خبرگزاری فارس مازندران ـ سارا امید وندچالی|ابراهیم باقریحمیدآبادی، ۵ اسفند سال ۵۴ در روستای حمیدآباد از توابع ساحلی شهرستان ساری متولد شد. از کودکی و حتی قبل از این که به مدرسه برود به کتاب علاقهمند بود. با اینکه هنوز سواد خواندن و نوشتن نداشت اما صفحات کتابهایی که در کتابخانه کوچک خانهشان بود را ورق میزد و به تصاویرشان نگاه میکرد.
همین کتابخانه کوچک برادرش بود باعث شده بود بعد از این که پا به مدرسه گذاشت و خواندن و نوشتن را آموخت، همواره با مطالعه و کتاب مانوس باشد.
پدر راوی و داستانسرایی داشت که از سنین ۳ ـ ۴ سالگی او را همراه خودش به شالیزار و باغ و سر مزرعههایی که کارگری میکرد میبرد و برایش افسانهها و قصههای بومی و حکایتهای قرآنی را روایت میکرد.
از طرفی مطالعه داستانهای قرآنی، خوانش حکایتهای گلستان و بوستان و قصههای مثنوی و معنوی نیز ذهن او را روایی و استعداد سرودن شعر و روایت داستان آن هم با مولفههای بومی (که میراث پدرانهاش بود) را در او شکوفا کرد.
البته علاوه بر استعداد ذاتی، دوستان و دبیران و اساتید خوب و فرهیختهای که برخی از آنان از مشاهیر استان مازندران و کشور بودند در مسیر زندگیاش قرار گرفتند که همنشینی و مصاحبت با آنها باعث شد تا در مسیر مطالعات علوم انسانی عمیقتر شده و نوشتن و تحقیق و سرودن در او به صورت زمینهای و خوب تقویت شود.
سال ۷۳ در رشته ادبیات علوم انسانی دیپلم گرفت. برای تحصیلات دانشگاهی تلاش زیادی کرد اما دشواریهای ناشی از فقر و نداری او را وادار کرد تا بعد از دو سال از دانشگاه انصراف دهد. پدر و مادری کارگر با درآمد بسیار اندک و در ادامه ازدواج و بیکاری، زندگیاش را طوری رقم زد که شرایط تحصیل برایش سخت شد و دیگر هیچ وقت فرصت ادامه تحصیل پیدا نکرد.
با توجه به سابقه و مطالعهای که از دوران کودکی و نوجوانی در شعر و نویسندگی داشت و مهارتهایی که از دیرباز در این حوزه کسب کرده بود و در نظر گرفتن این مهم که برای اداره زندگی هیچ کاری برای کسب درآمد ندارد مگر اینکه به مهارتش متوسل شود، به سمت و سوی مهارتش روی آورد و در گام اول مدتی به کار خبرنگاری و روزنامه نگاری پرداخت و سپس با یک سفارش عجیب درباره شهدای گمنام که به او پیشنهاد شد، به صورت خاص و حرفهای و متمرکز به دنیای نویسندگی و داستاننویسی و پژوهش به صورت فراگیر و متمرکز تولید آثار فرهنگی به خصوص در قالب کتاب برای شهدا پا نهاد.
اگرچه سالها پیش از آن در دوران دبیرستان کتابی را با توجه به تجربیاتش عینی در زندگی به نام "کلبه کاهگِلی" نوشت و نتوانست آن را چاپ کند اما در سن ۳۰ سالگی اولین کتاب خود را در حوزه دفاع مقدس به چاپ رساند که به گفته خودش، رونقی در زندگی و مهارت حرفهای او ایجاد کرد.
*نقطه عطف نویسندگی با اهل خمول
ابراهیم باقری حمیدآبادی از اولین کتاب چاپ شده و تاثیر آن در زندگیاش با ما چنین میگوید: اولین اثر از من به نام "اهل خمول" در حوزه دفاع مقدس چاپ شد. این کتاب درباره شهدای گمنام است و اولین کار من در حوزه دفاع مقدس با موضوع شهدای گمنام بود.
