من آنجا رفتم که یکی از دوستان آنجا منتظر بود و به دفتری که همیشه زمانی هم که سفارت بودیم آنجا جلساتی داشتیم، رفتیم.
در دفتر سردار آن محلی که محل ملاقات بود، چند دقیقه ای نشستیم با دوستان صحبتی کردیم، بعد گفتم حاجی کجاست؟ گفت حاجی رفت. گفتم کجا؟ گفت سوریه.
*پیشبینی شما این است که افغانستان همچنان آبستن حوادث است، درست است؟
شرایط فعلی را میفرمایید؟
*بله.
بله، عرض کردم اگر آن نگاه تغییر پیدا نکند، خصوصاً در طالبان، اگر نگاه خودمحوری و برتری باشد قطعاً شاهد این باشید که کشور به سمت جنگهای داخلی میرود.
*عربستان هم در این معادله پشت صحنه حضور دارد؟
بله، عربستان دقیقا همینطور است. حتی زمان آقای کرزی هم عربستان میخواست. من خودم شاهد تلفن ملک عبدالله به آقای کرزی بودم که به او گفت شما اجازه بدهید میخواهیم بیاییم در افغانستان فعالیت کنیم و ایشان صراحتاً گفت شما باید با جمهوری اسلامی ایران هماهنگ باشید.
آقای کرزی پاسخ بسیار محکمی داد. بعد هم گفت ما که می فهمیم که شما اینجا میآیید، فقط میخواهید مدرسه علمیه بسازید، ما اینجا کارهای دیگری داریم، همین کارهایی که ایران میخواهد انجام دهد، شما با ایران هماهنگ باشید، با برادران ایرانی ما (با این تعبیر).
الان حضورشان بیشتر شده است. الان طالبان باید بداند که به هر حال کشورهای همسایه نسبت به همسایه خودشان یک حق حساب و کتابی دارند؛ این را طالبان باید بداند. ما همینطور که تا به حال نسبت به آمریکاییها حساس بودهایم، نسبت به ورود برخی کشورها حساسیم. ما با عربستان در کلان مشکلی نداریم، آمادگی مذاکره هم داریم.
* خب مذاکره هم که انجام شد.
برای اولین بار از شبکههای عربی شاید سه ماه جلوتر، موضعگیری کردم، گفتم ما با آغوش باز با عربستان، اما ما خوشمان نمیآید اتفاقاتی که در یمن و در جاهای دیگر میافتد، ما دو کشور مسلمانیم، در جهان اسلام موقعیت داریم. اگر بخواهیم با عربستان بنشینیم، آقای به اصطلاح ولیعهد، آقای بن سلمان، ما که نیاز نداریم کشور ثالث مثل آمریکا بیاید بین ما وساطت کند.
* برخیها میگویند عربستان از آمدن طالبان به افغانستان خیلی خوشحال است، چون میخواهد قصه یمن را جبران کند و بگوید یمن که بیخ گوش ماست، طالبان هم بیخ گوش شما!
علاوه بر این هم خیلی در ذهن آمریکاست ... عربستان هست، داعش را چرا در افغانستان آوردند، میدانند که داعش از فاطمیون میترسد، زخمخورده فاطمیون است. داعشیها میترسند. پس برای چه آورده؟ برای اینکه برای جمهوری اسلامی ایران مشکلاتی ایجاد کند. صحبتهای اخیر و کم تجربگی و ناپختگی بن سلمان در مورد تاسوعا و عاشورا، جدا از این اتفاقات نیست. من از این جهت عرض میکنم که دوستان سعودی ما باید خیلی مراقب باشند؛ این طناب، طناب پوسیدهای است.
* آقای مالکی متولد 1333 در روستای اسماعیل قنبر هستید؟
بله. هم کرمی، هم اسماعیل قنبر
*پدر کشاورز بودند؟
بله.
*چه کشاورزی میکردند؟
کشاورزی در آنجا گندم و جو بود.
*شما هم آن زمان کشاورزی میکردید؟ کمک میکردید؟
بله.
*مادر هم خانه دار؟
بله.
*چند خواهر و برادر؟
چهار نفر بودیم که همه به رحمت خدا رفته اند.
* خدا رحمتشان کند؛ چه سالی ازدواج کردید؟
سال ۶۵.
