در همین خصوص گفتگویی با این رکابزن المپیکی انجام دادیم که ماحصل آن را در ادامه میخوانید:
تفاوت سطح مسابقات اکثر کشورهای حاضر در المپیک با مسابقات داخلی کشورمان بسیار زیاد است. دلیل این اختلاف زیاد هم به مسائلی مانند تجهیزات، تمرینات علمی و ... میباشد. متاسفانه این اختلاف سطح بین بازیکنان ایرانی و خارجی از قبل بوده و هر روز هم بیشتر میشود چرا که آنها هر سال رو به رشد حرکت میکنند اما وضعیت ما هر دوره نسبت به المپیک قبلی ضعیفتر میگردد. به عنوان مثال همینقدر بدانید که رقبای من در المپیک 10 الی 15 هزار کیلومتر مسابقه داده بودند و وارد مسابقات شده بودند اما من فقط 1200 کیلومتر مسابقه داده بودم. حالا که اختلاف ما با آنها از همه نظر زیاد هست نباید انتظار مدال این مسابقات را از رکابزنان ایرانی داشت.
با این وجود خود من نسبت به المپیک قبلی عملکرد بهتری داشتم و توانستم تا کیلومتر 130 بروم. این نکته را جا دارد توضیح دهم که چرا ورزشکاران ما به خط پایان نمیرسند. ببینید قوانین داوری میگوید چنانچه بین نفرات پیشتاز و دیگر ورزشکاران به یک حد از پیش تعریف شده (مثلا به لحاظ زمانی 2 دقیقه) برسد، داور بخاطر اینکه بتواند مسابقه را کنترل کند و همچنین به دلیل مسائل ترافیکی، همه افراد جامانده را از دور مسابقه خارج می کند. لذا عدم رسیدن ورزشکاران ایرانی به خط پایان به معنی عدم توانایی در رکابزدن برای رسیدن به آن نقطه نیست.
ماجرا از جایی شروع شد که پیش از اعزام به المپیک من در مصاحبهای اعلام کردم که "دوچرخهام مدل پایین است و خجالت میکشم با آن سر خط استارت قرار بگیرم." این موضوع به گوش وزارت ورزش و کمیته ملی المپیک رسید و آنها اعلام کردند بودجهای جهت خریدن دوچرخه برای سعید صفرزاده اختصاص میدهند اما در عمل هیچکس اقدامی در این خصوص انجام نداد. تا اینکه خودم وقتی در اردوی آماده سازی ترکیه حضور داشتم با کمک یکی از دوستانم در آنجا از حساب شخصی خودم دوچرخهای خریداری کرده و به ایران برگشتم تا اینکه سه روز قبل از اعزام فدراسیون دوچرخه سواری مبلغی که برای خرید دوچرخه هزینه کرده بودم را به حسابم واریز کرد.
من پیش از آنکه پول را از فدراسیون بگیرم در صفحه شخصی خودم از آقای رشیدی رئیس فدراسیون و مسئولان کمیته ملی المپیک و وزارت ورزش بخاطر حمایتهایشان تشکر کرده بودم و پس از آن هم مسئولان عزیز طوری وانمود کردند که هیچ حرف و حدیثی درباره تملک این دوچرخه وجود ندارد و قرار است به عنوان پاداش ورزشکار شرکت کننده که من باشم لحاظ شود. جالب اینجاست که من برای تمام اقلام و تجهیزاتی که از انبار فدراسیون امانت گرفته بودم رسیدهایی را امضا کرده بودم که دوچرخه در آن لیست نبود. از این موضوع تعجب نکردم چرا که طبق یک رسم دیرینه در کل دنیا دوچرخهای که ورزشکار با آن در المپیک شرکت می کند دیگر برای خودش است.