شهدای گمنامی که از شهرستان گلوگاه تا تنکابن مدفون بودند. بالغ بر ۱۷۰ شهید گمنام. این آمار شهدای گمنامی بود که تا سال ۸۵ در مازندران مدفون شده بودند، این کتاب صحبتهای دلی، ادبی و احساسی با این شهدا است.
۵۱ مکان در مازندران شناسایی شده بود که در آنجا قبور شهدای گمنام قرار داشت و من با تمام این ۵۱ مکانی که شهدای عزیز گمنام در آنجا مزار داشتند، حرف زدم، درد دل و خلوت کردم.
کتاب اهل خمول در یازدهمین جشنواره کتاب سال دفاع مقدس کشور، حائز رتبه و باعث شد تا من در استان و کشور به عنوان نویسندهای که متن روان، قلم رسا و شم پژوهشی و عاطفی دارد شناخته و معرفی شوم.
این کتاب در شرایطی چاپ شد که اوضاع نابسامانی در زندگی داشتم. چندسالی بود ازدواج کرده بودم و بیکاری و مشکلات مالی شدید عرصه را بر من تنگ کرده بود. این اتفاق ادبی به لطف و نظر شهدای گمنام رونقی در زندگی من ایجاد کرد، نه اینکه زندگیام به لحاظ مالی متحول یا آنچنانی شده باشد، نه، اما این کتاب اعتماد به نفس عالی به من عطا کرد و مرا از گمنامی و مهجوری و بیکاری و پریشانی صرف نجات داد و در حوزه نویسندگی و قلم مرا به جامعه ادبی و فرهنگی به صورت جدی معرفی کرد.
*سر سفره شهدا روزی میخورم
هیچ شغلی نداشته و ندارم. معجزه اهل خمول در زندگیام این بود که بعد نوشتن و چاپ آن منی که در به در دنبال کار حتی کارگری روزمره این در و آن در میگشتم و هر روز دنیایی خجالت و شرمندگی را برای در آوردن یک لقمه نون به سختی تجربه میکردم و به تنم میمالیدم حالا با کسب روزی حلال، متوسل به فکر و مهارت خودم، به لطف خدا و کرم شهدا، با همه خطاها و کمبودهایم، به اتفاق خانواده، سر سفره شهدا هستم و روزی میخورم.
اهل خمول اولین کاری که ابراهیم باقری در حوزه دفاع مقدس انجام داد و برایش نقطه عطفی در حوزه نوشتن شد.
او که در امر نوشتن، سرودن و روایت داستان به هیچ کارگاه و آموزشگاهی نرفته بود و تنها داشتههای درونی او تکرار سالها روایت ناب داستانها و افسانههای پدر و مطالعات خودجوش و گفتوگو با دوستان فرهیخته بود، در مسابقهای که حوزه هنری مازندران در سال ۸۴ با موضوع آزاد برگزار کرده بود با دومین اثر داستانیاش شرکت کرده و نفر اول شد.
طی این رویداد متوجه شد که در داستان استعداد خوبی دارد و به طور جدی میتواند در این حوزه وارد شده و تجربیات نابتری به دست بیاورد، وارد این حوزه شد و آثار متعدد و قابل توجهدو تحسینی خلق کرد که در ادامه به آنها خواهیم پرداخت.
*خاطره جام بلیک
حمیدآبادی میگوید: در بخش خاطره دفاع مقدس هم کار کردهام. کتاب "جام بِلیک" مجموعهای از خاطرات است که دیگران در مورد معلم شهید شعبان فکوری جویباری جانشین گردان مسلم لشکر ۲۵ کربلا روایت کردهاند.
همچنین با الهام از دست نوشتههای شهید فکوری عزیز، لابهلای خاطرات، متنهایی را به روایت خود او منبعث از جهانبینی، عاشقانهها و عارفانههای وی گنجاندم تا ابعاد و وجوه دیگر این شهید بزرگ شناخته شود.
همچنین کتاب دیگری به نام "سکاندار بدر" را نیز نوشتهام که این کتاب هم مجموعهای بیش از ۱۰۰ خاطره از همکاران، همرزمان، خانواده و دوستان شهید سیدمحمد حمزهای بریجانی، تنها شهید روستای بریجان شهرستان نکا در مازندران است.
