عصر ایران؛ رضا کدخدازاده- در تقویم رسمی ایران، روز 27 شهریور به نام «روز شعر و ادب فارسی و بزرگداشت شهریار» ثبت شده است.
این روز که مقارن است با روز درگذشت سید محمدحسین بهجت تبریزی - شاعر بزرگ معاصر کشور- (27 شهریور 1367)؛ در سال 1381 با تصویب شورای عالی انقلاب فرهنگی به یکی از مناسبتهای رسمی کشور تبدیل شد.
در این میان، نقش یک تبریزی دیگر در ثبت این روز بسیار پررنگ است: علیاصغر شعردوست نمایندۀ تبریز در مجلس ششم.
امسال نیز در روز 27 شهریورِ اولین سال قرن پانزدهم خورشیدی، به همت موسسۀ «ندای آذرمهر ایرانیان» و به میزبانی نشریۀ «طرح نو»، در تبریز برنامهای به مناسبت روز شعر و ادب فارسی برگزار شد و در آن، بنیانگذار این روز در تقویم رسمی کشور، گفتهها و ناگفتههای جالب توجهی را بیان کرد.
نسبت شهریار با زبان فارسی، هویت ایرانی و وحدت ملّی
در ابتدای برنامه، دکتر رضا شیبانی - شاعر و پژوهشگر زبان و ادبیات- به عنوان دبیر این نشست ادبی، انتخاب روزی به نام شعر و ادب فارسی در روزی گرهخورده با نام استاد شهریار تبریزی را دربرگیرندۀ نتایج بسیار مثبتی برای وحدت ملّی و زبان فارسی و ترویج آن در قلمرو ایران دانست و افزود:
«شهریار در مقدمۀ دیوان خود اشارۀ مختصری دربارۀ مقولۀ زبان در آذربایجان میکند و در آنجا این مهم را مطرح میکند که اهالی آذربایجان دوزبانهاند و هم تُرکیزبان و هم فارسیزبان هستند. امروزه مطالعات روانشناختی و زبانشناسی مدرن نیز این امر را تایید میکند و در آن صحبت از زبان اول و دوم میکند، نه مسائلی مانند زبان مادری و زبان بیگانه و ... . بر این اساس زبان اول را اینگونه تعریف میکنند: زبان یا زبانهایی که مردمان یک قوم یا یک ملّت قبل از آن که به سن خاصی از رشد مغز برسند آن را میآموزند و آن زبان یا زبانها هویت و عاطفۀ مردمان آن ملت یا قوم را تشکیل میدهد. در اینجا میبینیم استاد شهریار نیز پیش از این مطالعات نوین زبانشناسانه و روانشناختی به چنین فهم دقیقی از مسالۀ زبان در آذربایجان رسیده بود و بر این اساس میتوان گفت که زبان ترکی آذربایجانی و زبان فارسی هر دو زبان اول و هویتی ما آذریها است».
دکتر علی اصغر شعردوست، نمایندۀ تبریز در مجلس ششم و سفیر اسبق ایران در تاجیکستان دربارۀ سخنان دکتر شیبانی اضافه کرد:
«زبان یک وسیله است؛ اساس، فرهنگ است. وقتی ما میگوییم ایرانیِ متمدّن با فرهنگ قدیمی و غنی و قابل افتخارش شناسایی میشود و از طرفی میگوییم آذربایجان سهم بزرگی در این فرهنگ ایرانی غنی داشته؛ برای انتقال این فرهنگ یک ابزار لازم است و این ابزار، زبان است.
این ابزار در چندین سده از تاریخ ایران، برای اهالی آذربایجان مثل سایر مردمان ایرانزمین عمدتاً زبان فارسی بوده و بر همین اساس است که زبان شعر استاد شهریار نیز با زبان فارسی شروع شده است.
اولین شعر شهریار در سال 1292 سروده شده و در سال 1308 اولین کتابچۀ شعری او چاپ شد که ملکالشعرای بهار بر آن مقدمه مینویسد و شهریار را در آسمان ادب ایران، نه یک شاعر بلکه یک منظومه مینامد. در نهایت نیز شهریار در دهۀ 30 در محافل ادبی در تهران به بلوغ ادبی میرسد.
در واقع شهریار زبان شعریاش با فارسی باز میشود و وقتی به سرایش تُرکی آذربایجانی اقدام میکند که به اعتباری در شعر فارسی دست پیدا کرده بود. هوشنگ ابتهاج برای من تعریف میکرد که آن زمان نشریاتی که خوانندۀشان کم میشد شعری از شهریار چاپ میکردند تا فروششان بالا برود!»
