به گزارش خبرگزاری مهر به نقل از پایگاه اطلاع رسانی نهاد کتابخانههای عمومی کشور، نشست ماهانه شاعران پارسی زبان با عنوان «ضیافت همزبانی» با معرفی کتاب «نقد بیدل» اثر صلاح الدین سلجوقی، شنبه ۲۷ شهریور ماه همزمان با روز شعر و ادبیات فارسی، با حضور حسین اسرافیلی، عبدالرحیم سعیدی راد، مصطفی محدثی خراسانی، سید احمد حسینی، حامد محقق، محمد ابراهیم شریعتی و ارتباط تصویری با علیرضا قزوه، محمد کاظم کاظمی، ابوطالب مظفری، امین متولیان، معاون برنامهریزی، پژوهش و فناوری اطلاعات نهاد و جمعی از شاعران پارسی زبان ایرانی، افغانستانی و پاکستانی، به همت محافل ادبی نهاد کتابخانه های عمومی کشور برگزار شد.
رضا اسماعیلی دبیر این نشست در ابتدای مراسم ضمن تبریک به مناسبت روز شعر و ادب فارسی گفت: برنامه «ضیافت همزبانی» از برنامههایی بود که در گذشته با حضور جمعی از شاعران پارسی زبان ایران، افغانستان، پاکستان، تاجیکستان برگزار می شد که با شروع همهگیری کرونا وقفهای در برگزاری این برنامه اتفاق افتاد. اما به لطف خدا با اعلام آمادگی از کتابخانههای عمومی سراسر کشور بنا شد که این برنامه با رعایت شیوه نامههای بهداشتی به صورت نیمه حضوری مجددا برگزار شود و امیدواریم که با همت بلند عزیزانمان در نهاد بتوانیم این برنامه را به صورت مستمر و ماهانه ادامه دهیم.
محصولی ارزشمند برای ایجاد درکی صحیح و متقابل
امین متولیان، معاون برنامهریزی، پژوهش و فناوری اطلاعات نهاد نیز در این نشست طی سخنانی گفت: واقعیت این است که ملت ما و بخصوص جوانان ها افغانستان را نمیشناسیم و هم وطنان جوان افغانستانی نیز ایران را آنچنان که باید نمی شناسند شناخت ما متاسفانه بیشتر در قالب محدود و تنگ سیاست خلاصه شده است و آنچه که در سال های اخیر رونق یافته روایت هایی است که حاصل سفر ها و خاطرات عزیزان و بزرگانی بوده که البته این آثار و مکتوبات در جای خود بسیار محترم است، اما آنچنان که باید آن تصویر دقیق و ظریف را نمی نماید.
وی با اشاره به یکی از دیدارهای خود با مرحوم محمد سرور رجایی، افزود: به یاد دارم مرحوم سرور رجایی کتاب «سراج التواریخ» نوشته فیض محمد کاتب هزاره را چاپ ۱۳۷۲ بود به من دادند و تاکید میکردند که هر کس که میخواهد در مواجهه با افغانستان قرار بگیرد چه از لحاظ سیاست و چه از لحاظ فرهنگ و ادب و چه از مناظر دیگر، حتماً باید این کتاب را بخواند و خواندن این کتاب واجب است. اما واقعیت این است که ما خیلی با این آثار مانوس نیستیم و از منظر این آثار نگاه مان به تاریخ فرهنگ و تمدن افغانستان را تنظیم نمیکنیم.
متولیان ادامه داد: در این میان جناب آقای شریعتی در انتشارات عرفان به رغم همه سختی ها و دشواری های این مسیر کاری کردند که تصویر ما را از فضای تاریخ و فرهنگ افغانستان دقیقتر شود که یکی از دستاوردهای فعالیت های ایشان در این زمینه کتاب «نقد بیدل» اثر صلاح الدین سلجوقی بوده است. گرچه ممکن است خوانش آثار مرحوم صلاح الدین سلجوقی برای بسیاری دشوار باشد، اما بسیار ارزشمند و مغتنم است.
معاون برنامهریزی، پژوهش و فناوری اطلاعات نهاد با تقدیر و تشکر از همکاران نهاد در معاونت توسعه کتابخانهها و ترویج کتابخوانی، اعضای شورای محافل ادبی نهاد و بخصوص سرکار خانم نغمه مستشار نظامی دبیر این محافل ادبی، ابراز امیدواری کرد که در ادامه فرصت مناسب برای معرفی آثار ارزشمند دیگر در این زمینه نیز فراهم شود.