وی در ادامه بیان میکند: در حوزه تاریخ شفاهی دفاع مقدس هم حدود هزار ساعت مصاحبه از رزمندهها و خانوادههای کریم شهدا دارم که برخی از آنها در حال تدوین است و برخی دیگر در قالب داستان بازآفرینی شدهاند مانند کتاب "من فراموش میشوم" که درباره شهید فضلالله وکیلی اهل روستای بالادزای ساری است. این داستان با الهام از روایتهای دیگران در مورد شهید نوشته شده، همچنین کتاب "نامه هفتم" که در مورد شهید فرهاد اکبری از همان روستای بالادزا ست که این هم در قالب داستان روایت شده است.
*دومای برادران شهید از زبان مادر
و اما ابراهیم، رُمانی دارد که از نگاه منتقدان و مخاطبان داستانخوان حرفهای آن را یکی از اتفاقات خوب داستانی در ایران عنوان میکند. نام این رمان "دوما" ست که از زندگی شهیدان محمدزاده در محمودآباد الهام گرفته شده است. این کتاب زندگی سه برادر شهید را به زبان مادر آنها روایت میکند. باقری میگوید: برای رمان "دوما" بیش از ۳ سال زحمت کشیده و علاوه بر تحقیق پایهای چندین بار آن را بازنویسی کرده است.
وی داستانهای کوتاه زیادی هم نوشته است که براساس زندگی شهدا بوده، اولین مجموعه داستانی که بر اساس زندگی شهدا در کشور نوشته شد، کتاب "آخرین فصل رزهای بیرنگ" است که با طرح و ایده او و به سفارش کنگره شهدای مازندران نوشته شده است. این کتاب حاوی ۲۰ داستان کوتاه بر اساس زندگی شهدای رودپی شمالی و جنوبی ساری است که خلاقانه روایت شده است. به نوعی یک ابتکار در مجموعه داستان کوتاه بوده که هنوز هم کتابی به این روش و معیار در کشور منتشر نشده است.
*آدمهای هزار سال بعد با ۱۵ شهید
یکی از کتابهای جذاب و مورد اعتنای این نویسنده پرکار و پرتلاش که برای ۱۵ شهید از ۴۵ شهید منطقه شمال پلتجن شهرستان ساری نوشته شده، کتاب " آدمهای هزار سال بَعد" است. این کتاب ۱۹۶ صفحهای که حاوی ۱۵ داستان کوتاه ست تا کنون ۹ جایزه ملی را از آن خود کرده، از جایزه ادبی یوسف تا جشنواره بزرگ رهآورد حماسه و جوایزی دیگر. مثلا داستان "انگشت در مشت" این کتاب، بهترین داستان کوتاه دوسالانه کشور در پنجمین دوره جایزه ادبی یوسف شده است.
ابراهیم باقری حمیدآبادی در حوزه دفاع مقدس در بخش کتاب، تاریخ شفاهی، خاطرات رزمندهها، داستانها، رمانها و داستان کوتاه و شعر کار کرده است؛ کتاب " ثانیه های صفر" که دومین کتاب وی بعد از اهل خمول بود با ۷ داستان چاپ شده است. علاوه بر آن داستانهای مختلفی با موضوعات اجتماعی و فرهنگی، دینی، بومی نیز منتشر کرده است.
داستان "تتوک" ابراهیم که در حوزه داستانهای مذهبی بومی است در نوزدهمین جشنواره بینالملی قصهگویی کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان کشور با حضور ۲۰ کشور، دوم شد.
*خلبان شهید فغانی رفیق سوخو ۲۴
علاوه بر همه این کتابها، ۱۲ کتاب برای گروه سنی کودکان و نوجوانان نیز در حوزه دفاع مقدس و بومی دارد. مانند کتاب "رفیق سوخو ۲۴ "، داستان خلبان شهید سیدعلیرضا فغانی اهل روستای فیروزکنده ساری که به زبان نوجوانان روایت میشود. همینطور کتاب "امضا" هم یک داستان نیمهبلند است که برای شهید نوجوان تیمور احمدی اهل روستای آکند شهرستان ساری نوشته است.
