اما وقتی سن و تجربه ام بیشتر شد متوجه شدم باید در رویا زندگی کنم و همین زندگی کردن در رویاهاست که آدم را زنده نگه میدارد. اتفاقا میل به خواستن، آرزوها، رویا و... چیزهایی هستند که گاهی زندگی و جامعه، ما را مجبور میکنند سرکوبشان بکنیم. ما هم به تدریج به سرکوب کردن شان عادت میکنیم. ولی وقتی آدم به این مساله عمیق تر نگاه میکند، میبیند که این آرزوها، خواستها و رویاها، هر کدام ریشه در نقطه ای از کودکی، نوجوانی و یا جوانی ما دارند. بنابراین اگر اینها را نادیده بگیریم یا سرکوب کنیم در نهایت چیزی از آنها، یعنی چیزی از خود ما باقی نمیماند.
این ورزشکار موفق ادامه میدهد: «وقتی آدم جسارت این را پیدا میکند که رویاهایش را زندگی کند و این جزو خواستهایش باشد، کم کم طبیعت هم در کنارش قرار میگیرد و در راه رسیدن به رویاها همراهش میشود.»
نگار سماک نژاد، چندی پیش، در قالب چالشی که با حمایت برند «مای لیدی» انجام شد، برای اولین بار به عنوان یک بانو، از چهار جبهه، موفق به صعود به دماوند شد و این مساله را به خود، بانوان ایرانی و تمام کسانی که این کمپین هیجان انگیز را دنبال میکردند، ثابت کرد که خواستن توانستن است و پیگیری رویاها یکی از بهترین کارهایی است که هر انسانی میتواند انجام دهد.
برای بررسی بیشتر ابعاد این صعود و کمپین و ناگفتههای این برنامه دشوار و فراگیر، گفت و گویی با این بانوی ورزشکار ایرانی و بین المللی انجام داده ایم که در ادامه میخوانید:
به عنوان سوال اول بفرمایید این کمپین با رویکرد توانمند سازی زنان انجام شد، این مساله تا چه اندازه دغدغه دائمی شما محسوب میشود و این کمپین چه اهمیتی در این راستا داشت؟
مسائل مربوط به زنان، چه برابری جنسیتی و چه توانمند سازی زنان همیشه یکی از دغدغههای بزرگ زندگی من بوده که در سنین مختلف و از سالهای مختلف سعی کردم به هر شکل که میتوانم برایش تلاش کنم.
در اولین جلسه ای که برای این صعود داشتیم، از من سوال شد که حالا چه اهمیتی دارد که به عنوان اولین زن از چهار جبهه به قله دماوند صعود کنی؟ جواب من این بود که این صعود به خودی خود؛ چه اولین باشم چه نباشم، واقعا اهمیتی ندارد. چیزی که برای شخص من اهمیت داشت این بود که در برنامههایی که در سالهای اخیر داشتم و مسابقاتی که شرکت کرده بودم مثل مسابقه 120 کیلومتر «کاپه» یا مسابقه 170 کیلومتری UTMB وقتی با مردم صحبت میکردم میدیدم آنها هم دوست دارند ذهن و بدنشان را به چالش بکشند و این که عدد و رقم کم کم معنی خودش را از دست داده بود.
به نظر من این به چالش کشیدن ذهن و بدن و به چالش کشیدن خود آدم از جانب خودش، یکی از فعالیتهایی است که آدم را به خود باوری میرساند.
در نهایت دلیل این که این جرقه در ذهنم زده شده این بود که کاری که انجام میدادم در راستای یکی از دغدغههایم؛ یعنی توانمند سازی زنان باشد.
در جلساتی که با «مای لیدی» داشتیم، به این نقطه مشترک رسیدیم و در نهایت کمپینی شروع شد که هدف آن مشارکت بیشتر افراد، بخصوص زنان، بود. برنامه ظاهرا یک نفره بود؛ اما این همدلی که بین همه به وجود میآورد، این صعود را متمایز میکرد.
در نهایت این کمپین در راستای خودباوری و توانمند سازی زنان شروع شد و واکنشهایی که از افراد دور و نزدیک میگیریم نشان میدهد که تا حد زیادی توانسته ایم به هدف نزدیک شویم.