آشنایی با شخصیت و فعالیتهای بیدل
در ادامه این برنامه علیرضا قزوه شاعر شناخته شده کشور در ارتباطی تصویری با تبریک روز شعر و ادب فارسی و تشکر از دست اندرکاران برگزاری این برنامه گفت: استاد صلاح الدین سلجوقی واقعاً یک علامه است و بسیاری این شاعر را علامه خطاب میکردند در سال ۱۲۷۴ چشم به جهان گشود؛ این یعنی دقیقاً همسن بودن با نیما، جمالزاده، علی دشتی و استاد نفیسی. اما تفکرات او از جهت کارهای فرهنگی، جهان شمول بودن و جامعیتی دارد بیشتر به سعید نفیسی نزدیک است.
وی افزود: علامه صلاح الدین سلجوقی فرزند ارشد خانوادهای است که پدرش سراج الدین سلجوقی اهل تصوف و فلسفه و یک مفتی بوده؛ آنها ساکن روستای چشت نزدیک به هرات بودند و چشتیان از بزرگترین سلسله های تصوف ودهاند و بزرگانی مثل امیر خسرو دهلوی و حسن دهلوی، شیخ حسنعلی نخودکی و آقای حافظیان و علامه حکیمی نیز چشتی هستند و جالب است بدانید که جامعیت علامه صلاح الدین سلجوقی از پدر حتی بیشتر است، چرا که ائ از چنان رشد و جامعیتی برخوردار بوده که تی در دوران نوجوانی او را به نام نابغه کوچک میشناختند.
قزوه در تشریح شخصیت و فعالیتهای صلاح الدین سلجوقی گفت: علامه سلجوقی در آن روزگاران یک انسان رسانهای، دیپلمات، فیلسوف، سخنران، حافظ شناس، مولانا شناس، خاقانی شناس بوده که فعالیت هایی در زمین گلشن راز کرده و کتابهای زیادی در حوزه اخلاق اجتماعی نوشته و از یک جامعیتی برخوردار است که یک حلقه وصل میان اخلاق و میراث ادبی گذشته ایجاد کرد. او همچنین در زمینه زیبایی شناسی نیز کارهای برجسته ای داشته، مدیر مسئول جریده اتفاق اسلام میشود که در ادامه نام آن را فریاد می گذارد و در تالیف کتاب های درسی افغانستان سهم دارد.
این شاعر و پژوهشگر ادامه داد: صلاح الدین سلجوقی اهل مبارزه و یک منتقد اجتماعی بوده که مدتی را در زندان گذرانده و در دوره محمد نادر شاه مدیر مطبوعات وزارت خارجه می شود، بعد قنسول افغانستان در بمبئی و در ادامه به عنوان جنرال قنسول افغانستان در دهلی تقبل مسئولیت میکند و دقیقاً در همین جا است که آشنایی و رفاقتش با بیدل و قبر بیدل بیشتر و بیشتر می شود. اما در سال ۱۳۲۷ کارهای حکومتی را کتاب می گذارد و نماینده مردم هرات در مجلس میشود. اما در سال ۱۳۳۳ سفیر افغانستان در قاهره می شود و دوره درخشش و پختگی آثار علمی و ادبی او در همین دوره شکل میگیرد.
وی تصریح کرد: صلاح الدین سلجوقی با چنین پشتوانهای و به عنوان یک حافظ شناس و مولانا شناس، درباره بیدل قلم میزند و نگاه منصفانهای درباره بیدل ارائه میدهد. البته این بدان معنا نیست که کاستیهایی نداشته باشد، اما «نقد بیدل» فضل تقدم دارد و اگرچه کاری که ایشان کرده در آن دوره در ایران و سایر نقاط جهان برجسته نیست، اما بعدها میبینیم که شاعرانی مثل سهراب سپهری، علی معلم و مشفق بیدل را توجه مورد توجه خود قرار میدهند و به نوعی خود را وامدار او میدانند.