زبان فارسی، زبان هویتی و اندیشگی آذربایجانیهاست
شیبانی در تایید سخنان دکتر شعردوست این مهم را مطرح میکند که: «کسی به غیر از زبان هویتی و عاطفی خودش نمیتواند شعر شاهکار بسراید. مثلاً سعدی قصاید عربی دارد که هیچ جایگاه قابل توجهی در شعر عرب پیدا نکرده است. یا مثلاً ترکزبانان شمال رود ارس که به روسیه پیوستند و زبان روسی، زبان رسمی و آموزشی آنها شد، موفقیتی در شعر روسی پیدا نکردند. با این حال میبینیم که در طی قرون مختلف، بهترین شاعران پارسیگوی از آذربایجان برخاستهاند و مقبرهالشعرای تبریز ما مدفن بیشترین شعرای پارسیگوی ایران است. این امر نشان میدهد که زبان فارسی برای آذربایجانیها یک زبان هویتی و عاطفی بوده است.»
سفیر اسبق ایران در تاجیکستان به نقش آذربایجان و آذربایجانیها در غنای زبان فارسی میپردازد و بیان میدارد: «اساساً آذربایجانیها مانند تمامی ایرانیان بعد از زبان مادری خود، یک زبان اندیشگی دارند که زبان فارسی است. دیوان فارسی استاد شهریار پنج جلد است و دیوان ترکی او تنها یک جلد است. نمیشود گفت که استاد شهریار ترکی نمیدانسته؛ قطعاً میدانسته اما این مهم را نیز میدانست که وقتی میخواهد کلام فراگیر، همهگیر و جامع داشته باشد باید به زبان همهفهم شعر بگوید. در عین حال وقتی هم که میخواهد حرف دلش را بزند، حیدربابایه را به زبان ترکی آذربایجانی میسراید. بر این اساس میتوان گفت مردم آذربایجان خشتهای دُرُشت مدنیت ایرانی را گذاشتهاند. یعنی ایرانیت و ایران بزرگ فرهنگی به مقدار قابل توجهی مرهون تلاشهای آذربایجانیها چه پیش و چه پس از اسلام بوده است.»
شعر ترکی شهریار، زبان معیار ترکی آذربایجانی است
شیبانی در تایید سخنان دکتر شعردوست این نکته را اضافه میکند که «مرحوم بدیعالزان فروزانفر به درستی بیان داشته هویت ملی ایران و مولفههای قوامبخش آن همچون زبان فارسی، بر شانههای خراسان و آذربایجان بنا شده است.»
این شاعر جوان تبریزی در ادامۀ بحث، موضوع زبان معیار ترکی آذربایجانی را مطرح میکند و این نکته را بیان میدارد که «زبان ترکی رایج در ایران -در تبریز و ارومیه و اردبیل و ...- به نوعی یک زبان «ترکی فرهیخته» است که آن را از سایر زبانهای ترکی جدا میکند.
در ترکی آذربایجانی ما، تغییرات آواشناختییی ایجاد شده که سبب میشود در آن بتوانیم غزل بگوییم و این مهم ما را دارای مکتب «غزل ترکی» کرده که بالاترین نمونهاش شهریار است. در حالی که در زبان ترکی خالص ترکستان به دلیل اینکه هجاهای بلند نداریم نمیتوان در آن غزل سرود.»
علی اصغر شعردوست با عنایت به سخنان دکتر شیبانی دربارۀ زبان ترکی آذربایجانی در ایران، شعر ترکی شهریار را در اوج شایستگی و بایستگی برای گزینش به عنوان زبان ترکی آذربایجانی معیار میداند و میافزاید:
«زبان شعر شهریار را باید به عنوان زبان معیار ترکی آذربایجانی شناخت. شهریار زبان ترکی استانبولی و قفقازی را هم میدانسته اما در سرایش شعر ترکی آذربایجانی خود در دام آنها نمیافتد و دقیقاً با چشم باز و هوشیارانه کلمات بومی در ترکی آذربایجانی را استخدام میکند. از همین جهت است که شعر ترکی آذربایجانی شهریار را امروز معیاری برای زبان ترکی آذربایجانی میدانیم و اگر بخواهیم زبان ترکی آذربایجانی خود را صیانت کنیم باید زبان شهریار را صیانت کنیم و از نفوذ زبانهای ترکی ساختگی و تزریقی به زبان مادری خودمان پرهیز کنیم. من بعضاً میبینم برخی افراد از واژگان و الفبای ترکی آن سوی مرز استفاده میکنند که اینها در فرهنگ اصیل آذربایجان و زبان فخیم اشعار ترکی شهریار جایی ندارد. ما اگر ادعای دوستداری زبان ترکی آذربایجانی داریم، باید معیارمان زبان شعر ترکی شهریار باشد.»
