سوال مهم این است آیا یک بوروکراسی خوب و منظم جای دموکراسی را می گیرد؟ اگر بخشی از جامعه چین همانند مردم تایوان روزی دموکراسی و حق مشارکت فعال را بر مزایای اقتصاد خوب مبتنی بر بوروکراسی ترجیح دهند پاسخ حاکمیت چین چه خواهد بود. برخورد اقناعی؟ بازکردن فضا یا مشت آهنین؟
امیر پسنده پور، دانش آموخته روابط دیپلماتیک- فیلم های منتشر شده از هجوم مردم برای خرید آخرین مدل گوشی آیفون در یکی از مراکز تجاری چین را دیده اید؟ می دانید که چینی ها یکی از مشتریان پروپاقرص دانشگاههای اروپا و آمریکا هستند و به لحاظ جمعیت شناختی بیشترین تعداد دانشجویان خارجی در غرب، چینی اند؟
حالا معادله را برعکس کنید. مردم در کجای جهان برای خرید جنس چینی صف می بندند؟ چند درصد از دانشجویان دانشگاههای چین را خارجی ها به ویژه آمریکایی ها تشکیل می دهند و درس خواندن و زندگی در چین برای چند درصد جمعیت جهان جذابیت دارد؟ اگر از مدعیان رسیدن چین به قدرت اول جهان صادقانه پرسش کنید که برای زندگی بین چین و ایالات متحده و یا حتی سایر کشورهای توسعه یافته غربی کدام را انتخاب می کنند بعید است انتخاب آنان چین باشد. سکونت و تحصیل و کار فرزندانشان در کشورهای غربی گواه این مدعاست.
مدتهاست بحثی مطرح است مبنی بر این که چین ظرفیت بدل شدن به یگانه قدرت مسلط را در 2050 دارد. برای ابرقدرت شدن به مولفه هایی نیاز است. مهمترین آن در روزگار پساجنگ سرد قطعا قدرت نرم است. آن هم به این معنی که یک کشور پس از تثبیت قدرت سخت، در ایجاد، توسعه و تثبیت قدرت نرم باشد (ناظر بر نظریه هژمون- سیطره گرامشی.)
قدرت سخت شامل قدرت نظامی و قدرت اقتصادی است. در حوزه نظامی تعداد ناوهای هواپیمابر یکی از شاخص های سنجش قدرت نظامی است. چرا که داشتن یک نیروی دریایی قدرتمند به استظهار قدرت و پشتیبانی ناوهای هواپیمابر به معنی اعزام سه نیروی (دریایی، زمینی،هوایی) در صورت وقوع جنگ است. در همین یک فقره تعداد ناوهای ایالات متحده 16فروند و محتاطانه با خوش بینی، تعداد ناوهای چینی را می توان حدود سه فروند (که دوتای آن درحال ساخت است) در نظر گرفت.
حال این نمونه ای از برتری نظامی ایالات متحده با جمهوری خلق چین است. حتی در حوزه اقتصادی که اعداد و ارقام گاهی سبب ایجاد سوتفاهم می شود اقتصاددانان به نیکی می دانند که میزان مبادلات و وابستگی اقتصاد چین به اقتصاد ایالات متحده تا چه حد زیاد است اما پاشنه آشیل چین در رسیدن به رتبه یک قدرت در نظام بین الملل بیش از این که مبتنی بر فاصله او در شاخص های نظامی یا اقتصادی باشد، بحث قدرت نرم است.
نظام سیاسی چین یک نظام بوروکراتیک منظم عمودی است که کارکرد دقیق و منظم این ساختار قطعا بخش عمده ای از مردمان چین (با رویکرد فسلفه کنفسیوسی ) را راضی نگه می دارد اما مساله و سوال مهم این است آیا یک بوروکراسی خوب و منظم جای دموکراسی را می گیرد؟ اگر بخشی از جامعه چین همانند مردم تایوان روزی دموکراسی و حق مشارکت فعال را بر مزایای اقتصاد خوب مبتنی بر بوروکراسی ترجیح دهند پاسخ حاکمیت چین چه خواهد بود. برخورد اقناعی؟ بازکردن فضا یا مشت آهنین؟
اساسا آیا وجود یک حزب 80 میلیونی ( حزب کمونیست چین) برخورداراز مزایای ویژه به ساخت یک طبقه الیگارشی و فاسد کمک نمی کند؟ رسانه های آزاد، آزادی بیان، رقابت آزاد سیاسی، شفافیت و... که جملگی از مولفه های حاکمیت مطلوب (good government) هستند در کجای سپهر سیاسی چین دیده می شود؟ در حالی که همه این ها بخشی از عوامل حمایتگر وثبات بخش قدرت نرم است. آیا خلاء یک گفتمان جهانشمول و جذاب کمبودی جدی برای چین تلقی نمی شود؟
این ها پرسش های جدی ای است که پاسخ آن روشن می کند که افسانه خروج غول از چراغ در 2050 تا چه میزان واقعیست. حتی چین به عنوان یک کشور مقتدر اقتصادی با مشکلات عدیده اقتصادی نیز مواجه است. بیش از 20 درصد خانوارهای چینی، 45 درصد درامد کشور را در اختیار دارند. 30 درصد از ثروت خانوارهای چینی هم در اختیار یک درصد جمعیت این کشور است. این آمار در نقطه مقابل شعار امروزچین «رفاه مشترک» ایستاده است که آن را دچار یک تعارض گفتمانی کرده است.