بیدل، علامهای متعلق به همه بشریت
قزوه در ادامه به نکتهای از کتاب صلاح الدین سلجوقی اشاره کرد و گفت: با همه احترامی که به «نقد بیدل» دارم در مورد مطالبی که به قبر بیدل و تعلق ایشان آمده نقد دارم؛ چراکه بر اساس سند های محکمی که ارائه میکنم این نقل نمیتواند نقلی علمی باشد. یکی از محکمترین سندها در این زمینه بررسی آثار بیدل شناسان امروز و بیدل شناسان دیروز است. ما در بیدل شناسی امروز بزرگتر از آقای ارسلان الظفر در هتدوستان نداریم. او به کتابی به نام مرآت واردات متعلق به شاه محمد وارد طهرانی اشاره کرده است. فردی که خودش شاعر است که در بخشی از این کتاب دو جلدی درباره بیدل میگوید.
این پژوهشگر در این باره توضیح داد: در آنجا اشاره شده که در دوره بیخانمانی دوم بیدل در دهلی ۶ ماه در خانه محمد شاه وارد تهرانی و پدرش زندگی میکند. در این ۶ ماه به نقل از خود بیدل آمده که محمد وارد در «مرات واردات» آورده که آنچه که بیدل بارها تکرار کرد این بود که نسب او به شاه منصور پادشاه فارس میرسد و زمانی که امیر تیمور به فارس حمله می کند و شاه منصور را می کشد، فرزندان او را با خودش به بخارا می برد و ۲ یا ۳ نسل از آنها در محله بخارا ت بودهاند که بعد از آن به کابل و سپس به هند میروند.
علیرضا قزوه تاکید کرد: من در اینجا قصد ندارم بیدل را ایرانی قلمداد کنم، چراکه خود شاه منصور ایلخانی است و ایلخانی ها مغول هستند. ولی نکتهای که وجود دارد این است که سرزمین پارسی زبانان پارس هم در شکل دادن این شخصیت بزرگ سهم دارد، موضوعی که در تذکره های دیگری مانند «شام غریبان» نیز اشاره شده است. واقعیت این است که بخش عمده ای از پیکر بیدل در دهلی مانده و اینکه در برخی منابع آمده که استخوان های او به کابل برده شده که بعید به نظر می رسد چنین باشد، نباید بگوییم که او متعلق به یک کشور خاص بوده است. بیدل متعلق به مردم مغول است، ولی صد هزار بیت اگر شعر دارد همه اش فارسی است. اما در نهایت بیدل متعلق به تمام بشریت است، همان گونه که مولانا و حافظ.
بیدل متعلق به همه پارسی زبانان جهان است
محمد کاظم کاظمی، شاعر و نویسندۀ افغانستانی نیز در ادامه در ارتباطی تصویری دریاره کتاب «نقد بیدل» گفت: علامه صلاحالدین سلجوقی بیش از آنکه باشد یک ادیب باشد، یک پژوهشگر و محقق حوزه علوم معرفتی دینی و علوم اسلامی بوده و البته آشنایی بسیاری با حکمت یونان داشته و برخی آثار حکمت یونان از جمله آثاری چون «اخلاق نیکوماخوس» ارسطو را ترجمه کرده و در مجموع فردی بوده که حوزه مطالعات علم اخلاق و عرفان اسلامی بوده است و کتاب «نقد بیدل» را هم ما باید از این منظر بیشتر ببینیم.
وی افزود: در مورد کتاب «نقد بیدل» از سه منظر میتوان صحبت کرد؛ یکی موضوع زندگی و آثار او که علامه صلاح الدین سلجوقی مطلقا به این موضوع نمی پردازد و اصلا علاقهای به این موضوع نشان نمیدهد که در کجا متولد شده و چگونه زندگی کرده است. حوزه دیگر جلوههای فنی و ادبی شعر بیدل است که باز هم علامه به این منظور نزدیک نمی شود. هرچند به صورت کلی به زیبایی شناسی می پردازد و اتفاقاً خودش کتابی در حوزه زیبایی شناسی و افکار شاعر دارد، اما در مجموع علاقه اصلی صلاح الدین سلجوقی حوزه فکری بیدل است. کتابی بسیار بصورت از حدود ۶۰۰ صفحه است که در فصلهای مختلف نویسنده به قسمتهای مختلف آثار بیدل میپردازد.
کاظمی ادامه داد: خوشبختانه همه کتاب صلاح الدین سلجوقی که بیشتر اینها در دهههای ۲۰، ۳۰ و ۴۰ در افغانستان چاپ شده بود و دیگر فرصت چاپ نیافته بود، در سالهای اخیر منتشر شده و به تجدید چاپ رسیده؛ برخی از آنها در دهه هشتاد و برخی از آن در ماههای اخیر و برخی نیز در این ایام زیر چاپ است و این اتفاقی تاریخی است که آقای شریعتی در انتشارات عرفان آن را رقم زدهاند. حدود ۱۰ عنوان از کتاب های علامه صلاح الدین سلجوقی را که برخی از آنها تالیف، تالیف ترجمه و برخی در حوزههای مختلف است آنها را با ویرایش جدیدی منتشر کرده است.
