به گزارش باشگاه خبرنگاران پویا، محسن سلگی در یادداشتی به ادعاهای مطرح شده در یادداشت محسن حسام مظاهری که جریان ارزشی کشور را متهم به فرقه بودن کرده، پاسخ داده است.
محسن سلگی در یادداشت خود نوشت: برای پاسخ به او ابتدای به ساکن باید به تعاربف فرقه رجوع کنیم.
وفق تعاریف متعارف، فرقه به جمع معدودی یا یک اقلیت اطلاق می شود که حیات پنهانی یا نیمه پنهانی دارد. بسیاری از جامعه شناسان اطلاق این واژه را غیردمکراتیک و حتی غیرانسانی دانسته اند و معتقدند که اطلاق فرقه بر یک گروه سبب پیش داوری و حتی حذف آن گروه شده و مانع از فهم عقاید و آداب آنها می شود. هر چند شناخت دقیق عمده فرقه ها به دلیل جنبه پنهانی شان با دشواری های خاصی روبرو است.
یک دلیل گرایش به فرقه ها همین جنبه هویتی پنهان یا در سایه آنهاست. این در سایه بودن هم حس مهم بودن و تفاوت از سایرین را رقم می زند و هم هویت دومی برای اعضا به وجود می آورد تا در پرتو آن احساس اهمیت و حتی برتری داشته باشند.
فرقه ها معمولاً حاشیه ای و به دور از قدرت هستند اما گاه به قدرت هم می رسند. موسع ترین تعریف از فرقه، فرقه شخصیت است که برای توضیح فاشیسم، نازیسم و حتی کمونیسم(استالینیسم) به کار رفته است. نکته مهم این که تمام این مکاتب سیاسی، غیرمذهبی و حتی ضدمذهب هستند.
اما حسام مظاهری به تعریف مذکور متوسل نشده است. بلکه بر خصوصیت خاص گرایی و میل به جداشدن از جامعه توسط آنچه او فرقه حزب الهی می خواند تأکید کرده است.
او نه بر اتحاد حول یک شخصیت، که اتحاد حول منافع و مظاهر مادی مانند مدرسه و محله پا فشرده است. در همین راستا مدعی شده پدیده ای مانند مدرسه ویژه و محله ویژه دلالت بر فرقه بودن جریان حزب الهی دارد. لازم است بدانیم پدیده محله مذهبی و محله مذهبی قبل از انقلاب اسلامی هم وجود داشته است. حتی شاهد آن هستیم که برخی مدارس دینی در دوران پهلوی در واکنش به مدرن شدن جامعه به وجود آمده اند.
افزون بر این، اگر منظور از محله ویژه، شهرک های نظامی نشین است که باید گفت این پدیده در سایر کشورها نیز دیده می شود. مهمترین مثالی که جریان منتقد نظام برای شائبه جداانگاری و حتی سکولاریسم مذهبی می زند، بخشی از شهرک شهید محلاتی یا مینی سیتی است که باید گفت این بخش ساکنان غیرمذهبی یا دست کم غیر حزب الهی و نیز متعلق به بخش خصوصی هم دارد و برخلاف تصور برخی افراد، محله ای مختص نظامیان یا حتی کارکنان بخش دولتی نیست.
از اینها مهم تر مشکل عمده ی حسام مظاهری خلط میان مفهوم جماعت و فرقه است. ضمن اینکه برخی فرقه ها در طول تاریخ به شدت برون گرا و اجتماعی بوده اند و او باید بداند فرقه با فرقه فرق دارد. حتی اگر حزب الهی را فرقه بدانیم و این واژه قرآنی را دستخوش تحریف کنیم، باید توجه داشت که حزب الهی بودن از آنجایی که همواره قرین فداکاری در راه تأمین امنیت مردم و حضور در صحنههای خدمترسانی بی منت نظیر جهاد سازندگی و یاریگری مردم در مواجهه با بلایای طبیعی مانند سیل و زلزله و ... بوده است، هرگز اتهام درون گرایی، خاص پنداری و منزه انگاری را نمی پذیرد. حزب الهی کسانی مانند حججیها هستند که با لبخند رضایت جان خویش را برای امنیت امثال ما و آقای حسام مظاهری در طبق اخلاص قرار دادند.
حسام مظاهری با اتهام فرقه زدن به جریان حزب الهی دچار تقلیل نامنصفانه ای در خصوص مفهوم و مصداق حزب الهی شده است. او می بایست به مفهوم جماعت نزد جماعت گرایانی مانند مایکل سندل، چارلز تیلور و . ... التفات می داشت. جماعت مفهومی است که نشان می دهد تنوعات قومی و مذهبی و فکری در جهان امروز بیشتر شده است و نمی توان به صِرف تکیه به واژه جامعه، اجتماع انسانی امروزی را فهمید. مفهوم جماعت برخلاف تصور برخی لزوماً در برابر جامعه نیست. دست بر قضا، تلازمی میان کثرت با اختلاف و تقابل گروه ها و اصناف مردم نیست بلکه کثرت می تواند عامل وحدت و صلح و امنیت عمیق تر و فرهنگی در جامعه باشد. برخی وحدت ها هم می توانند عامل کثرت و ظلم بیشتر باشد. مثال آن وحدتی که تحت عنوان اتحادیه اروپا است که در حقیقت عامل کثرت و نیز شکاف میان ملت ها و ظلم به کمتربرخوردارها حتی نسبت به برخی دولت های عضو اتحادیه اروپا شده است.