*با حاج خانم چگونه آشنا شدید؟
در کارهای جهادی.
*جهاد سازندگی ؟
بله، در اصفهان.
* مهریه چقدر بود؟
آن زمان میدانید که کلام الله مجید و ۱۴ سکه بهار آزادی بود.
*خطبه عقد را چه کسی خواند؟
خطبه عقد را هم در اصفهان یکی از علمای اصفهان خواند.
*چقدر با حاج خانم رفیق هستید؟ روابط خانوادگی شما چطور است؟
بد نیست. با کارهای متعددی که این طرف و آن طرف داشتیم، همان را هم خداوند قبول کند .
*چقدر کمک میکنید؟ الان که نمیرسید.
خیلی کم.
* مثلاً چه کمکهایی؟ غذا بلد هستید درست کنید؟
بله. دوره مجردی زیاد گذراندم.
*آشپزی بلدید؟
ولی کمتر در خانه استفاده کردهایم،
*استفاده نمیکنید؟
بله.
*چند فرزند دارید؟
سه فرزند.
* پسر یا دختر؟
دو پسر و یک دختر.
*چه خواندهاند؟
فرزند اولم روانشناسی بالینی خوانده، پسر هست، دومی یک مقدار کسالت دارد و درسش را نتوانسته ادامه دهد. سومی مدیریت فرهنگی خوانده است.
*با بچهها بحثهای سیاسی میکنید؟
بله. خیلی زیاد.
*با شما هم نظر هستند یا نظراتشان متفاوت است؟
معمولاً روابط من هم با بچهها هم با جوانان همیشه در طول این چند سال خصوصاً زمانی که در حوزه ورزش هم بودیم، پرسپولیس و استقلال و اینها، بیشتر این بوده که سعی کردم آنها را به حرف بیاورم. به حرف که بیاوریم، حرفهایشان را میزنند و میتوانیم مباحثی داشته باشیم و برای من خیلی هم لذتبخش بوده است.
* تفریح آقای مالکی بیشتر چه است؟
همیشه پیاده روی و ورزش دارم، یک مدتی است که متاسفانه ندارم.
*اهل فیلم، سینما، تلویزیون، سریال هستید؟
سریال میبینم، خصوصاً سریالهایی که معمولا جنبه سیاسی دارد . راز بقا زیاد میبینم.
*آخرین سریالی که از تلویزیون دیدهاید چه بوده است؟
گاندو.
*میپسندید؟
بله، مدتی هم که قطع شده بود، خیلی با آقای علی عسگری صحبت داشتیم.
*چرا برخی مسئولان آنقدر به گاندو حساسیت پیدا کردهاند؟ در همه جای دنیا رسم است و چنین سریالهای میسازند.
شما میدانید از یک دولتی که مدتی بگذرد، معمولاً عادی است، افکار جهانی باید روی موضوعات داشته باشد. حالا بعضیها ناراحت بودند، چون واقعیتها گفته میشد.
*شما در بچگی در کشور قهرمان کشتی شده بودید؟
در منطقه. تقریباً 15-10 استان بودند.
*کشتی حرفهای؟
بله.
* فوتبال چطور؟
فوتبال هم بودهام.
*طرفدار قرمزید؟
بله.
*این دو باشگاه اصلا خصوصی نمیشوند، دیگر به نظرم دندانشان را باید بکنیم، نمیشود .
در حال حاضر در فراکسیون ورزش با دوستان جلساتی داریم که به هر حال باید فکر اساسی برای این دو تیم شود. چون دولت کمک نمی کند و واقعاً هم این دو تیم هزینه دارند. از آن طرف برخی تیمهایی که از جانب بنگاههای بزرگ حمایت میشوند مثل فولاد، سپاهان، ذوب آهن، ولی پرسپولیس و استقلال حمایت ندارند، باید فکر اساسی کنند.
* به خصوص با این همه طرفدار، واقعاً هم باعث نشاط اجتماعی میشوند، یعنی هر بُرد آنها خصوصاً در سطح آسیا. باید یک فکر اساسی خصوصاً مجلس در این قضیه داشته باشد.