علاوه بر این آثار، باقری اولین بار جشنواره استانی اشک انار را با موضوع عام حماسه و مقاومت در کشور بنیانگذاری کرد. طرح و ایده این جشنواره را خودش ارائه داد و طی سه دوره در سالهای ۸۵، ۸۶، و ۸۷ با نظم و تکنیک و تخصص ادبی بالایی آن را مدیریت و اجرا کرد.
از تخصص او در اجرا و دقت در داوری آثار همینقدر بس که کتاب برگزیده اشعار اولین دوره جشنوارهاش ( اشک انار) در یازدهمین دوره کتاب سال دفاع مقدس کشور به عنوان مجموعهای ناب و عالی برگزیده و تقدیر شد. همچنین دو کتاب دیگر هم بهتر از کتاب اول طی دو جشنواره دیگر با همین عنوان از آثار برگزیده شاعران شرکت کننده به چاپ رسانده است.
*۴۰ جایزه ملی و بینالملی
ابراهیم باقری در بیش از ۴۰ جشنواره ملی، منطقهای و بینالمللی شرکت و ۴۰ جایزه ملی و دو جایزه بینالمللی کسب کرد.
این هنرمند حوزه دفاع مقدس بیان میکند: هنرمند در هر حوزهای که میخواهد دست به تولید اثر بزند ابتدا باید مطالعات خوب و عمیقی در آن حوزه داشته و بر حوزه کاری مورد نظر مشرف باشد. هنرمند حوزه دفاع مقدس هم همینطور است. نویسنده دفاع مقدس باید نسبت به موضوعات این حوزه مطالعه داشته باشد، تحقیق کند، جویا باشد و جزییات آن را در بیاورد، اتفاقات و حوادث را شناسایی کند و بر این حوزه کاملا مسلط باشد، چون دفاع مقدس، ۸ سال توسط افراد زیادی از سراسر کشور رقم خورده است و ۲۰۰ هزار شخصیت شهید دارد. هر یک از این شخصیتها یک داستان کوتاه، بلند و یا رمان مستقل هستند.
وی ادامه میدهد: علاوه بر مطالعات عمیق، بخشی دیگر مربوط به مهارت نویسنده و هنرمند است اگر مطالعه خوب و عمیق باشد اما مهارت لازم، آشنایی به تکنیکها و اشراف و تخصص بر کار را نداشته باشیم، اثر ادبی و هنریمان خوب از آب در نمیآید. شاید خیلی فرد دقیق و مطلعی باشیم اما مهارت بسیار مهم است. واقعیت این است که اگر مهارت، بلد بودن با اشراف و آگاهی بر حوزه دفاع مقدس، هر دو در کنار هم و پا به پای هم باشند و به کار گرفته شوند، آثار قابل تحسین، جذاب و فاخر رقم میخورد.
*گلایه از ارگانها و سازمانها
این هنرمند دفاع مقدس در ادامه صحبت با ما از مسؤولان گلایه داشته و میگوید: دولت هیچ نقشی در بالابردن و پیشرفت افرادی مانند من نداشته و ندارد. سازمانهای فرهنگی فقط از ما استفاده ابزاری میکنند با ناچیزترین دستمزدها از ما بهترین کار را میخواهند، برای نوشتن یک کتاب، پژوهش، مصاحبه، ویراستاری و کارهای دیگری نیاز است که همه اینها هزینه جداگانهای دارد اما در قرارداد با ما مثلا برای مدت زمان ۱۰ ماه حدود ۱۰ یا ۱۵ میلیون قرارداد می بندند.
این یعنی ماهی ۱/۵ میلیون تومان درآمد برای ما، اینکه اثری بخواهد فاخر شود باید پژوهشها و رفت و آمدهای زیادی انجام شود و اینها همه هزینه و مخارج خودش را دارد.
