به گزارش خبرگزاری فارس از شیراز، از ابتدای شیوع کرونا گزارشهای زیادی را از عملکرد بدون چشمداشت گروههای جهادی نوشتم، از گروههای مختلف با اهداف و نیات مختلف، با سن و سالهای متفاوت از پیر و جوان تا زن و مرد؛ اما وقتی اسم ابوالفضل دهقانی را شنیدم که با ۱۵ سال سن مشغول کار جهادی آن هم خانه سازی به دور از خانه و خانواده برای نقاط محروم است، شوق عجیبی برای تهیه گزارش درونم جوشید.
از بچههای گروه مدینه وصفش را شنیده بودم که صبور و ارام است و مشتاق، تا اینکه فرصت شد امروز میهمان قلمم باشد.
"مهدی به مادرم گفت: من تا یک هفته نیستم و من سراسیمه پرسیدم کجا قرار است بروی؟ گفت: اردوی جهادی! دلم پر کشید. همیشه دوست داشتم یک بار در اردوی جهادی شرکت کنم.
دو دل بودم موضوع را مطرح کنم یا نه اما دل را به دریا زدم و گفتم میشود من هم بیایم؟ گفت: مگر دوست داری؟ لیست اردو بسته شده! گفتم میشود وساطت کنی و من را هم در لیست جا بدهی؟ گفت: تلاشم را میکنم.
یکی دو روزی گذشت و خبری نشد تا از طریق یکی دیگر از دوستان خواستم در لیست سید جا بگیرم.
همان روز سید در گروه پیام داد که کلمه صامدون را استوری کنید...
من هم استوری کردم و بعد سید استیکر گلی برام فرستاد. مقدمهای شد تا سلامی کنم و گفتم میشود من هم به اردوی جهادی بیایم؟
و همانجا بود که عضو گروه جهادی شدم و خدا را از این بابت سپاسگزارم"
اینها آغاز گفتگویم با این نوجوان جهادگر شیرازی است، از خاطرات اولین اردوی جهادیاش که از یک سال پیش آغاز شد.
از او درباره ورودش به گروه مدینه پرسیدم و او توضیح داد: ده یازده سالی بیشتر نداشتم که با بچههای گروه مدینه النبی آشنا شدم، برای انجام کارهای مختلف به کانون میرفتیم.
ابوالفضل دهقانی از نحوه فعالیتش در گروه گفت: اخلاق و رفتار جهادگران مدینه، اهمیتشان به درس و مدرسه و کارهای مختلفی که انجام میدهند سبب شد در کانون ماندگار شوم، همیشه دوست داشتم در اردوهای جهادی شرکت کنم اما میگفتند سنم برای کارهای سخت کم است.
او افزود: وقتی فروردین ۹۸ در شیراز سیل آمد و خانههای زیادی تخریب شد مشتاق بودم برای بازسازی خانهها با گروه همراه شوم اما توفیق نشد و من از این بابت خیلی ناراحت بودم تا یک سال پیش که بحث خانهسازی در دهک انجام میشد و من برای اولین بار در اردو شرکت کردم و چقدر برایم خاطرهانگیز شد.
وی ادامه داد: روزهای اولی که به اردو رفتیم نمیدانستم قرار است چه کاری انجام دهم وقتی رفتم دیدم یکی ملات درست میکند، یکی آجر میبرد، یکی کلنگ میزند، شاید در نگاه اول به نظرم سخت آمد ولی آنقدر همراهی با بچهها شیرین بود که سختی کار به چشم نمیآمد.
او که حالا در چهارمین اردوی جهادی برای ساخت چهارمین خانه محرومان به سر میبرد از خاطره تحویل مسکن به افراد بی بضاعت سخن گفت: اشک شوق و دعای زیر لب پدران و مادرانی که خانهشان را تحویل میگیرند مهمترین انگیزه من برای ادامه اردوی جهادی است. لحظهای زیبا که حسی خوشایند و عجیب و دلنشین به همراه دارد.
این نوجوان جهادگر درباره حضور هم سن و سالانش در گروه جهادی گفت: همسن و سالان من تعدادشان در کانون زیاد است اما معمولا آنها را به اردوی جهادی نمیبرند، از من هم چندینبار پرسیدند که خسته نشدی؟ و من خودم اصرار به ادامه کار داشتم، روز اول دستم خونی شد، کمی خسته شدم اما برایم مهم نبود و کار را ادامه دادم و از این بابت خوشحالم.
او افزود: یک برادر کوچکتر دارم که او را هم با خود به کانون میبرم و خانوادهام هیچ گاه مخالفتی با حضورم در کانون یا اردوی جهادی نداشتهاند.
ابوالفضل که اکنون سه هفتهای است در روستای دهک دولتآباد در حاشیه شهر شیراز در اردوی جهادی و مشغول ساخت یک خانه با همراهی دیگر جهادگران است درباره نحوه رسیدن به درس و مدرسهاش گفت: گروه مدینه خیلی به رسیدگی به درس و مدرسه دانشآموزان گروه تاکید میکنند و از سال گذشته که کلاسها آنلاین شد، همیشه تاکید بود که اول به درس و کلاسمان برسیم و اجازه نمیدادند در زمان کلاس، کار دیگری انجام دهیم بنابراین هیچ گاه درس و مدرسهام لطمهای ندیده است و اکنون کلاس یازدهم هستم.
از او خواستم یکی از خاطرات شیرینش را تعریف کند و او گفت: یک روز تیشه را گرفتم و مشغول به کار شدم که ناگهان وسط کندن دیوار جسم سفیدی توجهم را جلب کرد بیشتر که کندم دیدم تسبیحی بین دیوار است که برایم خیلی جالب آمد، کلا کار کردن بین بچهها اینقدر لذتبخش و شیرین است که واقعا خستگی احساس نمیشود.
او که تجربههای شیرینی از کار در گروه و اردوی جهادی دارد حالا یک انگیزه بزرگ برای آیندهاش دارد آیندهای که بدون شک درخشان و الگوی مناسبی برلی برادر کدچکتر و سایر هم سن و سالانش خواهد بود.
انتهای پیام/ن