من دو صحنه را خدمت جنابعالی عرض کنم. در دوره سفارت، یک شب مهمان سفیر اسپانیا بودیم، به آنجا رفتیم، تمام فضای خانه او انگار ایرانی بود، یعنی همه تابلوها، برای من جالب بود، بسیار هم به فرهنگ ایرانی علاقهمند بود. من از او سوال کردم رئال مادرید چطور است؟ چون خود من طرفدار رئال مادرید هستم، بعد گفت، اول بگو پرسپولیس ایران چطور است؟ من فکر کردم شاید این فرد میدانسته چون من یک مقطعی رئیس هیئت مدیره پرسپولیس بودم، دیدم نه اصلا اطلاعی ندارد، ولی علاقهمند است.
یا اینکه در همان سالها جام حذفی بین پرسپولیس و سپاهان بود. ما هم برای اینکه پرسپولیس میبرد آمدیم و آن اتفاق افتاد و پرسپولیس باخت. بعد من دیدم 5-4 نفر از سفرای اروپایی در آن جایگاه بودند، باورتان میشود موقعی که خداحافظی میکردند، بعضی از آنها چشمهایشان قرمز بود! یعنی ناراحت بودند که چرا پرسپولیس باخته است. یک تیم اینچنینی است، استقلال هم همینطور است. واقعا این حس را هم نسبت به استقلال دارم. باید فکر اساسی کنیم. ان شاءالله. چون افراد با انگیزهای در مجلس داریم که دقیقاً به دنبال این قضیه هستند در فراکسیون که بتوانیم کاری انجام دهیم.
*شما قبل از انقلاب هم فعالیتهای انقلابی میکردید، در پادگان شیراز و اعلامیههای امام(ره).
بله.
*دستگیر هم شدید؟
کم، یک بار؛ کوتاه بود.
* ساواک شما را گرفت
تقریباً منتهی به انقلاب بود.
*ساواک را گرفتید و چند سیاهچال پیدا کردید.
بله ساواک شیراز در آنجا معروف بود. بچههای شیراز بودند، اطلاعات داشتند و در خود آنجا بودند، به ما گفتند اینجا سیاهچال دارد و طناب بستند و پایین رفتیم، هر چه پایین میرفتیم، ما فکر میکردیم مثلا ۱۰ یا ۵ متر باشد، ولی رفتیم و رفتیم که واقعاً دیگر حتی نفس کشیدن هم خیلی سخت بود، ولی دیگر نمیتوانستیم بگوییم طناب ما را بالا بکشید، اصلاً نمیتوانستیم، تا نهایت که آنجا رفتیم و متاسفانه با صحنههای عجیب و غریبی روبرو شدیم.
* همه شهید شده بودند یا اینکه زنده بودند؟
شهید شده بودند، استخوانهای بچههایمان بود، بعضیها چشمهایشان را از دست داده بودند. با طناب بچهها را بالا کشیدیم، شرایط بسیار سختی بود.
*داروسازی را دیگر ادامه ندادید؟
نه، مدتی جبهه بودیم.
*بعد جهادسازندگی سیستان ؟
بله، اولین روزهایی که حضرت امام (ره) فرمودند، جهاد سازندگی سیستان را با بچههای خود سیستان تشکیل دادیم. بچههای اصفهان و جاهای دیگر هم بودند و حدود یک سال و خوردهای در جهاد سازندگی بودیم.
*همزمان فرماندار یا بخشدار شدید؟
بله همزمان بخشدار هیرمند هم بودم. بعد از آنجا آمدیم بلوچستان، بمپور.
* فرماندار ایرانشهر هم شدید؟
مدت کوتاهی فرماندار ایرانشهر هم بودم. بعد از شهادت شهید مالکی که در حزب جمهوری، مالکی بود در آنجا که دو برادر و هر دوی آنها جزو شهدا بودند.
*با شما نسبتی داشتند؟
نه، آنها بچههای قم بودند، من از سیستان بودم.
* یک مدت هم فرمانداری را تجربه کردید، بسیج و جنگ شروع شد و به جبهه رفتید و امام جمعه زاهدان گفت این اولین بسیجی است که رفته.
بله. آن نامه را آنجا قرائت کردند و بعد از آن هم یک روز از وزارت کشور زنگ زدند و آمدیم و مسئولیتهای سیاسی گرفتیم و یک مدتی هم مدیرکل تربیت بدنی سیستان و بلوچستان شدم.