حالا که به عقب نگاه میکنید، چه نکته ای برایتان اهمیت مییابد که میتوان از آنها به عنوان نکات برجسته این برنامه یاد کرد؟
اول این که خیلی خوشحالم این برنامه آن طور که دوست داشتیم و انتظار میرفت تمام شد، چون در برخی از جاها چالش برانگیز بود و میتوانست پایان متفاوتی داشته باشد. این که همه کسانی که در این برنامه بودند، اعم از صعود کنندگان و تیم پشتیبانی سالم و خوشحال برگشتند، خیلی از این بابت خوشحالم و خدا را شکر میکنم.
نکته بعد این که در دل این برنامه پیغامیبود و واکنشهایی که از همه اطرافیان و مخاطبان گرفتیم نشان داد که این پیغام، آن طور که باید و شاید به همه رسید. این مساله دلگرم کننده و تشویق کننده است. چون فکر میکنم کار درستی در موقع درست انجام شد و در جایی قدم گذاشتیم که خیلی آدم را تشویق میکند که به برنامههای بعدی و جدی تر فکر کند.
من فکر میکنم در این روزهایی که شاید خیلی خوشایند هم نباشند و مدام با اخبار نامناسب بمباران میشویم، شور و نشاط و امید حلقههای گم شده جامعه ما هستند.
این برنامه توانست برای چند هفته، بخصوص در روزهایی که انجام شد، هیجان و همدلی زیادی در بین جامعه و کسانی که مستقیم و یا غیرمستقیم درگیر این برنامه بودند، ایجاد کرد. به این خاطر حضور در این برنامه یکی از بی نظیرترین حسهایی بود که تجربه اش کردم.
آیا این که گفته میشود، این برنامه یکی از دشوارترین چالشهای ورزشی شما بوده، حرف درستی است؟
من قبلا برنامههای سخت تر از این را انجام داده بودم. مثلا برنامه UTMB از نظر مسافت و ارتفاع شاید از دماوند سخت تر بود؛ ولی چند نکته درباره برنامه دماوند بود که آن را متفاوت میکرد.
اول اختلاف فشار هوا و اختلاف دما بود. مثلا در بعضی از جاها دما در روز، به 10 درجه بالای صفر هم میرسید؛ ولی در شب در کمتر از چند ساعت به منفی 18 درجه میرسید که با توجه به وزش باد به منفی 30 تا منفی 40 هم میرسید. این اختلاف شدید دما در چند ساعت واقعا به بدن فشار میآورد.
نکته دیگر این که بخش زیادی از این برنامه در ارتفاع بالاتر از 5 هزار متر بود که این هم فشار زیادی به بدن وارد میکرد.
نکته بعد این که محدودیتهای کرونایی ایجاد شده باعث شد چند بار برنامه را عقب بیندازیم که در نهایت به شرایط نامناسب آب و هوایی برخورد کردیم و چون من قصد داشتم این صعود حتما امسال طبق برنامه ریزیها انجام شود، بخش زیادی از صعود در هوای نامناسب انجام شد که مثلا وجود یخچالها، بارش باران و برف و انجام بخشی از صعود در شب، برنامه را از چیزی که انتظار میرفت سنگین تر کرد.
صرف نظر از سختیها و دشواریهای این صعود، سایر وجوه تمایز آن در مقایسه با برنامههای مشابه چه نکاتی هستند؟
از جمله وجوه تمایز این برنامه با موارد مشابه، میتوان به این مساله اشاره کرد که این برنامه نقطه تلاقی ورزش، هنر و مسئولیت اجتماعی شرکتها بود. از این جهت که در قالب این برنامه یک گروه ورزشکار در کنار یک گروه حرفه ای مستندساز قرار گرفته بودند و در نهایت برنامه توسط شرکت «مای لیدی» حمایت شد که نقطه تلاقی قشنگی بود.
مساله دیگر این که این برنامه به صورت گروهی انجام شد. به این ترتیب که ما در مسیرهای مختلف و همچنین در قله، گروه دوندگان و کوهنوردان را داشتیم که به عنوان چک پوینت حضور داشتند. جالب اینجاست که اکثر این دوندگان، دویدن را شاید با خود ما شروع کرده بودند و خیلی از آنها حتی دماوند را هم برای اولین بار با ما صعود کرده بودند. یعنی میتوان گفت در دنیای ورزش یک حالت آکادمیک داشت. دوندگانی که از صفر شروع کردند و به مرحله ای رسیدند که میتوانستند کمک کنند، چک پوینت تهیه کنند و صعود کنند. این یک همکاری گروهی بسیار قشنگ بود.
