دستاوردهای این جنگ برای مردم ایران قحطی، گرانی و شیوع بیماریهای مختلف مانند وبا، تیفوئید (حصبه) و تیفوس بود. در این میان، تیفوس یکی از مهلکترین و شایعترین این بیماریها به شمار میرفت که روزانه تعداد زیادی را به کام مرگ میکشاند. اگرچه بیماری تیفوس، پیش از جنگ جهانی دوم نیز در ایران شیوع داشت و جامعه ایرانی با آن بیگانه نبود، اما تیفوسی که در خلال این جنگ در ایران شایع شد، در مقایسه با موارد مشابه، بسیار گستردهتر و مهلکتر بود که در ادامه، چگونگی و علل آن مورد بررسی قرار خواهد گرفت.
زمانی که هیتلر زمام حکمرانی کشور آلمان را در دیماه ۱۳۱۱ش/ ژانویه ۱۹۳۳م در دست گرفت و رایش سوم را به وجود آورد، برنامه وسیع و دقیقی را برای تجدید نیروی نظامی آن کشور در پیش گرفت. او بسیاری از محدودیتهای صلح ورسای را از بین برد و موفق شد قسمتی از سرزمینهای متعلق به آلمان یا آلمانینژاد، مانند سار و سودت را بدون توسل به جنگ تصرف کند. پس از آن، درصدد حمله به لهستان برآمد و در دهم شهریور ۱۳۱۸ش/ اول سپتامبر ۱۹۳۹م به این کشور حمله کرد.
در ۱۲ شهریور ۱۳۱۸ش/ سوم سپتامبر ۱۹۳۹م فرانسه و انگلیس برای جلوگیری از قدرتگیری روزافزون آلمان که در حال برهم زدن موازنه قدرت در اروپا بود، با عنوان دفاع از لهستان به آلمان اعلان جنگ دادند و این گونه بود که جنگ جهانی دوم که سهمگینتر از جنگ اول بود، آغاز شد. این جنگ بر زندگی بیشتر مردم جهان تاثیر گذاشت. لهستانیها از جمله تیره روزانی بودند که جنگ با حمله آلمان به کشورشان آغاز شد و بسیاری از آنها در سال ۱۳۱۸ش/ ۱۹۳۹م بعد از تقسیم کشورشان بین آلمان و شوروی، به عنوان اسرای جنگی به سیبری فرستاده شدند. همزمان با پیوستن روسیه به متفقین، پیمان اتحاد مشترکی در ۹ تیر ۱۳۲۰ش/ ۳۰ ژوئیه ۱۹۴۱م در لندن منعقد شد که بر اساس آن اسرای لهستانی حاضر در روسیه آزاد میشدند تا به کشورهای مشترکالمنافع انگلیس فرستاده شوند و زیر نظر دولت انگلیس نگهداری شوند. ورود اسرای آواره لهستانی به ایران، به موجب پیمانی بود که بین اتحاد جماهیر شوروی و ژنرال ولادیلاوسیکورسکی لهستانی در شهر مسکو به امضا رسید و بر اساس آن، اسرای لهستانی باید از خاک شوروی بیرون رفته و برای پیکار ضد دشمن مشترک در سایر جبههها به متفقین ملحق میشدند. از این زمان، کاروان اسرای لهستانی روانه بندرانزلی شده و از این شهر با کامیون به تهران منتقل میشدند. اولین گروه آنها در ۲۱ مرداد۱۳۲۰ش/ ۱۲ اوت ۱۹۴۱م به خاک ایران رسیدند که در بین آنها انواع بیماریهای مسری به حد وفور وجود داشت و روزانه ۱۰۰ نفر به مرض تیفوس مبتلا میشدند. اغلب اسرای لهستانی که وارد ایران میشدند، بیمار بودند و لباسهایشان کثیف و آلوده به انواع میکروبهای مهلک بود که پس از استحمام به آنها لباس جدید میدادند و لباسهای کثیف و آلوده به میکروب آنها، بدون آنکه ضدعفونی شود، در مقابل مبلغ مختصری به ایرانیان بیبضاعت و فقیر فروخته میشد. این عمل در گسترش هرچه بیشتر بیماریهای مهلک بهویژه تیفوس که این اسرا به آن مبتلا بودند، نقش موثری داشت. در تهران این میهمانان تازهوارد در اردوگاههای مخصوصی نگهداری میشدند و بهرغم ممنوعیتهای موجود، به خارج از اردوگاه نیز رفتوآمد میکردند. آنها در اماکن عمومی مینشستند و این گونه، امراض شایع میان خود را به ایرانیان انتقال میدادند. به این ترتیب، بیماری تیفوس به سرعت در بین مردم گسترش مییافت که اوج آن از آبان تا آذر ۱۳۲۱ش/ نوامبر تا دسامبر ۱۹۴۲م و دی تا بهمن ۱۳۲۱ش/ ژانویه تا فوریه ۱۹۴۳م بود.