*بعد وزارت کشوری شدید، در زمان هاشمی بیشتر در وزارت کشور بودید؟
بله. من حدود 18-17 سال می شد که در وزارت کشور بودم تا دولت آقای خاتمی. دولت آقای خاتمی که آمد ما از دولت به قوه قضائیه رفتیم، سازمان بازرسی کل کشور که حاج آقا رئیسی رئیس سازمان بودند، مدتی مدیر بودم و بعد معاون ایشان شدم.
*چون حاج قاسم را از آن زمان میشناسید، حاج قاسم لشکر 41 ثارالله با حاج قاسم این آخر ...
خیلی متفاوت بود، ایشان انصافا، آن نبوغ فرماندهی ایشان به جای خودش واقعاً در دنیا بینظیر بود که همه تحلیلگران دنیا هم همین را میگویند، ولی روی بحث دیپلمات بودنشان که مقام معظم رهبری فرمودند ایشان واقعاً یک دیپلمات بود، حقیقتا دیپلمات بود. من در دوره پنج ساله افغانستان اگر صادقانه بگویم با توجه به اینکه من چندین سال کار سیاست داخلی کردهام ولی کم میآوردیم.
* در کار خیلی جدی بودند؟
بله، خیلی جدی بودند. شما حساب کنید. رقابت سیاسی بین آمریکا و ایران بر سر پارلمان افغانستان چیز سادهای نبود. به شدت آنها میخواستند این مجلس لائیک شود، مثل آن چیزی که در یکی از کشورهای همسایهمان است.
اما ملت افغانستان میخواست، رهبران افغانستان میخواستند که این مجلس، مجلس اسلامی باشد. جمهوری اسلامی ایران هم همین را می خواست.
* اگر بخواهید مدیریت آقای رئیسی را از آن زمان تا الان که رییسجمهور شدهاند، ایشان را میشناسید، از قبل هم گفتید ایشان را میشناسید، مدیریت آقای رئیسی را چگونه تعریف میکنید؟
مدیریت ایشان پیچیده است، نمیشود تعریف کرد. در سازمان بازرسی ایشان یک نوع مدیریت داشتند، سنخیت کار بود، در معاون اولی قوه، علیرغم اینکه ایشان معاون اول قوه شدند بعد از سازمان بازرسی به هر دلیلی، ایشان اختیارتشان در حد معاون اول بود، یک نوع مدیریت داشتند. زمانی که در رأس تولیت آستان قدس رضوی بودند، کاملا متفاوت بودند. به نظرم این نوع مدیریت در کشور بینظیر است.
* چقدر به مدیریت آقای رئیسی در مقام ریاستجمهوری امیدوارید؟
البته ما در مورد دولت جدید انتظار بیشتری داشتیم در بعضی از حوزهها، حوزههای اقتصادی حوزههای فرهنگی. اما محرز است، اراده ما در مجلس این است، با توجه به اینکه ایشان در انتخابات ریاستجمهوری صادقانه ورود پیدا کرد و صادقانه این کابینه را به مجلس معرفی کرد، باید به ایشان کمک کرد.
* آقای مالکی، شما خودتان نماینده مردمی هستید و با مردم زندگی میکنید؛ حتی اگر مردم حس کنند همین که حس کنند طرف دارد تلاش میکند، برای آنها خیلی ارزشمند است.
این حس را مردم کردند اما میخواهند عملی شود، مثلاً در همین استان سیستان و بلوچستان کار قشنگی که آقای رئیسی بعد از دعواهای ما و آقای نمکی انجام داد، دعوا که چه عرض کنم ایشان یک دفعه یک سری مسائل رو شد. ایشان سریع دستور دادند که سیستان و بلوچستان به عنوان استان ویژه شود، برای خوزستان عزیز ما هم همین دستور را دادند، ببینید این شکار لحظههاست.
* در دولت احمدی نژاد معاون رئیس جمهور شدید، جانشین رئیس جمهور؟
یک مقطعی معاون دبیرکل ستاد، طبق قانون مجمع تشخیص مصلحت نظام همتراز معاون رئیس جمهور بود و دبیرکل ستاد، یک مقطعی هم چون رئیسجمهور معمولاً کمتر شرکت کرد، به عنوان جانشین ایشان جلسات را اداره میکردم.
*یک کار ویژهای هم که کردهاید سیاستهای کلی در زمان شما در مورد مواد مخدر در جلسه مجمع تشخیص مصلحت نظام در زمان آقای هاشمی رفسنجانی تصویب شد.