گفتهها و ناگفتههایی از ثبت روز شعر و ادب فارسی در تقویم رسمی کشور
در ادامۀ بحث، شیبانی از دکتر شعردوست میخواهد به بیان گفتهها و ناگفتههای او در مورد گزینش روز وفات شهریار به عنوان روز ملی زبان و ادب فارسی بپردازد که نمایندۀ سابق تبریز در مجلس شورای اسلامی این موضوع را بدین گونه تشریح میکند:
«در مورد نامگذاری روز شعر و ادب فارسی، من میدیدم برای انواع مناسبتهای فرهنگی و ادبی، روزی در تقویم رسمی کشورمان داریم؛ اما شعر در بین آنها وجود ندارد. البته این امر به خاطر بدیهی بودن اهمیت شعر در ایران بوده است.
در دورۀ نمایندگیام در مجلس ششم من احساس کردم روزی را باید با نام روز شعر و ادب فارسی انتخاب کنیم تا مثلاً همهساله به بهانۀ آن از شاعران برتر و آثار شعری برتر تقدیر کنیم. از آنجایی که برای اغلب شاعران متقدم مثل فردوسی، سعدی، حافظ، مولوی و ...، روزی در تقویم رسمی وجود داشت من احساس کردم بهتر است این روز را از میان شعرای متاخر برگزینیم. در میان شاعران معاصر از بین شهریار، ملکالشعرای بهار، نیما یوشیج، سهراب سپهری، فروغ فرخزاد و ... من احساس کردم که شهریار بهترین گزینه است.
البته من اذعان میکنم که در این پیشنهاد، علاقۀ شخصیام نیز دخیل بود، اما اگر از نظر فنی هم شهریار را با سایر شعرای معاصر مقایسه کنیم به نظر میرسد شهریار جایگاه قابل توجهتری داشته و از آنها مردمیتر نیز بوده است.
نقدهای بسیاری به این انتخاب بود که برخی از آنها واقعاً غیرمنصفانه بود. مثلاً یک استاد عزیزی معتقد بود یک شاعر ترکیسرای نمیتواند نماد روز شعر فارسی باشد و من به ایشان گفتم در این زمینه نیازی به ترازوی عقل نیست و با ترازوی معمولی هم میتوان متوجه شد که اشعار فارسی شهریار چندین برابر اشعار ترکی آذربایجانی اوست! شبی تصمیم گرفتم که در این باره نامهای به آقای سید محمد خاتمی -رئیس جمهور وقت- بنویسم. نامه را در دو صفحۀ آ4 نوشتم که ابتدا ضرورتهای تعین روزی به عنوان روز شعر و ادب فارسی را تشریح کردم و سپس دلایلی آوردم که این روز را به مناسبت درگذشت شهریار ثبت کنیم.
از رئیس دفتر رئیس جمهور درخواست کردم که این نامه و سیر تکوین آن تا نهایی شدن محرمانه بماند. پس از ابلاغ این نامه توسط آقای خاتمی به شورای عالی انقلاب فرهنگی، در جلسۀ اول شورا درخواست من تصویب نشد.
در پی عدم تصویب، شورای عالی انقلاب فرهنگی، نامه را به «شورای فرهنگ عمومی» ارجاع کرد که با ریاست وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی در واقع بازوی تخصصی شورای عالی انقلاب فرهنگی است. شورای فرهنگ عمومی، من را برای دفاع از ایدۀ خود دعوت کرد و طی دو جلسه من از این ایده دفاع کردم که در نهایت نیز تصویب و به شورای عالی انقلاب فرهنگی ارجاع داده شد.
در نهایت شورای عالی انقلاب فرهنگی نیز این طرح را تایید و مصوبۀ آن توسط آقای رئیس جمهور امضاء شد. مخالفتها هم از فردای همان روز آغاز شد.