المپیک که تمام شد به ایران برگشتم و تمام تجهیزاتی که از فدراسیون گرفته بودم را پس دادم و به شهرم تبریز برگشتم. یک ماه که از این موضوع گذشت با من تماس گرفتند که باید دوچرخه را پس بدهی. وقتی علت را پرسیدم ابتدا گفتند بیت المال است که وقتی با هجوم کاربران مواجه شدند گفتند این دوچرخه از حساب شخصی رئیس فدراسیون خریداری شده است. در هر صورت من از پس دادن آن ممانعت کردم که تبعات زیادی برای من داشت.
دوچرخه سواران المپیکی بخاطر اردوی یکساله پیش از اعزام از کمیته ملی المپیک حقوق مشخصی را دریافت میکنند که بخش مهمی از این مطالبات من در این خصوص باقی مانده بود و بعد از پیگیری متوجه شدم این پول هم اکنون در حساب فدراسیون است و فدراسیون آن را بلوکه کرده تا دوچرخه را پس بدهم. ببینید جز این حقوق و آن دوچرخه هیچ چیز دیگری عاید ورزشکار المپیکی نمیشود که متاسفانه دوستان هر دو مورد را از من دریغ کردهاند. این یک حقیقت است که مردم با اختلاف سطح دوچرخه سواران ایرانی و اروپایی آشنا نیستند و تنها این بدنامی وجود دارد که رکابزنان ایرانی علیرغم هزینهای که برایشان میشود حتی خود را به خط پایان هم نمیرسانند!
ماجرا ادامه داشت تا اینکه یک روز با من تماس گرفتند و گفتند میخواهند از من شکایت کنند تا اینکه پیامک ابلاغیه دادگاه برایم آمد و فهمیدم فدراسیون دوچرخه سواری علیه سعید صفرزاده شکایتی با عنوان «خیانت در بیت المال» مطرح کرده است. موضوع را با مدیرکل ترتیب بدنی استان آذربایجان شرقی مطرح کردم و گفتم انتظار داشتم مشکل بین خودمان حل شود و ایشان در پاسخ از من خواستند دوچرخه را تحویل ایشان دهم تا پیگیری کنند که مشکل حل شود.
چند روز پیش نیز نامهای دریافت کردم که چنانچه تا چهارشنبه (7 مهر) دوچرخه را تحویل فدراسیون ندهم مرا دو سال محروم میکنند. قرار است هفته آینده جلسه تصمیم گیری برگزار شود و این در حالی است که خود من برای دفاع از مواضعم در آن جلسه نیستم.
میخواهم همه بدانند که دوستان مرا در شرایطی قرار دادند که قرارداد باشگاهی خود را کنسل کردم چرا که از قضا آقای رسول هاشمی کندی سرپرست فدراسیون دوچرخه سواری ریاست تیم دوچرخه سواری دانشگاه آزاد که تیم باشگاهی من محسوب میشود را هم بر عهده دارد. ایشان در حالی که مسئول تیم باشگاهی من بود نه تنها حمایتی از من انجام نداد بلکه آنقدر شدت پیگیریشان علیه من بیشتر از دیگران بود و این موضوع به شدت مرا دلخور کرد و تصمیم گرفتم از این تیم باشگاهی جدا شوم. وقتی به آقای محمدی مدیر تیم دانشگاه آزاد پیام دادم و درخواست فسخ قراردادم را داشتم ایشان ابتدا با لحنی ملایم مرا دعوت به آرامش کرد و از من خواست چنین تصمیمی نگیرم اما پس از آنکه با آقای هاشمی کندی صحبت کردند لحن ادبیاتشان تغییر کرد و بدون هیچ درنگی قراردادم را فسخ کرد.
ببینید پول قراردادی که با دانشگاه آزاد داشتم خیلی بیشتر از ارزش آن دوچرخه بود و من برای اینکه ثابت کنم در این ماجرا بحث مالی اصلا برایم اهمیتی ندارد تا اینجا پیش رفتم. چرا که این دوچرخه پاداش ورزشکار المپیکی است و اگر من حاضر به پس دادن آن میشدم به نقطه آغاز یک تصمیم و روال اشتباه برای ورزشکاران آینده تبدیل شده بودم که این کار خیانت به آنها محسوب میشد و من هم نمیخواهم چنین اتفاقی بیفتد.