بله. آن کار بزرگی بود که صورت گرفت و انصافاً هم خود مقام معظم رهبری، نامهای که ما محضر ایشان نوشتیم، دستور صریح دادند به مرحوم جناب آقای هاشمی رفسنجانی که این کار در مجمع صورت بگیرد و دو بزرگوار مرحوم آقای هاشمی شاهرودی و مرحوم آیت الله هاشمی رفسنجانی انصافاً سنگ تمام گذاشتند، کار بسیار بزرگی بود.
*چگونه شد که روی هوا برکنار شدید؟ یعنی آذربایجان شرقی بودید، آقای متکی روی هوا بود و شما روی زمین بودید (میخندد)
دیگه یکی از کارهای احمدینژاد همین بود.
* آذربایجان شرقی بودید؟
آذربایجان شرقی تبریز، جلساتی داشتیم، آنجا که بودیم. آقای استاندار به مهمانسرا تشریف آورده بودند که با هم به جلسه شورا برویم. در مسیر که میرفتیم من دیدم 3-2 نفر از مدیرانی که همراه ما هستند پچپچ میکنند. حواسم نبود، ما با استاندار صحبت میکردیم، گفتیم چه خبر است؟ گفت یک اتفاقی افتاده است. همینطور که می رفتیم، آقای دین پرست گفت یک اتفاقی افتاده گفتم چه اتفاقی افتاده، گفت آقای احمدینژاد کارش را انجام داد. گفتم خب باشه.
نمیدانستم کاری که کرد، یعنی چه. بعد نزدیک که شد، باز ایشان تکرار کرد من دوزاریم نیفتاد، فکر کردم مثلا من میخواهم اجلاسی بروم، به جای من فرد دیگری را فرستاده است. چون یک بار اجلاس لندن بود باید وزرای خارجه میرفتند، مثلا آقای متکی میرفت ۴۸ ساعت قبل، از دفترش آقای رضایی زنگ زد که آقای رئیس جمهور گفتند شما بروید. گفتم ایشان، گفتند نخیر، شما باید بروید من فکر کردم اینگونه است، به جلسه رفتیم و متوجه هم نبودیم، شورا برگزار بود و بعد مدیرکل اطلاعات به من گفت که واقعاً ما تعجب کردیم، تو واقعا اطلاع نداشتی، گفتم اطلاع نداشتم.
*قضیه چه بود؟
هیچ چی! بعد از چند روز که جلسه گذاشتند، جلسه معارفه در ریاست جمهوری، تودیع. من نمیخواستم بروم. آقای احمدینژاد تشکری کرد و گفت من با شما بعد از جلسه کار دارم. گفتم خیلی خوب. من دیگر نرفتم، دیدم سردار حاج علی فضلی و آقای دکتر لنکرانی گفتند آقا لجبازی نکن، آقای صفار هرندی کنار هم نشسته بودیم. گفتم من نمیروم. نرفتم. بعد از چند روز دیدم ایشان گفته که نه، به من گفته بودند که شما در حوزه دیپلماسی بهتر میتوانید کار کنید، گفتم که نیاز نبود من در تبریز عزل شوم، این را میشد در یک فضای دیگر انجام داد. خدا را شکر که ما اینجا بودیم، آقای متکی آنجا بود.
* بعد به افغانستان رفتید؟
بعد از 8-7 ماه. ظاهراً جلسهای بین شهید سلیمانی و مرحوم آیتالله هاشمی رفسنجانی بوده است. آنجا بعد از چند روز آقای هاشمی به من فرمودند با این تعبیر که اگر شما از من نظر بخواهید، افغانستان؛ چون من حقیقتا از دولت دلخور بودم، مرحوم آیتالله هاشمی شاهرودی صحبت کرد که من به قوه قضاییه بروم، چون در اصل هم قوه قضائیه بودم. پروندهام از وزارت کشور به آنجا رفت.
پیشنهاد ایشان رئیس سازمان زندانها بود که بعد قضیه سفارت مطرح شد و حاج آقای ناطق نوری که رئیس دفتر بازرسی بود، روز بعد ایشان هم من را خواست و گفت صحبت بر این است که شما به افغانستان بروید. آخرین نفری که با من صحبت کرد خود آقای احمدی نژاد بود، البته ایشان هم خیلی تاکید کرد با توجه به موقعیت آنجا که من گفتم نمیروم. فکر کرد که من چون افغانستان است نمیروم. گفت خوب میخواهی سوئیس بروی، اروپا بروی، هر جا میخواهی بروی برو. به من برخورد، گفتم خب حالا.