چیزی که برای من خیلی عجیب بود این بود که هم در این طرح هم در طرحی که من برای اصل 15 قانون اساسی نوشته بودم، فقط یک نفر از میان نمایندگان آذربایجانی وقت به من کمک کردند و آن را امضاء کردند.
طرح من طرحی بود که وظایف نهادها را دقیق مشخص میکرد و جلوی سوءاستفادۀ جریانهای خاص را میگرفت تا عدهای نتوانند با تمسک بر این اصل بر هیجانات و نفرتهای قومی بدمند.
از جمله اهداف من این بود که عوض اینکه یک سری کتابهای نامناسب وارداتی چاپ شود، کتابی متناسب با فرهنگ ایرانی برای آموزش زبانهای مادری تالیف شود. اما در این زمینه نمایندگان آذربایجانی با من همراهی نکردند.
در هر حال، پس از ثبت این روز در تقویم رسمی کشور، در اولین سال آن، مراسم بسیار خوبی برگزار شد و با همراهی وزیر فرهنگ و ارشاد وقت، آقای مهاجرانی -که خودش هم به شهریار بسیار علاقه مند بود- ما توانستیم مهمانهای مهمی از کشورهای حوزۀ تمدنی ایران مثل قزاقستان، تاجیکستان، ازبکستان، جمهوری آذربایجان، ترکیه و ...، و همچنین شهریارشناسهایی از کشورهای دوردست مانند آمریکا که تالیف چاپشده از شهریار داشتند دعوت کنیم. جالب اینکه ما برای این مراسم از الهام علیف هم دعوت کردیم اما او نیامد و صرفاً پیام خود را توسط وزیر فرهنگ دولتش به آقای خاتمی رساند. متاسفانه در سالهای بعد، برگزاری برنامههایی در این سطح کمرنگ شد و عدهای از مخالفین حتی کمر همت بستند این مناسبت را از تقویم حذف کنند.»
مسالۀ ممنوعیت چاپ آثار ترکی آذربایجانی در دوران حکومت پهلوی
یکی از مهمترین بحثهایی که در این نشست انجام شد، موضوع ممنوعیت چاپ آثار ترکی در زمان حکومت پهلوی بود. امری که برخی از جریانهای خاص، آن را مستمسکی برای تقابل میان زبان ملّی و محلی آذریها قرار میدهند. دکتر شیبانی در این مورد این نکته را یادآور میشود که «شواهد حاکی از آن است که در زمان رژیم گذشته نیز مخالفتی با چاپ آثار تُرکی آذربایجانی وجود نداشته و مرحوم دکتر منوچهر مرتضوی رئیس وقت دانشکدۀ ادبیات دانشگاه تبریز اولین چاپ کتاب شعر ترکی «حیدربابایه سلام» استاد شهریار را در کتابخانۀ دانشگاه تبریز به زیور چاپ آراست. حتی در زمان رضاشاه نیز اشعار آئینی و مذهبی به ترکی آذربایجانی چاپ میشده و جالب آنکه همسر رضاشاه در خاطراتش گفته اشعاری در قالب بیاتی ترکی میسروده است.»
ممنوعیت چاپ برخی از آثار به زبان ترکی به دلیل محتوای مارکسیستی آنها بوده نه زبانشان
دکتر شعردوست با تایید سخنان دکتر شیبانی میافزاید: «دلیل اینکه به شعر ترکی یا متون ترکی در زمان پهلوی اجازۀ چاپ نمیدادند، این بود که زبان ترکی در اختیار مرام وارداتی کمونیستی بود و در آن زمان، اغلب کسانی که آثارشان را به تُرکی مینوشتند یک رگ و ریشهای در حزب توده داشتند!
در عین حال آثار نوحه و مرثیه در همان زمان به راحتی چاپ میشد. شهریار اینجاست که با سرودن «سهندیه» در واقع به نوعی تفاهمزدایی نمود و راه را برای چاپ و نشر آثار تُرکی آذربایجانی بومی و فخیم و غیرتودهای باز کرد که خودش در این مورد میگوید «من با این کار، خنجر را به خرما تبدیل کردم» و بعد از آن کارهای تُرکی بسیاری در رژیم پهلوی مجوز چاپ و نشر یافتند.»