همچنین باید یادآور شد این که افراد بتوانند در گروه های کوچک تر عضویت داشته باشند و مراسم مذهبی به جا بیاورند یا ترجیح دهند همسایگانی همفکر تر داشته باشند، دلیلی موجه برای فرقه خواندن آنها نیست. بلکه این همان پدیده جماعت گرایی است که فرد را از انزوا درآورده و به واسطه و حلقه جماعت به جامعه وصل می کند(حتی فردی که دغدغه ملی و تمدنی یا دینی – انسانی چندانی ندارد) هم مانع از اتمیزه شدن جامعه و فروپاشی یا مرگ روح آن می شود. جماعت ها می توانند اهدافی همسو با جامعه و حتی اکثریت جماعت های دیگر داشته باشند. بنابراین قاطبه دسته ها و گروه های همسایگی، همکاری، عزاداری و ... در میان جریان ارزشی و حزب الهی را نمی توان و نباید فرقه خواند. فرقه ها همواره علیه سنت های حاکم بر جامعه بوده اند؛ چه فرقه های مذهبی و چه فرقه های سیاسی که توانسته اند بعداً جامعه را با زور یا اغوا با خود همراه سازند. کمونیسم و فاشیسم و نازیسم علیه دین و سنت های مسلط بر جامعه خود بودند. باستان گرایی آنها باستان گرایی بدون مردم بود. حتی ملی گراییشان، کشورگرایی بدون ملت بود. در حالی که جریان حزب الهی حافظ سنت و تمامیت فرهنگی کشور و حتی تمدن اسلامی بوده است.
ضمناً اینکه خانواده ای بخواهد فرزندش در محیط مذهبی تر بزرگ شود به معنای بدبینی او به جامعه یا خودبرترپنداری نسبت به آن نیست بلکه ای بسا والدینی باشند که هم محله مذهبی تر انتخاب می کنند و هم مدرسه مذهبی تر اما در عین حال جان خود را برای دیگرانِ غیرمذهبی به خطر می اندازند. به نظر می رسد حسام مظاهری دچار خویشتنهاانگاری فلسفی (سولیبسیسم) است و خود همچون رسم سکولارها خط کش برداشته و به راحتی با ساده سازی ریاضیات ماقبل دکارتی، افراد و گروه ها را از هم جدا دیده و جدا کرده و به ناروا یک جریان اصیل و قدمت دار را متهم به فرقه بودن می کند. توضیح این که سکولاریسم همواره مبتلا به ساده انگاری جامعه انسانی بوده است؛ به این صورت که جامعه انسانی و عرصه های پیچیده ای مانند دین و سیاست را با ساده انگاری و خط کشی خودساخته از هم جدا کرده است. هیچ کجای دنیا و تاریخ، دین و سیاست نمی توانند از هم جدا باشند. استقلال هم به معنی به تقلیل رساندن است و هرگز معنی جدایی یا تفکیک نمی دهد. هویت ها هم در جامعه وابسته به هم هستند. اساساً خود مقوله هویت، بیناذهنی است؛ هویت «من» به هویت «تو» بستگی دارد.
نکته دیگر این که تمام حیات و زیست فرد هم محدود به مدرسه و محله نیست. امروز در صورت داشتن اراده بیش از هر زمانی می توان به مردم کمک کرد. انقلاب ارتباطات سبب شده بیشتر از حال دیگران با خبر شویم. به جز گروهی خاص، بیشتر افراد حزب الهی در مسیر مترو و اتوبوس و ... با مردم در تماس مستقیم و علی الدوام هستند و اساساً بخشی از خود مردم هستند؛ نه مدیریتی خاصی دارند و نه شغل پردرآمدی. نگارنده به تجربه زیسته اغلب حزب الهی ها را از نظر مالی متوسط یا کمتر از متوسط یافته است. جفاست که آقای حسام مظاهری یک گروه منزه طلب را به همه افراد منتسب به جریان حزب الهی تعمیم داده است. این تعمیمی ناروا و مصداق مغالطه است. مضافاً این که جریان حزب الهی وحدت به منزله انسجام دارد نه وحدت به مثابه یکدستی و شباهت.
نکته پایانی این که با رجوع به تاریخ ایران می بینیم که روشنفکری خاستگاه فرقه ای و سری هم داشته است. ماجرای انگلوفیل و روسوفیل و ارتباطات روشنفکران با دولتین روس و انگلیس و نیز فعالیت ماسونی بخشی از جریان مذکور نشان می دهد که روشنفکری سابقه فرقه ای هم دارد. سرایت افکار روشنفکری در مذهب، فرقه ای مانند بابیت و بهاییت را به وجود آورده است. هم دو فرقه مذکور و هم تحرکاتی مانند تمایل به دولتهای خارجی، خلاف ارزشهای مرسوم جامعه ایرانی بوده است و این مصداق جدایی طلبی از مردم به عنوان ویژگی متعارف فرقه ها است.
انتهای پیام/