نکته دیگر اینکه چهره دونده در شهر، یا چهره زن دونده در شهر چهره آشنایی نبود. البته در این سالها این مساله زیادتر شده و چهره زن دونده چهره آشنایی است، ولی باز هم برای اولین بار این تعداد بیلبورد را در سطح شهر دیدیم که زن دونده با لباس دو در حال دویدن با یک شعار جذاب را نشان می داد. این موضوع از نظر فرهنگ سازی و آگاهی سازی ارزش دارد و این سوال را برای خیلیها ایجاد کرد که اصولا جریان چیست؟
در نهایت این صعود از نظر رعایت کردن نکات ایمنی در شرایط استاندارد بین المللی انجام شد. ما در دو جبهه پزشک داشتیم که فشار و اکسیژن خون را اندازه میگرفتند. ما یک تیم پزشکی در قله داشتیم و به نظر من یکی از نکات بسیار مهمی که باید رعایت شود، حفظ ایمنی همه افراد تیم است.
به عنوان ورزشکار چالشی که ورزش استقامتی را پی گیری می کنید، چه لحظههایی وجود دارند که تصمیم به انجام یک کار سخت میگیرید؟
من گاهی اوقات در تصمیم گیریهایی که آسان نیست سعی میکنم از آن فضای امن خودم خارج شوم و خودم و ذهن و بدنم را به چالش بکشم. فکر میکنم این چالش در نهایت میتواند به آدم کمک کند مثبت تر فکر کند، قدم بردارد، تصمیم بگیرد و راه درست را انتخاب کند.
نکته مهم این است که وقتی آدم درست در این مسیر قدم بر میدارد میبیند فضای کارش به اطرافیانش منتقل شده و این دقیقا هدف صعود بود.
در نهایت، از نظر شما ابعاد فردی این کمپین اهمیت بیشتری داشت یا بعد عمومی و گروهی آن؟
این کمپین و صعود به این شکل طراحی شد که در ظاهر یک صعود یک نفره بود ولی هدفش مشارکت هر چه بیشتر آدمها بود.
چه چالشها و مخاطرات ناگفته ای در این اقدام و صعود بود که ناگفته مانده و ممکن است برای خوانندگان جذاب باشد؟
دو تا جبهه نسبت به بقیه چالش برانگیز بود که صعود را سخت تر کرد. یکی جبهه غربی بود که موقع فرود برف و بارش داشتیم و موقع صعود هم به شب برخوردیم. صعود و هوای خیلی سرد و یخچال که صعود را کمی خطرناک میکرد.
جبهه دیگری که چالش برانگیز بود جبهه شمال شرقی بود. در این جبهه که آخرین صعود بود، به باد بسیار شدید برخورد کردیم و هوا به شدت سرد و منفی 18 درجه شد که با احتساب باد، خیلی بیشتر میشد و در آن جا هم یخچال بود و بارش و هوای بسیار سرد.
کل زمان برنامه چقدر بود؟
اگر کل زمان برنامه را از «گوسفند سرا» در جبهه جنوبی در نظر بگیریم که استارت زدیم و پایان آن را هم دوباره همان جا در نظر بگیریم که ساعت 5 صبح به آنجا رسیدیم، تقریبا 47 ساعت و 15 دقیقه شد.
تمرین خاصی هم برای این صعود داشتید؟
برای این صعود تمرین زیادی نداشتم و فقط دو هفته قبل یک صعود به دماوند و یک تمرین محدود دیگر داشتم.
این نوع صعود، ابداع شماست یا قبلا شخص دیگری هم آن را انجام داده است؟
این چالش برای اولین بار توسط آقای جلال رابوکی که یکی از کوهنوردان بسیار خوب ما و از پایه گذاران صعودهای سرعتی هستند پایه گذاری شد. بعد از آقای رابوکی هم چندین نفر این کار را انجام دادند؛ اما تا جایی که تحقیقات ما نشان میدهد، بین کسانی که صعود چهار جبهه دماوند را انجام داده اند، هیچ خانمی نبوده است.