باتوجه به رشد طبقه متوسط چین و از بین رفتن مزیت کارگر ارزان، اساسا تولید دیگر یک امتیاز بزرگ در رقابت با سایر کشورهای رقیب نیست و آینده نشان خواهد داد که راهبرد جدید توسعه تجارت چین متکی به طرحهایی مانند احیا جاده ابریشم ( یک کمربند یک جاده) و همچنین توسعه مناطق آزاد دور از دریا، تا چه حد می تواند چین را در حین حرکت در مسیر آرمان های ایدئولوژیکی خود مانند «رفاه مشترک» مبتنی بر تفکر حزب کمونیست، در کورس رقابت با سایر رقبا نگه دارد.
چین امروز با یک نگاه بی طرفانه از یک سو به جهت حفظ نظام یکدست حاکمیتی خود در حوزه سیاسی، متکی به ایدئولوژی و غیر منعطف است و در حوزه اقتصادی به سرمایه داری میل کرده است. کافیست سفری به چین و شهرهای بزرگ آن داشته باشید تا نمادهای سرمایه داری و اقتصاد آزاد را به عینه مشاهده کنید. این پارادوکس مانند دو بازوی نامتوازن برای پرواز است چرا که رشد اقتصادی شرط لازم برای مبدل شدن به قدرت بلامنازع هست اما شرط کافی خیر.
از دیدگاه جوزف نای، قـدرت نـرم دریـک کشـور بـر سـه منبـع تکیـه دارد. فرهنـگ آن کشـور (بخش هایی که براي دیگران داراي جذابیت است) ارزش هاي سیاسی (در مـواردي کـه در داخـل و خـارج و مورد توجـه باشد) و بلاخره سیاسـت خـارجی( در صورتی کـه مشـروع و داراي اقتـدار اخلاقـی به نظر برسد) اگر کشور چین انطباق کامل با مولفه های این نظریه دارد طرح ادعای ابرقدرتی او در 2050 قابل اعتناست، در غیر این صورت به مثابه لاف در غربت است و بیش ازاین که از حب چین باشد از بغض غرب ستیزی است.
ادعاهایی هم که مثلا درباره تمدن چینی و فلسفه کنفسیوسیزمی می شود که پتانسیل لازم را برای جهانی سازی فرهنگ چینی دارد تا حد زیادی زیر سوال است. چرا که هردو اینها احتمالا یا از جذابیت و کارکرد جهانشمول برخوردار نبوده یا ابزارهای تبلیغی و پروپاگاندایی (سفید) را در اختیار ندارد. می گویند که چین، کنفسیوسیزم را به ایده هاي دیپلماتیک نیز گسترش داده است و اصول دیپلماتیکی چون زندگی صلح آمیز با همسایگان و فراهم آوردن رفاه و امنیت و جهان هماهنگ را از کنفسیوسیزم گرفته است.
اما آیا در واقعیت هم چنین است؟ نوع رفتار چین و دخالت هایش در مناقشات تایوان، حمایتش از دیکتاتوری کره شمالی، مدل همکاری های اقتصادی و سرمایه گذاری اش در برخی کشورهای ضعیف مانند سریلانکا و برخی کشورهای آفریقایی به هیچ عنوان موید این ادعا نیست بلکه به نوعی استعمار نوین هم تلقی می شود.
آنچه امروز به عنوان یک خلاء جدی نزد چین به دلیل نظام بسته سیاسی بیش از پیش احساس می شود موضوع استفاده از ابزار فرهنگی برای خلق قدرت نرم است که کره جنوبی به درک خوبی از آن رسیده است (با تولید محصولات فرهنگی سینمایی مانند فیلم انگل که اسکار برد یا سریالی که اخیرا نتفلیکس ساخته با نام اسکوییت گیم یا حتی گروه موسیقی پاپ BTS که با اقبال بسیاری در میان جوانان جهان مواجه شده و اخیرا توسط رئیس جمهور کره به عنوان سفیران فرهنگی این کشور به آنها پاسپورت دیپلماتیک اعطا شده و در آخرین نشست سالانه سازمان ملل هم به اجرای برنامه پرداختند).
کره ای ها متوجه شده اند که صرفا با هیوندا و ال جی و سامسونگ نمی توانند در جهان عرض اندام کنند. برای این که تصویر جذابتری از کره به جهان ارائه کنند باید در حوزه قدرت نرم (فرهنگ و رسانه) هم تحرکی از خود نشان دهند. آنها به نیکی متوجه شدند به جز پارکنیگ و آشپزخانه، بخشی از اوقات فراغت اهل خانه را هم باید تسخیر کرد و این مساله ایست که نبود آن در چین کمونیست به طور جد از موانع تحقق آروزی بزرگ (خروج غول از چراغ در 2050) می شود.
منبع خبر "
عصر ایران" است و موتور جستجوگر خبر تیترآنلاین در قبال محتوای آن هیچ مسئولیتی ندارد.
(ادامه)
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت تیترآنلاین مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویری است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هرگونه محتوای خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.