این پژوهشگر درباره صحبتهای علیرضا قزوه درباره محل دفن بیدل نیز گفت: صحبت های جناب آقای قزوه و مطالبی که ایشان درباره انتقال استخوان های بیدل به کابل مطرح کردند باید بگویم که حقیقت این است که این نظریه در یک دوره در افغانستان به وسیله برخی از ادبا با مطرح شد، منتها نظریه پرطرفداری نیست. یکی از ادبا در کتابی به نام «۳۰ مقاله درباره بیدل» که در افغانستان چاپ شده، مقاله ای دارد که در آن توضیح میدهد که استخوانهای بیدل بعد از فوتش به کابل منتقل میشود و در محلهای در شمال کابل دفن میشود.
وی ادامه داد: ولی این نظریه اصلا در افغانستان هم مقبول نیست و تصور میکنم که با مطرح کردن این نظریه بیشتر نبش قبر میکنیم و ممکن است چالشی برپا شود درباره انتصاب بیدل به افغانستان، هندوستان و یا ایران. درحالی که ما به عنوان افرادی که در افغانستان کار فرهنگی و ادبی انجام میدهیم در این باره نکته و ادعایی نداریم و از نظر ما بیدل شاعر بزرگ زبان فارسی هست بدون قید سرزمینی. نیازی به مطرح شدن چنین چالش هایی که به نوعی از لحاظ علمی هم مردود شده، نیست چراکه ممکن است خود باعث آفریدن چالش و بحثهای دیگری شود.
آشنایی با جایگاه زبان فارسی در افغانستان
محمد ابراهیم شریعتی ناشر کتاب «نقد بیدل» نیز در ادامه این مراسم درباره فعالیتهای خود توضیح داد: روزی که من کار نشر را شروع کردم نمی دانستم که آنقدر سخت جانم و نمی دانستم که میتوانم تا این روزها در دنیای کتاب باشم و بتوانم کتاب نشر کنم. من کتابهای مهم فارسی را که در این ۱۲۰ سال تاریخ چاپ و نشر در افغانستان چاپ شده بود، در ایران چاپ کردم. ولی همیشه فکر میکردم که یک فصلالخطابی باید برای این کار داشته باشم و روزی که تصمیم گرفتم آثار علامه صلاحالدین سلجوقی را چاپ کنم، گفتم شاید این پایان کار من باشد.
این فعال فرهنگی ادامه داد: از میان کتابهای آقای سلجوقی ابتدا کتاب «نقد بیدل» را کار کردم، چرا که در ایران خیلی مورد توجه و علاقه بود؛ پس از مدتی تصمیم گرفتم کتابی از ایشان در حوزه اخلاق چاپ کنم. از آنجا که من در حوزه علمیه درس خواندم و تحصیلات آکادمیک ندارم، در پای درس اخلاق متوجه شدم که اهمیت اخلاق میتواند مقدم بر دین باشد و یک آدم اخلاقی میتواند مهمتر از یک آدم دینی باشد.
وی با بیان خاطرهای از آشنایی با محمد علی موحد گفت: زمانی که کتاب «اخلاق نیکوماخوس» ارسطو با ترجمه و تهمید صلاحالدین سلجوقی چاپ کردم، شبی آقایی به من زنگ زد و خود را محمد علی موحد معرفی کرد، در حالیکه من ایشان را نمیشناختم. ایشان از من خواست که درباره این کتاب با من صحبت کند. او گفت مدتهاست که با این کتاب سرکار دارم و این ترجمه را زیباترین و رساترین ترجمه از کتاب اخلاق نیکوماخوس خواندهام. ایشان خیلی من را بسیار تشویق کردند و لطف داشتند و ترغیب کردند که آثار دیگری از علامه را چاپ کنم و به این ترتیب در این سالها به ترجمه آثار علامه اشتغال داشتم.
