نرگس کیانی: «...این پاسخ من است؟... خموشی، خموشی. به اسپند که برف زمستان بر خاک مینشیند، گاه چیست؟ مادر میداند... آنگاه بر گیسوانت گل سپید خواهم نشاند و به آیین دیرین تو را سوار بر اسپ همراهی خواهم کرد و همه خواهند دید که پیمان پاک ما... چه شده؟ دستانت به کار نیست، چون چشمانت، رنگی که بر دستانت خواهی نهاد و نقشی که خواهی زد، از هماکنون... این دستان باید که پنبه دانه از غوزه بیرون کشند، نه دل از سینه، هی [...] هی، این برف زمستانی آب میشود، آب میشود، خواهی دید.»
این بخشی از نمایشنامه «اَشاگیتا» است به قلم مردی که در نخستین ساعتهای روز جمعه ۵ شهریور، در خانه خود بر اثر ایست قلبی، چشم از جهان فرو بست؛ صادق صفایی، مدرس دانشگاه و عضو هیاتعلمی دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه تهران، بازیگرِ فیلمهایی چون «از کرخه تا راینِ» ابراهیم حاتمیکیا و نمایشهایی مانند «دایره گچی قفقازیِ» حمید سمندریان، نمایشنامهنویس، فیلمنامهنویس و عکاس.
(به ترتیب الفبا) رحمت امینی، فرشاد فرشتهحکمت و آزاده گنجه، هنرمندان و مدرسان دانشگاه و اعضای هیاتعلمی دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه تهران، کسانی بودند که در گفتوگو با خبرآنلاین از جای خالی صادق صفایی گفتند.
رحمت امینی با اشاره به این که صادق صفایی را به شوخی و جدی، صادقِ اهلِ صفا صدا میزده است، در فقدان دوست و همکار قدیمیاش میگوید: «او انسانی صادق و به تعبیر من، اهل صفا بود. دوستداشتنی و اهل مطایبه که این اواخر و پس از عمل قلب، ناچار شد بسیاری از کارهایی را که میکرد کنار بگذارد و از این موضوع رنج بسیار میبرد. به گمان من صادق، به آنچه لیاقتش را داشت، نرسید و چه در عرصه هنر و چه در حوزه دانشگاه باید جایی بیش از این میداشت و متاسفم که در نهایت نیز، در تنهایی درگذشت. تنهاییای که در وقوع این فاجعه و آوار این مصیبت بر سر ما، سهیم بود.»
مدیرگروه نمایش دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه تهران ادامه میدهد: «کمتر از ۲۴ ساعت قبل از این اتفاق دردناک، به من پیام صوتی داده و برای ترم آینده درخواست مرخصی کرده بود. چون معتقد بود کلاسهای بازیگری و کارگردانی را نمیتوان بیش از این به صورت آنلاین و در غیاب حضور فیزیکی دانشجو پیش برد و حرفش این بود که اگر واکسیناسیون دانشجویان انجام شده بود و سر کلاس میآمدند، من هم میآمدم. نامه درخواست مرخصیاش را هم برای من ارسال کرد و متاسف و اندوهگینم که این مرخصی همیشگی شد.»
فرشاد فرشتهحکمت با اشاره به این که سابقه دوستیاش با صادق صفایی به ۳۵ سال پیش و دوران دانشجوییشان در مقطع کارشناسی در اواسط دهه ۶۰ برمیگردد و بعد از فراغت از تحصیل در پروژههایی در زمینه فیلمسازی، تئاتر، برگزاری نمایشگاه عکس و... نیز با یکدیگر همکاری داشتند، میگوید: «از آن جایی که همه آنچه را میخواهم بگویم، در زمان حیاتش به او گفته بودم اکنون دچار این احساس ناخوشایند نیستم که تنها پس از پروازش، به خاطرش آوردهام و از زیباییهای پندار و کردار و گفتارش میگویم. صادق انسانی نیک بود، انسانی که نامش منطبق بر عملش بود. انسانی زلال و دوستداشتنی، شریف و محترم، اهل اندیشه و صاحب نگاهی تبیینگر و اهل پرسش و جستوجوگر. او سرشار از شور زندگی و امید بود و این انرژی را به دوستان و همکارانش در دانشگاه هم منتقل میکرد.»