سازمانها با بودجهای که به آنها تعلق میگیرد بیشتر به دنبال کمیت تولید هستند و فقط میخواهند تعداد و آمار تولیدات ادبی و هنری را بالا ببرند، در صورتی که اگر به جای اینکه مثلا ۱۰ اثر ادبی با ۵۰ میلیون تومان در یک سال تولید کنند، دو یا سه اثر را با همین مبلغ همراه با نظارت، و کارشناسی فنی تولید کنند آن هم آثاری که مخاطب جذب کند، اثرگذار باشند بسیار بهتر است. اما متاسفانه به خاطر روند بد اداری، گزارش محور صرف و مدیران و مجریان ناآگاه و بیمسؤولیت و بیتعهد فقط دست به تولید کمی آثار ادبی و هنری میزنند که به خاطر بیکیفیتی ته انبارها سازمانهای فرهنگی خاک میخورند.
نویسندههای خبره و خوب شهرستانی با دستمزد ناچیز در مسیر نوشتن کتابهای فاخر ادبی، مسیر طاقتفرسایی را طی میکنند اما در نهایت نه آن کتابها خوانده میشوند و نه نویسندهاش معرفی میشوند و بدتر از آن در قبال درآمد اندک همیشه شرمنده خانوادههایشان هستند.
عدم معرفی و همچنین ارزشگذاری نویسندههایی که با توجه به این دستمزد اندک، سالی یک کتاب چاپ و منتشر میکنند، وضعیت اسفباری را برای آنان به وجود آورده است و در برخی مواقع کارهای یدی و روزمزد میکنند تا شاید بتوانند زندگی خود را بچرخانند، شاید اگر عشق و تعهد و صبوری و تحمل آنها و خانوادههایشان نبود تا کنون زندگیشان متلاشی میشد کمااینکه زندگی برخی از آنها متلاشی شد و برخی دیگر هم تا پای جدایی رفته است ...
اگر وقت و بودجه کافی برای نویسنده فراهم باشد و نویسنده تمرکز لازم برای تولید اثر ادبی را داشته باشد، طبیعتا دست به تولید یک اثر خوب و ناب ادبی خواهد زد، البته نویسندهای که مهارت در کار و آگاهی بر موضوع را توامان داشته باشد، اکنون تولید کتابهای زرد توسط سازمانهای استانی و ادارات شهرستانی گاها به صورت انبوه انجام میگیرد اما در انبارها خاک میخورند چون جز آثاری هستند که مخاطب از آنها هیچ استقبالی نمیکند.
نویسنده در شهرستانها نه معرفی می شود و نه تبلیغاتی برای کتابهای آنها صورت میگیرد باز هم تاکید میکنم من درباره نویسندههای ادبی درجه یک شهرستانی و تولیداتی که سازمانهای فرهنگی دولتی انجام میدهند، صحبت میکنم. در پایان هم نه نویسنده چیزی گیرش میآید و نه مخاطب کتاب او را می خواند و در واقع کار تباه شده و یک اصراف ملی رخ داده است، البته این را هم بگویم ما در شهرستانها با این مشکل مواجه هستیم و در تهران به اینگونه نیست.
باقری میگوید: با توجه به استعداد و اشراف و مهارتمان در نویسندگی بعید نیست که اگر در موضوعات دیگری مثل عاشقانههای رمانتیک نوجوانپسند که مصرف خوبی هم دارد و پرفروش هم هست کار کنیم از طرف مطالعه ناشرهای خصوصی مورد توجه قرار بگیریم اما ما به واسطه علاقه و عشقی که به تاریخ و شخصیت های بزرگی که جانشان را برای حفظ وطن در کف دستشان گرفتند داریم، در این حوزه و موضوع مینویسیم و به این حوزه تعلق خاطر داریم.
*چالشهای تولید آثار هنری در حوزه دفاع مقدس
وی از مشکلات قرارداد با هنرمندان نیز چنین میگوید: قراردادهایی که برای مثلا چاپ یک کتاب با ما میبندند بسیار بد است و تمام حقوق مادی و معنوی یک اثر را از ما میگیرند، حقالزحمه ناچیز بابت آن به ما میدهند که بماند، اما صحبت من در مورد قراردادی است که دست ما را از همه نظر میبندد، در قرارداد راه را برای اینکه به چاپ بعدی برسد میبندند و در صورت رسیدن به چاپ بعدی هیچ حقوقی از آن اثر به ما تعلق نمیگیرد. عین قراردادهایی که سپاه در چندین مورد با خود بنده بسته است و دارد میبندد و همچنان دستمزد بسیار ناچیز و ذلیلکننده میدهد با حذف حقوق مادی و معنوی اثر.
