حجت الاسلام و المسلمین سید حسن خمینی در مراسم بزرگداشت درگذشت محمدرضا حکیمی گفت: آقای حکیمی از جمله کسانی است که با مکتب نجف دلبستگی هایی دارند. مکتبی که با میرزا مهدی اصفهانی در مشهد شروع می شود و شاید یکی از قله های آن مرحوم آیت الله شیخ مجتبی قزوینی است. من یک بار خدمت رهبر معظم انقلاب بودم و با توجه به اینکه ایشان با نحله «مشهدیون» و «مکتب تفکیک» از نزدیک آشنا هستند، ذکر خیر آقای حکیمی شد؛ من گفتم آقای حکیمی نسبت به حاج آقا شیخ مجتبی «غالی»(غلو کننده) است و ایشان گفتند آقا شیخ مجتبی ظرفیت این گونه ارادت ورزی را داشت.
یادگار امام یادآور شد: با اینکه پیروان مکتب تفکیک بعضا تا حد تکفیر فلاسفه و عرفا و سرآمدان این عرصه پیش رفته بودند، اما رابطه آنها با امام یک رابطه امام و مأموم بود. مرحوم شیخ جواد تهرانی که بعد از انقلاب جزو بزرگان این عرصه بودند، به جبهه رفتند. این کار عجیبی بود؛ آن هم برای کسانی که می دانند پیرمرد با قریب ۸۰ سال سن لباس رزم می پوشد و به جنگ می رود.
وی ادامه داد: در تعیین امام به عنوان مرجع، معانی بلندی دارد که جدای از همه آنها، یک نکته را نمی شود نادیده گرفت و آن صداقت و سلامت بزرگان مکتب تفکیک است. ولی اصل دینداری و اصل دین و دفاع از هویت دینی است، این جریان پا بر روی بسیاری از باورهایش می گذارد. آنها تعیین یک فیلسوف و عارف بزرگ به عنوان مرجع را تبعیت از مراد می دانند.
سید حسن خمینی اظهار داشت: نکته دیگر قابل ملاحظه در زندگی مرحوم حکیمی، تطابق عمل و ادعا است. همه کسانی که با آقای حکیمی حشر و نشر داشتند این را شهادت می دهند که او آن گونه که می اندیشید، زندگی کرد. این را در کمتر کسی و کمتر جایی به این درجه از خلوص می شود سراغ گرفت. این هم نکته ای است که در زندگی آقای حکیمی باید مورد بحث قرار بگیرد.
وی با تأکید بر اینکه مرحوم آقای حکیمی از سرآمدان پالایش دین از خرافات و اتهام ذوب شدن در نظام سرمایه داری بود، افزود: آقای حکیمی، مثل تمام متفکران دیگر، اندیشه ای دارد که دارای یک پوسته و یک هسته است. من فکر نمی کنم پوسته فکر و اندیشه مرحوم آقای حکیمی، امروز در جامعه ما خیلی طرفدار داشته باشد و حتما مورد نقدهایی هم هست. نقدها و مواضعی هم در رابطه با کتاب «الحیات» وجود دارد. اما آنچه برای فردای ما از زندگی و آثار و نوشته های مرحوم آقای حکیمی قابل استفاده است، هسته مرکزی فکر او است.
یادگار امام تصریح کرد: دنیای امروز شاید از صد سال پیش میان دو ارزش بسیار بزرگ و اینکه اینها چگونه باید در تقابل با هم به سنجه ارزشگذاری وارد شوند، در دَوران بوده و البته هر دوی اینها یک ارزش دیگری را هم همراه خودشان داشته اند و برای آن استدلال کرده اند؛ یا آزادی و یا عدالت را ترجیح داده اند. مفهوم عدالت آمد و محور بحث های بسیار پررنگی در دنیا شد و از آن سوسیالیسم و سپس کمونیسم پدید آمد و حکومت های بسیار مقتدری که باقیمانده آن را تا امروز هم ممکن است در بعضی از کشورهای جهان سراغ داشته باشیم.
وی یادآور شد: نقطه مقابل نگاه های سوسیالیستی، اندیشه لیبرالیسم بود. جهان غرب، به راستی یا دروغ، سردمدار آزادی و نظام شرق سردمدار عدالت شد. ارزش سومی که در کنار این دو، در دنیا وجود داشت و امروز هم به صورت پررنگ مطرح هست، دموکراسی است. این که ما با نظامی مبتنی بر آراء مردم به عدالت یا آزادی برسیم محل بحث ما نیست. اما یک سؤال مهم وجود دارد و آن اصل موضوعی این سه است.
