خبرگزاری مهر _ گروه فرهنگ و اندیشه: رمان «اثریا» نوشته نیما اکبرخانی بهتازگی توسط انتشارات سوره مهر منتشر و راهی بازار نشر شده است. اینکتاب اولیناثر چاپی نویسندهاش و درباره وقایع جنگ سوریه است.
در ادامه مشروح متن اینیادداشت را میخوانیم:
وقتی اسم کتاب و جلد کتاب را میبینی، با خودت فکر میکنی که این کتاب هم مثل کتابهای دیگری نوشته شده، که درباره جنگ سوریه و مدافعانحرم. امّا وقتی شروع به خواندن کتاب میکنی، روایت را از زبان یک راوی که موجی شده میخوانی و تمام افکار ذهنیات با آن چیزهایی که از شهدا و مدافعانحرم شنیدی یکباره گسسته میشود.
این کتاب با تمام کتابهایی که در زمینه ادبیات پایداری خواندهای خیلی متفاوت است. کلمه به کلمه آن با ادبیات محاورهای نگارش شده است. از همان جنس مردمانی که در کوچه و بازار مشاهده میکنی؛ ادبیات لاتی و خیلیعامیانه و محاورهای. هرچقدر جلوتر میروی این ادبیات را در بین مکالمات راوی با خودش یا دیگران بیشتر مشاهده میکنی، که گاهی این ادبیات تبدیل به الفاظی میشود که ناخوشایند به نظر میرسد و به دور از ادب و آداب یک مدافعحرم. شخصیت راوی آن مثل بعضی از شهدا یا مدافعانحرم نیست که من و شمای نوعی در ذهن خود از آنها ترسیم کردهایم و یا در گوشهوکنار شهرمان دیدهایم و یا حتی زندگینامهشان را مطالعه کردهایم. شخصیت آن مثل برخی از شهدا یا مدافعانحرم است که به یکباره مسیر زندگیشان خواسته و ناخواسته تغییر کرده است. افرادی مثل شاهرخ یا مجید قربانخانی و... .
راوی داستان گویی از وسط چالهمیدان پرت شده وسط میدان جنگ. آن هم جنگی که دشمنانش به فجیعترین شکل ممکن افراد را به شهادت میرسانند و بعد تصاویری خیلی دلخراش از آنها در فضای مجازی پخش میکنند تا قدرت پوشالی خودشان را در دنیا جار بزنند.
کلمات کتاب اثریا اینقدر محاورهای است که به مذاق خیلی از نویسندگان ادبیات پایداری و حتی خوانندگان این نوع ادبیات خوش نمیآید و نیامده. در ذیل به چند مورد از کلمات عامیانه اشاره شده است:
* تو هم بگیر بکپ. من حال و حوصله زِرزِرکردن ندارمها.(صفحه18)
* به پوریا میگم: حالا خودتو چُس نکن.(صفحه26)
* به پوریا میگم: خوب، بِنال دیگه. وسط جیرهبندی یه بطری آب کوفت کردی؛ اقلاً گزارش بده!(صفحه 43 )
* میگه: دِ لال شو... گوش بده.(صفحه 45)
* میگه: اینا دارن گممیشن بیرون. اتفاق خاصی نیفتاده. شما هم هررررررررررررری.(صفحه107)
وقتی جلوتر میروی و ادامه کتاب را مطالعه میکنی به بخشهایی میرسی که راوی برای جنگ با داعش و تکفیریها رفته، امّا مرتب با خود و ذهناش سر جنگ دارد برای زنده ماندن. او برعکس خیلی از افرادی که به سوریه رفتهاند تا دفاع کنند و بعد، شهادت نصیبشان شود، نیست. خواننده با فردی موجی و رزمنده روبهرو میشود که آمده بجنگد تا زنده بماند. تمتم تلاشش برای مبارزه و دفاع، زنده ماندن است. در بعضی جاها فکر شهادت به ذهنش میآید امّا باز شروع میکند با خودش جنگیدن برا اینکه تو نباید بمیری. یادت باشه نباید بمیریها. تو باید زنده بمانی. حالا بعد شهید هم شدی، موردی ندارد. تو فقط اینبار باید زنده برگردی.
در قسمتی از کتاب راوی میگوید: کلاً مناجات تو منطقة جنگی برای آدمی که دنبال شهادت و لقاءالله نمیگرده، خوب نیست. منم که تا دلت بخواد آدم عوضی! آدم اینجا باید فاصلهشو با خدا حفظ کنه؛ وگرنه شهید میشه.
خلاصه اینکه زندگی امثال راوی وقتی از جنگ برگردن، تقسیم میشه به دو بخش: قبل و بعد از جنگ. قبل از جنگ چه مدل آدمی بودی و چه افکاری داشتی، اصلاً مهم نیست. بعد از جنگ تموم ثانیهثانیه زندگیت میشه اتفاقات دوران جنگ و عین فیلمی که روی دور تند زدهاند از جلوی چشمانت میگذرد و این صحنهها هر روز برایت تکرار میشود و با روح و روانت جوری بازی میکند که تا مرز دیوانگی خواهی رسید. ارتباطگیریات با اجتماع و آدمهای اطرافت کمتر میشود و تو نمیتوانی تمام صحنهها و اتفاقاتی که جلوی چشمت بوده را برایشان موبهمو تعریف کنی و در آخر میشوی یک آدم سنگدل، سرد، بیاحساس شدی و کمکم از جمعشان دور میشوی. آخرش هم به این نتیجه میرسی که اینجا ماندن را مثل قبل نمیتوانی درک کنی و باز دنبال یک راهی برای برگشتن به صحنه جنگ و نبرد میگردی.
کتاب اثریا اولین کتاب اکبرخانی است که در این چند ماهی که روانه بازار نشر شده است با مخاطبان زیادی مواجهه شده است و میتوان گفت که این کتاب با کم و کاستهایی که از نظر خیلیها دارد، شروع جدیدی در عرصه ادبیات پایداری است تا مقداری از آن سبک یکنواخت که بهطور معمول، روایت زندگی از زبان همسر و سرگذشتنامه است، گذر کند و دایره مخاطبان این نوع ادبیات را بیشتر و بیشتر سازد و خیلی ملموستر به دور از کلمات تخصصی جنگ ذهن خواننده را درگیر و خواننده به راحتی در ذهن خود تصاویر جنگ را ترسیم کند.