حتی در برخی مواقع پیش آمده که اسم کتاب را هم بدون هماهنگی نویسنده با تفکرات شعاری نخنمای خودشان تغییر میدهند، مثلا در روی جلد و بالای اسم کتاب و یا در مقدمه توضیحی را می نویسند که مضمون و محتوای داستان را لو میدهد و میل و مخاطب و جذبه و تعلیق داستان را بالکل با روش غیرفنی خود نابود میکنند.
انتظار ما این است که در این زمینه هزینه شود، معرفی نویسنده صورت گیرد. منتقدان دعوت شوند و به صورت تخصصی بگویند که این نوشته چه معایبی دارد؟ محتوا و مضمون آن چگونه است؟ تا ما کنش مخاطب را ببینیم. باید از روزنامهها، مجلات، صدا و سیما با طراحیهای خوب و ساختن کلیپهای جذاب، هیجان لازم را در مخاطب جهت ترغیب او به مطالعه آثار نویسندههای مهجور اما خبره شهرستانی به وجود بیاورند. آنچه من روی آن تاکید دارم مظلومیت و مهجوریت و رنج نویسندهها و هنرمندان خوب و خبره شهرستانی است که به هر دلیلی در شهرهای دور از پایتخت ماندند و علیرغم قلم و توان بالا به خاطر بیتدبیری و بیبرنامگی مسؤولین کشوری و استانی نام و نشانی ندارند.
میتوانند در گفتوگویی تخصصی، نویسنده را دعوت کنند و او را به چالش بکشند و از جریانات و ابتکارات فکریاش سوال کنند. ما کتاب را چاپ میکنیم که چه شود؟ برود تا در انبارها خاک بخورد یا فرهنگسازی صورت گیرد؟ این در حالی است که کتابها در یادواره ها به صورت کلیشهای به افراد داده میشود و تشویقی برای جذب مخاطب جهت خرید کتاب انجام نمیشود، افرادی هم که در یادوارهها کتاب را به عنوان هدیه گرفتهاند آن هم جمعیت چندهزار نفری به صورت یکجا ، آن را روی طاقچه خانهشان میاندازند و دیگر سری به آن نمیزنند.
مسؤولان در این زمینه باید برنامهریزی فرهنگی داشته باشند، مسؤولان ارشاد، بنیاد حفظ آثار باید به صورت جدی به این مسائل بپردازند، دنیا لحظه به لحظه بر روی ذهن مخاطب ما دارد کار میکند و ما با این روشها نمیتوانیم با دنیا رقابت کنیم.
*آرزوی بزرگ ابراهیم
ابراهیم باقری از خواسته و آروزی بزرگی میگوید که در دلش است که شاید بتواند از این طریق مصاحبه به گوش آن بزرگمردی که میخواهد آن را برساند.
وی میگوید: آرزوی من این است که کتابهای اهل خمول، آدمهای هزار سال بعد و کتاب دوما به دست مقام معظم رهبری برسد و ایشان آنها را بخوانند و نظرشان را بگویند، نمیدانید چقدر مشتاق این لحظه هستم که رهبر عزیزم زحمت بکشند و کتابهایم را که با اشک و آه، شب بیداریها و تحقیقات فراوان نوشتهام را بخوانند و خالصانه و جانانه نظرشان را بگویند.
خواندن کتابهایم توسط آقا تنها خواسته وجودی من است حتی اگر آثارم روزی ترجمه شود و اعجاب مردم دنیا را بر انگیزد و جایزه نوبل را دریافت کند آنقدر خوشحال نمیشوم و اشتیاق من را بر نمیانگیزد که مقام معظم رهبری آنها را بخوانند و برای نظر دادن قابل و شایسته بدانند. این تنها خواسته و آرزویی است که در این ۱۵ سال کار حرفهای و شبانهروزی، با توجه به درآمد بسیار ناچیز آن و شرمندگیهای همیشگی ناشی از درآمد آن در برابر پدر و مادر زحمتکش، همسر فداکار و سه دخترم، در دلم خانه کرده است.
انتهای پیام/۸۶۰۴۱/ج