دکتر شیبانی از این سخنان شعردوست اینگونه نتیجه میگیرد که «در واقع میتوان گفت در زمان پهلوی، چاپ آثاری به زبان ترکی آذربایجانی نبوده که قدغن بوده، بلکه ادبیات مارکسیستی و تودهای متاثر از شوروی که در قالب زبان ترکی کتابت میشده ممنوع بوده است.» دکتر شعردوست با تایید این امر، بیان میدارد: «حتی در اوایل انقلاب که من مسئول رادیوی تبریز بودم ما دنبال کسانی بودیم که زبان ترکی آذربایجانی را به خوبی بلد باشند؛ منتها روی هر کسی که ترکی را خوب بلد بود دست میگذاشتیم، یک سابقۀ تودهای داشت! تا اینکه خودمان نسلی را تربیت کردیم که زبان ترکی آذربایجانی را بدون انگیزش و انگیزههای اعتقادی چپ و مارکسیستی و ضد ایرانی بلد باشد.»
شهریار صدق تجربۀ عاطفی داشته است
از اینجا به بعد، گفتگو در مورد شخص شهریار ادامه پیدا میکند و شیبانی با اشاره به اینکه «شهریار ما، فردوسی و حافظ و سعدی و ملکالشعرای بهار را در سینه داشته و از آنها الهام میگرفته» تشریح میکند: «شهریار شعر را نسروده بلکه شعر را زیسته است.
استاد شفیعی کدکنی در کتاب «با چراغ و آیینه» با اشاره به اینکه «شهریار در شعرسرایی صدق تجربۀ عاطفی دارد»، از هوشنگ ابتهاج (سایه) نقل میکند که روزی او به دیدار شهریار در خانهاش میرود و میبیند او احساس خفگی دارد. وقتی علت را جویا میشود، شهریار میگوید: سایه جان! خوب کردی که آمدی. داشتم در دریا غرق میشدم! سایه میگوید در ابتدا احساس کردم شهریار دچار توهم شده است؛ اما دیدم دارد شعر «سمفونی دریا» را میسراید!»
آیا شهریار شاعر درباری و حکومتی بوده است؟!
شیبانی این بحث را مقدمهای برای گفت و گو در باب یکی از اتهاماتی که برخی به شهریار وارد میکنند قرار میدهد و نظر دکتر شعردوست در مورد اتهام حکومتی بودنِ شهریار را جویا میشود.
شاگرد و یار همراه استاد شهریار در این مورد تشرح میکند: «شهریار غیر از حقوق بازنشستگی از دانشگاه تبریز و خانهای که شهرداری به او داده بود پس از فوتش هیچ داراییای نداشت. این امر نشان میدهد که او اهل شعرگویی برای دریافت پول نبوده است. شهریار اگر پیش از انقلاب هر چیزی از حکومت وقت میخواست به او میدادند. در سال 1355 اسکندر آزموده -استاندار وقت آذربایجان- نزد شهریار میآید و نامهای را از محمدرضا پهلوی برای او میآورد که شاه، شهریار را به عنوان ریاست کتابخانۀ سلطنتی منصوب کرده و یک خانۀ مجلل نیز در شمیرانات برایش در نظر گرفته است. اما شهریار با آن طبع کریمش میگوید: «میکده چون به باد شد، دعوت من به باده کرد / روغن ریخته است کو نذر امامزاده کرد.» هر چه به شهریار اصرار میکنند که درخواست شاه را بپذیرد، او قبول نکرد.
یک روز من به استاد شهریار گفتم خود امام خمینی هم نمیدانست که دو سال بعد در سال 1357 انقلاب میشود؛ شما از کجا میدانستید حکومت پهلوی سرنگون میشود که شعر مزبور را گفتید؟! شهریار در پاسخ گفت: این شعر و برخی دیگر از اشعارم ناخودآگاه و از قلبم جاری شده است.»
شهریار چک اهدایی رئیس جمهور وقت را به جبهههای دفاع مقدس تقدیم کرد
شعردوست ادامه میدهد: «پس از انقلاب نیز بسیاری از مقامات سیاسی میخواستند به قولی هوای استاد را داشته باشند. یک روز مرحوم آقای میرمحمدی -رئیس دفتر رئیس جمهور وقت و مقام معظم رهبری کنونی- نزد من آمد و وقتی برای ملاقات با استاد شهریار درخواست کرد و گفت یک امانتی از سوی آیتالله خامنهای برای استاد دارد. من به او گفتم استاد چیزی قبول نمیکند؛ اما میرمحمدی اصرار کرد که شهریار را ملاقات کند. او ابتدا سلام رئیس جمهور را به شهریار ابلاغ کرد که شهریار در پاسخ به او گفت: سلام من را به ابن عمم برسان. سپس پاکتی حاوی یک فقره چک به شهریار داد و به وی گفت: این هدیهای از سوی ریاست جمهوری است. استاد رو به من کرد و گفت: مگر من نگفتم که هدیهای را نمیپذیرم؟ چرا من را اذیت میکنید؟ من به استاد گفتم: من از محتوای هدیه اطلاع نداشتم و از طرفی ایشان به هر حال از طرف رئیس جمهور محترم آمده است. با این حال هر چه قدر من چانه زدم که استاد هدیه را بپذیرد قبول نکرد.