شریعتی تاکید کرد: هویت من با زبان فارسی تعریف میشود و اگر این زبان نباشد و این فرهنگ و تمدن نباشد، من هیچ چیزی ندارم که در این جهان عرضه کنم. امیدوارم که دوستان ایرانی با خواندن این کتاب «نقد بیدل» دید و تصورشان نسبت به افغانستان تغییر کند و جایگاه زبان فارسی در افغانستان برای این عزیزان بیشتر روشن شود. این که در نیم قرن اخیر چه جایگاهی داشته که در این سالها دچار پریشان حالی شده است.
ادامه این مراسم با شعرخوانی شاعران حاضر در نشست و همچنین سایر شاعران ایرانی، افغانستانی و پاکستانی مشارکت کننده از طریق ارتباط تصویری اختصاص داشت.
حسین اسرافیلی
ناله هایت در دل کوه و بیابان گم شده ست
اشک هایت در میان ابر و باران گم شده ست
بر لبانت طرحی از لبخند هرگز گل نکرد
خندهات در خارزار سیم و سیمان گم شده ست
شهرها در بمب و موشک راه ها در خاک و خون
خانه ها آوار و در اندوه و افغان گم شده ست
هیچ حلقومی تو را فریاد استمداد نیست
غیرت و مردانگی از روح انسان گم شده ست
خیمهات آتش گرفت و مرغ وای شیونت
چون شب ویرانهها در شام طغیان گم شده ست
گاه غرب و گاه شرق از چهارسو تیغت زدند
زخم های بیشمارت در تن و جان گم شده است
خصم با الله اکبر در مصاف دین توست
مسجد و محراب در تزویر شیطان گم شده ست
این جهان وحشی است، از وحشی پناه جان مخواه
بانگ مظلوم تو در این جنگلستان گم شده است
تکیه بر خود کن از این بیگانگان یاری مجو
خوی انسانی از این یک مشت حیوان گم شده ست
سید احمد حسینی
بعد از سقوط شهر تماشایی هرات
من بچه سیدم نگران هزاره جات
چند از سقوط عشق بگویی بدون اشک
ذکر اَلَم کنی و نلرزند شانه هات؟
بر خاک کرب و خاک بلاها، از اشکمان
جاری شدهست بارِ دگر دجله و فرات
تا کی جنازه حمل کند دست های پیر
تا چند خون نظاره کنند چشم های ما
ای کاش خواب باشد و بیدارمان کنند
ای کاش فیلم ... کاش بگوید کسی که: کات
عبدالرحیم سعیدی راد
شهری شکفته از دل تاریخ
شهری پر از شور و پر از امید
شهری که دارد روی دوش خویش
یک روز سرشار از گل خورشید
شهری پر از گلهای رنگانگ
شهری پر از آیینه و قرآن
شهری که همواره مقاوم بود
شهری که با موشک نشد ویران
ما از دیار حضرت قاضی
آیینه دار علم و بیداری
ما از طلوع آتش عشقیم
ما از تبار شیخ انصاری
ما بچه های نسل خورشیدیم
از نسل بچه های شهید آباد
از نسل گردانهای توفنده
از نسل صبح چهارم خرداد
دزفول اگر شد قهرمان پرور
تاریخ آن اوج رشادتهاست
آجر به آجر هر خیابانش
سرخ از بلندای شهادت هاست
ای شهر دارالمومنین دزفول
ای آیت حق بر زمین دزفول
ای از تبار حضرت خورشید
بر تو هزاران آفرین دزفول
ابوطالب مظفری
شهریاری و شتربانی به یک دستور نیست
سرخوشیهای خم می در سر انگور نیست
نغمه موزون هستی پاس استعدادهاست
آنچه از نی میتراود بر لب شیپور نیست
سیرت آزادگی شرط است در تدبیر عقل
انتظام کار ملت شغل هر مزدور نیست
ای رئیس دولت جمهور والا مرتبت
شهر ارواح معظم دولت جمهور نیست
ما هم آخر دور از جان شما یان آدمیم
جرم آدم بودن ما هر چه باشد گور نیست
قرن ها این خاک مهد علم و عرفان بوده است
تور شهرستان حکمت لانهزنبور نیست
هر که هستی اندکی از خون خلق اندیشه کن
قصه روز قیامت آنقدرها دور نیست
شهریاری و شتربانی و یک دستور نیست
سرخوشی های خم می در سر انگور نیست
مصطفی محدثی خراسانی
رود سبز جنگی زبان تشنه کویر