در این زمان، از وجود تیفوس در همه نقاط کشور گزارش میشد، اما روند شیوع این بیماری از بندر انزلی تا رشت، قزوین و تهران بود که در واقع مسیر عبور اسرای لهستانی را دربرمیگرفت. در تهران تراکم زیاد جمعیت، باعث شد که این بیماری به صورت یک فاجعه بروز کند و انتشار بیماری تیفوس به صورت اپیدمی افسارگسیختهای باشد. شیوع تیفوس به این شکل و با این گستردگی در ایران سابقه نداشت و تنها در تهران تعداد مردگان را به هزار نفر در ماه نیز رساند.
شپش ناقل بیماری تیفوس از راههای مختلفی بین مردم انتشار مییافت. یکی از این راهها، اجتماعات عمومی بود و از مهمترین مجامع عمومی آن زمان ایران که محصول جنگ جهانی دوم به شمار میرفت، هرج و مرج مقابل نانواییها بود. شاید بتوان گفت که کمبود نان و گسترش تیفوس مکمل یکدیگر بودند. به این معنی که در پارهای از موارد، ازدحام مردم در برابر نانواییها و بالا رفتن آنها از سر و کول یکدیگر برای به دست آوردن قرص نانی که از همه چیز جز گندم تشکیل شده بود، گسترش تیفوس را تسریع میکرد، اما این رویهای غالب نبود. مکانهای عمومی دیگر مانند مدارس، قهوهخانهها، سینماها، اتوبوسها و درشکهها نیز مکان مناسبی برای انتقال بیماری بود. به این صورت که بیتوجهی حمامیها به رعایت نظافت و مانع نشدن آنها از ورود افراد بیمار به خزینه حمامها، به گسترش این بیماری کمک میکرد. در مدارس، بسیاری از هزینه دانشآموزان ناقل بیماری بودند. مکان انتقال دیگر، درشکهها و اتوبوسها بود که از آنها برای انتقال بیماران تیفوسی به بیمارستان استفاده میشد و مردم از ترس آلوده شدن به شپش تیفوس جرات سوار شدن به این وسایل را نداشتند. کمبود امکانات بهداشتی، گرانی مایحتاج زندگی و عدمقدرت خرید از سوی مردم در جنگ جهانی دوم باعث میشد آنها برای تهیه پیشپا افتادهترین امکانات زندگی خود مانند نان، گوشت و پارچه در مضیقه باشند که این عوامل، ابتلای آنها به انواع بیماریها را تشدید میکرد. برای مثال یکی از راههای انتقال تیفوس، عدماستحمام و تعویض لباس بود که امکان رشد و ازدیاد حشره ناقل این بیماری را فراهم میکرد؛ زیرا شپش در شرایط آلودگی و فقدان بهداشت، سریعتر منتشر میشود. بنابراین، کمبود و گرانی پارچه و به موازات آن ناتوانی مردم در تهیه لباس، انتقال بیماری را سرعت میبخشید. گاهی کمبود پارچه به مرحلهای میرسید که حتی تهیه کفن برای مردگان نیز امکانپذیر نبود. طبق گزارش واصله از خُمین، به مدت یک سال هیچگونه پارچهای به خمین نرسید و چون مردم به واسطه نبود پارچه قادر به تعویض لباس خود نبودند، مبتلا به تیفوس میشدند. در حالی که میلیونها متر پارچه در انبارها وجود داشت و با گذشت زمان در معرض پوسیدن بود، اما چون وسایل حملونقل کافی وجود نداشت و کامیونها و واگنهای قطار ایران اختصاص به حمل ملزومات متفقین داشت، رساندن پارچهها به مردم که نیاز وافر به آن داشتند، امکانپذیر نبود بنابراین، این طور به نظر میرسد که عدمنظارت بر رعایت بهداشت در مکانهای عمومی، فقر مردم و به موازات آن، گرانی مایحتاج زندگی، از جمله علل و راههای اصلی انتقال بیماری بود.