نویسنده نمایشنامههای «راز سپهر»، «چشم به راه فردا» و «سرزمین ممنوع» ادامه میدهد: «صادق در زمینههای مختلف، هنرمندی برجسته و خلاق بود و متاسفم که مجموعه تواناییهایش مانند بسیاری از دیگر هنرمندان کشورمان، عرصهای برای ظهور نیافت. او انسانی چند وجهی بود. تخصص اصلی صادق صفایی بازیگری بود. بازیگری اهل مطالعه، نوشتن و اندیشه که فیلمهای کمی بازی کرد چون گزیدهکار بود و هر پیشنهادی را نمیپذیرفت. او دوست داشت خودش انتخاب کند و نه این که صرفا انتخاب شود. این سختگیری صادق در انتخاب نقش، از نظر من پشتوانهای تکنیکی هم داشت. من او را یکی از تکنیکیترین بازیگران سینمای ایران میدانم، هنرمندی که بازیگری در او غریزی نبود و براساس متد و تکنیکهای آزمونپسداده حرکت میکرد و برای همین در همان چند اثری که بازی کرد بازیهای بسیار قابل قبولی ارائه داد که به نظرم میتوانند از منظر شیوه بازیگری، در دانشگاه تدریس شوند.»
کارگردان فیلم مستند- داستانی «حافظ و گوته» ادامه میدهد: «صادق علاوه بر بازیگری، کارگردان بسیار خوبی هم بود. فیلمنامههای بسیار خوبی هم نوشته بود و همینطور نمایشنامههایی بسیار خوب از جمله «اَشاگیتا» اما به گمان من بیش از یک درصد از صددرصدِ پتانسیلِ او اجازه بروز پیدا نکرد. چشمانداز صادق، کارگردانی فیلم بلند و نشاندادن ایدهآلهایش در آن بود که متاسفانه هیچگاه نشد. یک فیلم کوتاه کار کرد که هم از لحاظ موضوعی و هم از لحاظ تکنیکی قابلیت تبدیلشدن به فیلمی بلند را داشت اما میسر نشد و هیچگاه تهیهکننده مناسبی نیافت تا این اتفاق رخ دهد. او توانایی خود در کارگردانی تئاتر را هم در دوران دانشجویی و هم بعد از آن اثبات کرده بود.»
فرشتهحکمت با تاکید بر این که صادق صفایی اهل کار تیمی بود، میافزاید: «او انسانی اندیشمند و متخصص و در عین حال بسیار فروتن بود. خصوصیاتی که به ندرت در هنرمندی جمع میشود اما در صادق جمع شده بود. او علاوه بر بازیگری و کارگردانی آثار تصویری و تئاتر، عکاسی هم میکرد. نگاه جزئینگرانه، فلسفی و انسانشناسانه صادق به طبیعت در مجموعهای براساس فیگور سنگهایی در دل کوهستان کاملا پیدا بود و در نمایشگاهی گروهی به نام «انسان، هستی» در کنار آثاری از مهدی رضاخانی و من در نگارخانه تهران واقع در دانشگاه تهران به نمایش گذاشته شد.»
کارگردان فیلم «آلماگل» که در گروه هنروتجربه اکران شد، با بیان این که صادق معلمی خوب هم بود، میگوید: «اما به نظرم تواناییهای او حتی در این زمینه هم به درستی شناخته نشد و موانعی نگذاشتند آن رشدی را که حقش بود کند. من این مثال را بارها در مورد برخی از دوستان و از جمله خودم زدهام، من میگویم ما مانند نهنگی هستیم که ناچار است در حوض شنا کند. ما برای این که خود را در مرگ این سرمایههای اجتماعی تسلی دهیم میگوییم ایست قلبی بود، کرونا بود، اتفاق بود و چه و چه اما حقیقت این است که دستهای کسان بسیاری در این مرگها آلوده است. دستهای کسانی که بیرحمانه اجازه نمیدهند پتانسیل ایجادشده در پی سالها تحصیل، مطالعه کتابخانهای و میدانی، اندیشهورزی، تحقیق و پژوهش و پرورش نگاه زیباییشناسانه که در دل هر کدام از ما، شکل گرفته است، بروز پیدا کند.»
آزاده گنجه، دیگر عضو هیاتعلمی دانشکده هنرهای زیبا نیز با اشاره به سابقه چهار ساله همکاری با صادق صفایی در دانشگاه تهران از «گزیدهکاری» به عنوان یکی از ویژگیهای او نام میبرد و میگوید: «توصیهای که صادق صفایی همواره به دانشجویان میکرد حساسیت در انتخاب کار، گزیدهکاری و این نکته بود که هر پیشنهادی را نپذیرند.»
۵۸۲۵۹