در نهایت چک را برداشت و آن را با این عنوان پشتنویسی کرد: «از سوی محمدحسین شهریار به جبهههای حق علیه باطل». شهریار حتی چک را نگاه نکرد که ببیند مبلغ آن چه قدر است. در حالیکه در همان لحظات در تبریز باران میبارید و از سقف خانۀ استاد شهریار آب چکّه میکرد و ظرفی که برای جمعآوری آب باران گذاشته شده بود، صدایی آزاردهنده داشت. در نتیجه باید گفت شهریار اگر دنبال این نوع مسائل بود، در دهۀ 40 به دلیل مشکلات مالی از تهران به تبریز بازنمیگشت و اجارهنشین نمیشد. در حالی که به واقع، مسئولان جمهوری اسلامی هر چه شهریار میخواست قطعاً به او میدادند اما او هیچ گاه چیزی برای خود نخواست.»
تلاش برخی از کشورهای همسایه برای مصادره و تحریف شهریار
در ادامه، یکی از حاضران در نشست، سوالی را در مورد تلاشهای مذبوحانۀ برخی از کشورهای همسایه برای مصادره و تحریف استاد شهریار مطرح کرد. دکتر شعردوست در این مورد پاسخ داد:
«اگر کشورهای همسایه، سرمایۀ بزرگی مثل شهریار ما را حتی اگر نتوانند به کلی، بلکه گوشهای از او را مصادره کنند، قطعاً این کار را انجام خواهند داد! من روزی به عنوان عضوی از هیئت دیپلماتیک ایران به کنگرۀ گرامیداشت شهریار به باکو دعوت شدم. در آنجا گروه کُر شعری را به نام شهریار به صورت ترانه میخواندند که ترجیعبند آن مضمونی علیه تمامیت ارضی ایران داشت. اعضای هیئت دیپلماتیک ایرانی از این شعر متعجب شدند و از من خواستند که پیگیر آن شوم. من از مقامات دولت جمهوری آذربایجان پرسیدم این ترانه از کدام شعر شهریار است؟
آنها ادعا کردند که این ترجمۀ منظوم شعر «آذربایجان» شهریار است. به آنها گفتم که شعر آذربایجان شهریار درست در جهت عکس این مضامین است و در آن، آذربایجان سر ایران و جزء جدانشدنی تمامیت ارضی ایران بوده و جوانان آذربایجان نیز همواره بلاگردان ایران بودهاند! جالب آنکه یک فردی در بین مسئولان جمهوری آذربایجان، برای اینکه ثابت کند این شعر دارای اصالت است صرفاً به این ادعا بسنده کرد که این شعر در کتب درسی آنها هم چاپ شده است! اینگونه موارد نشان میدهد که اگر ما غفلت کنیم کشورهای همسایه نه تنها به مصادرۀ استاد شهریار بلکه به تحریف او نیز میپردازند. البته شهریار به قدری اشعار قوی ایرانگرایانه دارد که قابل مصادره نیست. مثلاً سرودۀ «تخت جمشید» شهریار چند صد بیت در مورد عظمت ایران و وطندوستی و شوکت ایران و ایرانی دارد. در نتیجه شهریار به سادگی هم قابل مصادره نیست.
دکتر شیبانی در تایید سخنان علی اصغر شعردوست میافزاید: «به قول آقای دکتر اصغر دادبه، شهریار در کنار ملکالشعرای بهار، ملّیترین شاعر معاصر ایران است و بیشترین حجم آثار ایراندوستانه را در تاریخ معاصر دارد و به نظر من بهترین راه مقابله با جریانهای مزبور در کشورهای همسایه، عرضۀ اشعار شهریار به مردم کشور خودمان و همچنین به صورت ترجمههای صحیح برای کشورهای همسایه و جهان است.»