طنین سرفراز کوه زبان عاشقانه های باشکوه
خروش موج های آبی خلیج فارس
حماسه حکیم و رنج های سال سی
زبان مهر و دوستی زبان پارسی
از ازل زمزمه ما بودی تا ابد بر لب ما ماند
شوق در جان کلام حافظ
شور در نغمه مولانایی
مشعلت روز حقیقت شدهاند
با الفبای تو فرزندانت
شیخ اشراق تو و سعدی تو
ابن سینا و ابو ریحان
شعر در حنجره کوهی کبک
چهچه موج قناری هایی
قصه گوی غم بی برگی هل
نغمه پرداز بهاری هایی
واژه های تو همه آیه مهر
در الفبای تو انسان جاریست
همزبانان تو همدلهایند
درس به دستوری تو و همیاریست
***
مجموع ترین شعر پریشان که شفیعی ست
دیگر چه توان گفت از اینسان که شفیعی ست
کوهی تر ازاین می شود آهوی هزاران
موسیقی نی برلب چوپان که شفیعی ست
معلوم نشد راز زلال نفس او
مجهول سفرنامه باران که شفیعی ست
آیینه شفاف صدا در شب غربت
آواز نیستان شهیدان که شفیعی ست
با صبح نشابور هنوزش سر و سریست
گیریم مقیم شب تهران که شفیعی ست
پیچیده در آفاق سخن نام بلندش
بیت الغزل شعر خراسان که شفیعی ست
سید زکریا راحل موسوی
صدای تو دریاست
صدای تو باران
صدای تو آرامش بی کرانه است
صدای تو رویاست
صدای تو رویش
صدای تو آزادی جاودانه است
صدا کن مرا از فراسوی اسطورههای اثیری
به لحن شقایق
صدای تو هستی و مستی
صدایت سروش اهورایی نیروانه است
تو از انتهای کدامین ستاره فرود آمدی
در سحابه اندوه
که جاپای سبزت در این خاکدان
طرحی از آبی آسمان است
در این فصل مرگینه انجماد صدا و سرود و ستایش
صدای تو از نسل شعر و ترانه
صدای تو چنگ و چغانه ست
تو شعر شکوفای لبخند روی لب خلقتی
تا به انسان بگویی جهان فرصت مهربانی بی کینه کودکانه است
حامد محقق
آیا برایم شعر خواهی گفت
آیا برایم چای خواهی ریخت
این خواهش ساده رمزی هزاران ساله بین ماست
ما عاشقیم و عشق بین ما پیوسته جاریست
آبیست
آبیست
**
روزگار اگر تو را برای من نمی گذاشت
زندگی به غیر چند خط روز و شب هیچ چیز دیگری نداشت
کبری حسینی
خدا به عنبر و مشک آفرید جان و تنت را
عجیب نیست که دشمن ربود پیراهنت را
به قتلگاه که شیری ز خیمه گاه به صد شوق
به روی دست ارادت تو آهوی ختنت را
به ... آیه قرآن تو شرح ذبح عظیمی
به روز واقعه کشتی تمام ما و منت را
حدیث عشق چه گویم که نیزه های مخالف
به نوک خامه نوشتند مو به مو بدنت را
فرات تشنه لبهای توست من چه بگویم
لبی به نام خدا بوسه زد لب و دهنت را
بیا که شیعه پس از قرنهای آتش و آهن
به آب گریه نوشتهست دل به دل سخنت را
دل
رضا اسماعیلی
مولای عشق! حال زمین و زمان بد است
آلوده ست آب و هوا، آسمان بد است
از حال و روزمان، تو چه می پرسی ای عزیز!؟
پنهان نمی کنم، به خدا حالمان بد است
آدم؟ قسم به نور تو! «آدم» نمی شویم
همسفره ایم با هوس و نانمان بد است
ما همچنان به حال هبوطیم و در سقوط
آری، قبول، پله ی این نردبان بد است!!
از شش جهت امام زمان می کند ظهور!
دارم یقین که آخر این داستان بد است
در ذات خویش، حضرت اسلام کامل ست
باور کنیم، ذات مسلمانمان بد است
از چشم مهربان تو افتاده ایم ما
افتادن از نگاه شما، بی گمان بد است
پشت سر شما و خدا بد ... چقدر بد!
ما را ببخش، حضرت جان! کارمان بد است
کوچک ترم از آن که بگویم بیا و یا ...؟
خط و نشان برای امام زمان بد است
جان کلام : این که شما حی و حاضری
ما غایبان منتظریم و «همین»! بد است