برای درمان تیفوس از پنیسیلین که بهتازگی توسط الکساندر فلمینگ کشف شده بود، استفاده میشد اما هزینه تهیه آن بسیار بالا بود؛ بهطوری که قیمت هر عدد آن ۱۲۰ تومان میشد. در حالی که مخارج روزانه هر خانوار بهدو تومان هم نمیرسید اما مردم چارهای نداشتند جز اینکه برای نجات جان خود و فرزندانشان بههر طریقی که امکان داشت، این داروی معجزهآسا را بهدست آورند. در این دوران، از د.د.ت بهعنوان داروی ضدشپش استفاده میشد. برای جلوگیری از انتقال شپش تیفوس، طبق فرمان حکمت، وزیر بهداشت وقت ایران، مردم موظف بودند لباسها و رختخواب خود را با این ماده ضدعفونی کنند و بههمین دلیل، د.د.ت کمیاب و گرانقیمت شد. دلیل این امر، چیزی نبود جز وجود افراد سودجو و منفعتطلب که با احتکار و گرانکردن مایحتاج ضروری مردم بهفکر سودجویی خود بودند. درباره گرانی دارو در ایران، هژیر وزیر کشور در نامهای بهآنتونی ایدن وزیر امور خارجه وقت انگلیس چنین مینویسد: «کار نایابی و گرانی دارو بهجایی رسیده که نهتنها مردم بیبضاعت نمیتوانند بخرند و اغلب از مرض میمیرند، بلکه مردم صاحب سرمایه نیز از خرید آن عاجز ماندهاند. مثلا قیمت یک دانه آمپول که سابقا یک شیلینگ بود بهیک لیره و نیم رسیده است.»
این در حالی بود که مقدار معتنابهی دارو توسط محتکران در انبار گمرک جمع شده بود و اجازه ترخیص آنها داده نمیشد که این وضعیت را میلسپو در مصاحبهای با روزنامه رعد امروز تایید کرده است. بنابراین در آن وضعیت وخیم که مردم ایران مرگ را در مقابل خود میدیدند و با آن فاصلهای نداشتند، دلالان و سودجویان فرصتطلب با استفاده از شرایط، دست بهاحتکار دارو میزدند. این مساله باعث شد تا وزیر بهداری وقت، مبارزه جدی با محتکران را سرلوحه کارهای خود قرار دهد.
جدای از گرانی و احتکار، فقدان پزشک و دارو در مناطق مختلف کشور، مشکلاتی بود که مردم را تحتفشار قرار میداد. برای مثال گزارشی از شادگان در دست است که از شیوع بیماری تیفوس خبر میدهد و اینکه تنها یک نفر پزشک در منطقه شصت هزار نفری شادگان با نداشتن آمپول، سرم و فقدان هر نوع امکانات، چهکاری میتواند انجام دهد و در ادامه، خواهان ارسال دارو و کمکهای لازم بهبهداری شادگان هستند. همچنین بر اساس گزارش عدهای از اهالی شوشتر، بیماری خانمانسوز تیفوس شهر را تهدید میکرد؛ در حالیکه بهداری فاقد پزشک حاذق و داروی لازم بود. همچنین کهک از توابع قم که دارای ۱۹قریه بود، بهمدت یک سال و نیم، هیچ پزشک و دارویی نداشت و اهالی در وضع بسیار بدی بهسر میبردند. این در حالی بود که کهک، فاصله زیادی با پایتخت نداشت. در نواحی دورافتاده اوضاع بهمراتب متشنجتر بود.