ثبت جهانی شهریار در یونسکو با عنوان شاعر ایرانی وحدتبخش ملل مشرقزمین یا حوزۀ تمدن ایرانی
دکتر شعردوست با تایید راهکار دکتر شیبانی برای صیانت از شهریار، دنبال کردنِ پیشنهاد مهمی در این راستا را نیز مطرح کرد و گفت: «در این برنامه برای اولین بار این خبر را اعلام میکنم که میخواهم امسال پیشنهاد ثبت جهانی نام شهریار به عنوان «شاعر ایرانی وحدتبخش ملل مشرقزمین یا حوزۀ تمدن ایرانی» در یونسکو را پیگیری و آن را به ثبت برسانیم. در این عرصه با توجه به اینکه زمینههای آن هم وجود دارد، امیدواریم به موفقیت دست یابیم و در 27 شهریور سال بعد در سالن یونسکو گرامیداشت شهریار را با این عنوانی که عرض کردم برگزار کنیم.»
دکتر شیبانی نیز با استقبال از طرح دکتر شعردوست افزود: «به نظر من ثبت جهانی شهریار حتی میتواند به بازگرداندن بعضی از حوزههای از دست رفتۀ فرهنگی و ادبی ما مثل مولوی و نظامی و ... ذیل نام ایران کمک کند؛ چراکه از قِبَل ثبت این مناسبت در یونسکو، میتوان شهریار را به عنوان تداوم مولوی و نظامی و ... به جهانیان معرفی کرد. در واقع اگر ما شهریار را به عنوان یک چهرۀ کاملاً ایرانی به جهان بشناسانیم، راحتتر میتوانیم تعلق مولوی و نظامی و ... به ایران را نیز ثابت کنیم و شبههها را برطرف کنیم.»
نگاه مردم تاجیک به ایران، ایرانیان و شهریار
مخاطبی دیگر از حاضران در نشست، با توجه به سابقۀ سفارت دکتر شعردوست در تاجیکستان، نظر مردم تاجیک در مورد شهریار و به طور کلی در مورد ایران و ایرانیان را جویا میشود. شعردوست در این مورد بیان میکند:
«مردم تاجیکستان -بر خلاف ایرانیان که شناخت زیادی از تاجیکها ندارند- همۀ ایران را میشناسند. تاجیکها از باسواد تا بیسواد، از خواص تا عوام، حداقل چند غزل از حافظ را حفظ هستند. شهریار نیز در تاجیکستان شاعر مشهوری است. در زمانی که من در تاجیکستان سفیر بودم مشاهده کردم حتی در دوران اتحاد جماهیر شوروی دو گزیده از اشعار شهریار با الفبای سیریلیک در دوشنبه چاپ شده است. چند تن از خوانندگان مشهور تاجیک نیز برخی از اشعار شهریار را به صورت ترانه خواندهاند.»
دکتر شیبانی نیز با توجه به تجربۀ تحصیلی خود در روسیه، در این مورد میافزاید: «تاجیکها در مجموع علاقۀ بسیار زیادی به ایران و ایرانیان و زبان فارسی دارند. من این علاقه را حتی در تاجیکهایی که در مُسکو با آنها برخورد داشتهام از نزدیک لمس کردهام. آنها وقتی ما را میبینند با شوق و ذوق، با عنوان همزبانان ایرانی به یکدیگر معرفی میکنند.»
اهمیت شهریار در حوزۀ گردشگری
موضوع پایانی این گفت و گوی جذاب، نگاه به اهمیت شهریار از منظر گردشگری بود. دکتر شعردوست در این زمینه بیان داشت: «مقبرۀ شهریار یکی از جاذبههای مهم گردشگری تبریز است. چند سال پیش سازمان میراث فرهنگی برای گردشگرانی که به تبریز سفر میکنند پرسشنامهای را با هدف بررسی علل حضورشان در تبریز طراحی کرد و در اختیار آنها قرار داد؛ در 80 درصد فرمها نام شهریار وجود داشت. این مهم نشان میدهد که ما باید برای بحث گردشگری نیز به شهریار توجه بیشتری کنیم. مقبرهالشعرای تبریز مقصد مهم گردشگری است، اما ما کار چندانی برای آن نکردیم و گردشگرهای خارجی و حتی داخلی، برای پیدا کردن مکان آن نیز دچار مشکل میشوند.»