* رابطه شما با آیتالله هاشمی چطور بود؟
روابط خوبی بود. ایشان ویژگیهای خاص خودش را داشت. آن دو سالی که من دبیر کل ستاد مبارزه با مواد مخدر بودم، مستحضر هستید که قانون ستاد مبارزه با مواد مخدر قانون مجمع بود، یعنی هرکسی رئیس مجمع باشد، باید ستاد با او ارتباط داشته باشد، این از آن جهت بود و زمان سفارت هم، ایشان نسبت به کشورهای همسایه خصوصاً افغانستان نظر داشت، واقعاً صاحبنظر بود، یعنی هر دو سه ماه یکبار حتماً باید میآمدم گزارش میدادم. البته ایشان هم در گزارشات خصلتش چه بود؟ موضوعات ناتو بود، روسیه بود،... مثلا یک بار از من سوال کرد که من شنیدم شما روسها را در افغانستان تقویت میکنید، گفتم بله. گفت چرا؟ توضیح دادم. گفت این بخش توضیح شما قبول، ولی برای بخش دیگر من حرف دارم، انجام ندهید.
یک بخش صحبت هم میگفت اجازه بدهید من با آقا مشورت کنم، دفعه دیگر که آمدید من به شما میگویم که چه کار کنید. یعنی مباحث بسیار جدی بود، بخشی از صحبتها در موضوعات مختلف، حرکتهای ناتو و آمریکا، ایشان بسیار جدی میگفت.
*آقای هاشمی با آن آقای هاشمی گذشته در دهه آخر عمرشان چقدر تغییر کرده است؟
از بُعد کاری که ایشان در حوزه سیاست خارجی انصافاً در کار صاحبنظر بود و دوستان خوبی در عربستان و افغانستان داشت. مثلاً یادم هست استاد ربانی به ایشان خیلی نزدیک بود. مثلاً در یک مقطعی بین آقای احمدی نژاد و آقای هاشمی حرفهایی بود، من دیدم در افغانستان تلویزیون نور که متعلق به استاد ربانی بود، ما هم ارتباط داشتیم، یک چیزهایی بر علیه جمهوری اسلامی ایران میگفتند. من تعجب کردم، تلویزیون استاد ربانی بخواهد تلنگری به ما بزند، فهمیدم اتفاقی افتاده است.
به دوستان قدس که آنجا بودند گفتم تماس بگیرید به استاد ربانی بگویید ما فردا صبحانه میخواهیم به دیدن شما بیاییم. موقعی که رفتم، بعد از صبحانه گفتم که حاج آقا چه خبر؟ گفت ایران چه خبر؟ گفتم سلامتی! چون خیلی آدم باهوشی بود. گفتم اخیرا تلویزیون یک برنامه هایی دارد - ببینید چقدر ایشان باهوش بود - گفت که شخصیت آقای هاشمی به جهان اسلام تعلق دارد. من فهمیدم که ایشان به نوعی میخواست مثلا بفهماند که اینگونه است یا مثلاً در موضوعات دیگر همینطور. روی مسائل سیاسی، جریاناتی که برخیها اطرافشان را گرفتهاند، ولی در بیشتر مسائل سیاسی خارج از کشور ایشان صاحبنظر بود.
*بعد از افغانستان هم برگشتید رئیس ستاد مبارزه با قاچاق کالا و ارز شدید؟
بله.
* در آخر دولت احمدینژاد؟
بله، آخر دولت احمدینژاد حدود دو سال میشد، آن ستاد هم به هرحال ویژگیهای خاص خودش را داشت و به لحاظ اینکه قبلاً هم آقای قالیباف بود، آقای سردار نقدی بود، دکتر الهام بود ...
*گفته بودید آن موقع ۷۰ درصد چیزهایی که قاچاق میشود، در تهران دپو میشود، از اینجا به کل استانها می رود؟
همین الان هم اکثراً همینطور است، معمولاً قاچاقی که میآید به پایتخت می آید و از اینجا به استانهای دیگر میرود. البته من نظر داشتم، الان هم نظر دارم، آن نگرشی که بعضیها روی قاچاق دارند با آن واقعیتهایی که وجود دارد، متفاوت است.