بیماری تیفوس روزبهروز گسترش مییافت و بر شمار مبتلایان آن افزوده میشد. بههمین دلیل اتخاذ تدابیری چند، برای جلوگیری از پیشرفت بیماری و درمان آن لازم میبود. بر این اساس، دولت اقداماتی انجام داد، از جمله اینکه مدارس را برای مدتی تعطیل اعلام کرد، زیرا یکی از مراکز اصلی انتقال تیفوس بهشمار میآمد و تعداد زیادی از دانشآموزان، ناقل بیماری بودند. مکانهای عمومی مانند سینماها، اتوبوسها و قطارهای راهآهن ضدعفونی شد و لباس افراد مشکوک بهبیماری بهمنظور ضدعفونی کردن در آب جوشانده میشد. همچنین مقرر شد در گورستانها برای تدفین درگذشتگان مبتلا بهتیفوس شتاب بیشتری صورت گیرد. از آنجا که در جنوب تهران بیش از هر منطقه دیگری بیمار تیفوسی وجود داشت، چند رختشویخانه برپا شد تا لباس بیماران را کاملا شسته و ضدعفونی کنند یا آتش بزنند. از آغاز شیوع تیفوس، دو بیمارستان رازی و فارابی در تهران بهاین بیماران اختصاص داده شد و همچنین مقرر شد برای جلوگیری از انتشار بیشتر بیماری و معالجه بهتر مبتلایان، یک بیمارستان پانصد تختخوابی تاسیس شود. برای این منظور، وزارت دارایی بخشی از عمارت این وزارتخانه را بهمحل بیمارستان جدید اختصاص داد و اعتباری بالغ بر دو میلیون ریال جهت خرید اثاثیه و سایر لوازم برای یکصد تختخواب در اختیار وزارت بهداری گذاشته شد. علاوه بر این، زایشگاه بنگاه حمایت از مادران، برای معالجه بیماران مبتلا بهتیفوس بهوزارت بهداری واگذار شد و بنگاه مزبور بهیکی از کاخهای سلطنتی منتقل شد. با احتساب دو بیمارستان تازه تاسیس، در تهران تنها چهار بیمارستان برای بستری این بیماران وجود داشت که تعداد تختخوابهای آنها جمعا بهپانصد عدد میرسید و جوابگوی سیل عظیم بیماران مبتلا بهتیفوس در مواقع اپیدمی نبود. روزانه بسیاری از این افراد ژندهپوش و بیمار در حیاط بیمارستان میان شنها در حالی که از فرط تب هذیان میگفتند، خوابیده بودند. این بهمنزله اتاق انتظار آنها بود و بسیاری از آنها در این وضعیت جان میدادند. بنا بهپیشنهاد وزارت بهداری، هیاتوزیران در تاریخ ۱۰اردیبهشت ۱۳۲۲ش تصویب کردند که از اتومبیلهای اداره باربری، سه دستگاه اتومبیل برای حمل بیماران تیفوسی در اختیار وزارت بهداری گذاشته شود. این اتومبیلهای باری بهعنوان آمبولانس برای جابهجایی بیماران استفاده میشد. در این بین، نیروهای متفقین از ترس مبتلاشدن سربازان خود که در همهجا پراکنده بودند، اقداماتی در مبارزه با این بیماری انجام دادند؛ از جمله اینکه بیمارستان هزار تختخوابی دوشانتپه از طرف ارتش انگلیس بهطور موقت جهت بستری بیماران تیفوسی در اختیار وزارت بهداری قرار گرفت. این بیمارستان مجهز بهپزشکان و پرستاران انگلیسی بود. بهموازات آن، نیروهای ارتش سرخ در مناطق تحتاشغال خود دست بهاقداماتی زدند؛ از جمله در سال۱۳۲۲ش که در تبریز مرگ و میر ناشی از تیفوس بیداد میکرد، سربازان شوروی دو اقدام مهم انجام دادند؛ یکی تزریق اجباری واکسن ضدتیفوس در مدارس بود که ترس و وحشت مردم ایران را برانگیخت و شایع شد میخواهند بهاین روش خون فرزندان ما را کشیده، بهجبهههای جنگ استالینگراد بفرستند و بههمین علت، مردم از فرستادن فرزندان خود بهمدرسه خودداری کردند. دیگر آنکه مردم را برای تزریق واکسن بهباغ ارگ میآوردند که بیمارستان موقت و اضطراری را در سالن شیر و خورشید سرخ ایجاد کرده بودند و افراد بیخبر از همهجا را وارد سالن ارگ کرده و بهاجبار بهآنها واکسن تزریق میکردند. طبق گزارش روزنامه اطلاعات هفتگی در سهماه اول سال ۱۳۲۲ ه.ش، ۳۳۲۰ بیمار مبتلا بهتیفوس در بیمارستانهای تهران بستری شدند که از این تعداد ۳۹۱ نفر جان خود را از دست دادند و مابقی تحت معالجه قرار گرفته و مرخص شدند.
این تعداد، افرادی را در برمیگرفت که مرگ آنها بهثبت رسیده بود؛ زیرا در آن روزگار بهدلایل گوناگون، از جمله نگهداری شناسنامه متوفی برای دریافت کوپن، آمار تمام متوفیات بهثبت نمیرسید.
بخشی از یک مقاله به قلم مرتضی دهقاننژاد، دانشیار گروه تاریخ دانشگاه اصفهان، الهام لطفی، کارشناس ارشد تاریخ ایران دانشگاه اصفهان