سید حسن خمینی تأکید کرد: اگر شما نپذیرید که انسان ها برابر هستند، آزادی معنا ندارد و ابتدای برده داری است. تاریخ انسانیت در ادیان و غیر ادیان چیزی به اسم برده داری داشته و پذیرفته شده هم بوده است. حتی عدالت را که افراد بسیاری بحث بنیادین فلسفه اخلاق هم می دانند، من و شما برابر هستیم پس حق برابر داریم. دموکراسی هم همین جور است. در کشور کنار ما اصطلاحی آمد و خیلی هم به زبان و گوش مردم شیرین نشست؛ چرا انسان ها یکسان رأی داشته باشند؟
وی ادامه داد: اگر به عنوان پیش فرض برابری انسان ها را نپذیریم، به عدالت، آزادی و دموکراسی نخواهیم رسید. چرا من و شما به یک اندازه حق رأی داشته باشیم؟ جز این است که حق برابر داریم؟ اما نکته اینجا است که اینکه می گویید آزادی خوب است، به خاطر این است که برابری اصل است. اینکه می گویید ما باید به یک اندازه از منابع برخوردار باشیم، فقط مبتنی بر این است که بپذیریم ما برابر هستیم. اینکه بپذیریم همه ما یک اندازه رأی داریم. کسی از دیگری رأی بیشتری، چرب تری یا درشت تری ندارد و حق همگان برابر است.
یادگار امام گفت: به نظر من این هسته مرکزی فکر آقای حکیمی فقط نیاز امروز جامعه ما نیست و نیاز بشریت است. ما جز از مسیر دین به برابری نمی رسیم؛ جز با باور اینکه همه بندگان یک خدا هستیم و خداوند ما را یکسان آفریده است. منکر این نیستم که برخی مکاتب فلسفی هم می توانند این باور را ثابت کنند، ولی آنها شمول اجتماعی ندارند و حرکت اجتماعی نمی آفرینند.
وی افزود: نگاه حکیمی و امثال حکیمی به این است که برابری از دین بر می آید و دین دالّ بر برابری است و شما را برابر می خواهد؛ دین، شما را برادر آفریده است. از منظر دینی است که همه انسان ها فرزند آدم و حوّا هستند. این نگاه برابری پایه ای است که از دل آن دموکراسی، آزادی و پذیرش آزادی برای بشر در می آید؛ از دل آن عدالت بیرون می آید. اینها مفاهیمی است که ما می توانیم به عنوان میراث مرحوم حکیمی و البته انسان هایی از این دست، برای فردای خودمان وام بگیریم.
سید حسن خمینی اظهار داشت: یک روزی محضر آیت الله العظمی وحید خراسانی بودیم. ایشان گفتند ما در مشهد درس آیت الله آقا میرزا مهدی اصفهانی می رفتیم. درس تمام شد و آقا میرزا مهدی اصفهانی از پله ها پایین آمد و جمع شاگردان هم پایین آمدند. وقتی ایشان وارد پیاده رو شد ما دیدیم که یک سید حدود ۵۰ ساله به سمت حرم می رود. من خودم از آقای وحید شنیدم که میرزا مهدی اصفهانی جلوی چشم همه ما خم شد و دست این سید را بوسید.
وی ادامه داد: تعبیر من است که برق ایشان همه شاگردان را گرفت؛ یکی در میان جمع گفت ایشان مدرس قم است و به او «حاج آقا روح الله» می گویند. ایشان گفته بود وقتی کشف الاسرار را دیدم، همان موقع با خودم عهد کردم اولین بار که مؤلف این را دیدم دستش را ببوسم.
یادگار امام گفت: خدا سلامت بدارد، آیت الله آقای شیخ حسن صانعی را. این قصه را وقتی برای ایشان نقل کردم، ایشان گفت، عجیب است، چون یک بار به امام گفتم مشهدی ها با شما خوب نیستند و ایشان قصه ای نقل کرد؛ گفت من در ایوان حضرت معصومه(ع) نشسته بودم و یک نفری آمد و گفت من از تلگراف خانه می آیم. استاد ما آقای میرزا مهدی اصفهانی به من تلگراف زده و گفته برو از طرف من دست نویسنده را ببوس.
وی تأکید کرد: امام این قسمت را برای آقای صانعی گفته چون می خواسته رفع نقار کند. اما اینکه خود آقا میرزا مهدی دست امام را بوسیده، امام نقل نکرده، چون در آن ترویج شخص است. این رفتار امام پا گذاشتن روی نفس است.
۲۳۲۱۹