فرمایشات مقام معظم رهبری در سالهای متعدد بر این بود که منظور از قاچاق این نیست که چهار کولبر در سیستان و بلوچستان یا کردستان باشند. این نکته را ما پیگیری کردیم و دیدیم بله، ریشه قاچاق جاهای دیگر است.
*چگونه به مجلس و انتخابات رفتید؟
به هر حال احساس کردیم، شاید تجربه چندین ساله به درد مجلس بخورد.
* نماینده مردم زاهدان؛
بله
*مجلس را الان چطور میبینید؟
مجلس در این یک سال و خوردهای فراز و نشیبهای خاص خودش را داشت، یعنی آن ماههای اول مجلس یک مقدار بر موج خاصی حرکت میکرد و آن ثبات لازم روی موضوعات کلیدی و متعدد کمتر بود، ولی الان الحمدلله مدتی است که حساسیت مجلس روی موضوعات خاص مردم است.
*ماجرای بحث و جدل شما با آقای نمکی در زاهدان چه بود که عصبانی شدید؟
من عصبانی نشدم، من یک نکته را قبل از آن عرض کنم. خیلیها سیاست را تخصص نمیدانند، اشتباه میکنند، سیاست پیچیدهترین تخصص است. ما مشکلات عدیدهای در سیستان و بلوچستان در حوزه درمان خصوصا بعد از کرونا داشتهایم، در یک مقطعی احساس کردیم شاید از توان سه دانشگاه علوم پزشکی که در استان داریم خارج باشد.
ضعفهای خاصی هم داشتند و اوج این تصور ما در موضعگیری آقای نمکی در ارومیه بود. بعد از آنکه ایشان یک مصاحبه کرد و صحبت کرد، به وزیر هند نامه نوشت که ما به شما کمک میکنیم، تجهیزات میدهیم. من در مجلس علنی موضعگیری کردم، گفتم آقاجان شما نمیخواهد به هند بروید، شما به سیستان و بلوچستان بروید که ویروس هندی دارد وارد استان میشود. به ارومیه رفت و آنجا پاسخ من را داد که آقا بعضیها سیاهنمایی میکنند، در حالی که در استان یک نفر بیشتر فوتی نداشتیم، آن هم یک فرد 90-80 ساله یا اینکه ما همین الان - عین جملات ایشان در زاهدان - ۴۵۰ تخت خالی در سیستان داریم، چه تعداد تخت خالی در بلوچستان داریم.
آن روز اتفاقا در زاهدان بودم، به اتفاق آقای استاندار به بیمارستانها رفتیم، همه جا حتی یک تخت خالی هم نداشتیم، تازه مردم هم ... مصاحبه را گذاشت که ایشان وسط همان کلیپ خودش گفت آقا من همه را قبول دارم، نمیخواهد بگذارید. من فهمیدم آن حرفی که همکار محترممان زد، ایشان با موضع وارد جلسه شده است که شما ملاحظه فرمودید، علیرغم اینکه من تلاش کردم جلسه را مدیریت کنم، ایشان حتی من یک جمله میگفتم وسط حرف میآمد. به هر حال دور از شأن است
*بعد دیگر با هم صحبتی نداشتید؟
بعد از آن صحبتی نداشتیم، ایشان به هر حال روی همان موضع بود که یک حرفهایی بزند، ولی خوشبختانه بعد از این قضایا کمکهایی از طریق ارتش و سپاه شد، امکاناتی سرازیر شد و آنجا مشخص شد که ما واقعاً مشکل داریم.
یعنی در مجموع کلان کشور، دیدیم که آقای نمکی نسبت به موضوعات توجیه میکند، در حالی که این مجلس با او صادقانه بود. خوب شما خودتان صادقانه بگویید این مشکلات را داریم. من دیروز پریروز به آقای عیناللهی وزیر جدید گفتم سیاست شما در مورد کرونا چیست؟ گفتم چارهای نداریم که باید واکسن وارد کنیم. ببینید الان در برخی از کشورها جشن پایان کرونا را میگیرند، ما دردمان از این است که جناب آقای نمکی مجلس که این اندازه حمایتت میکرد.
انتهای پیام/