به گزارش اقتصادنیوز ؛ تصور می شود که هنجار جهانی احترام به تمامیت ارضی کشورها آنقدر جدی شده است که کشورگشایی تا حد زیادی فروکش کرده است. اعتقاد بر این است که این درک مشترک که تصرف قلمرو با زور غیرقابل قبول است پس از جنگ جهانی دوم به وقوع پیوست و در اواخر دهه ۱۹۷۰ کشورگشایی به پایان نزدیک شد. این تصویر از مرگ کشورگشایی امیدوارکننده است، اما دقیق نیست.
بسیاری از خطرناکترین نقاط قابل اشتعال جهان، با تهدید کشورگشایی چین یا روسیه مواجهاند بهگونهای که آنها را در برابر متحدان ایالاتمتحده قرار میدهد. درک چگونگی فوران این نقاط اشتعال، برای درک درگیریهای بالقوه آینده جهان در سالهای آینده ضروری است، و این که آیا و کجا آنها قلمرویی را تصرف میکنند، حقایق تعیین کننده در مورد قرن بیستویکم خواهد بود.
دن آلتمن استادیار علوم سیاسی دانشگاه ایالتی جورجیا در مقالهای تحلیلی در دوماهنامه «فارن افرز» با عنوان «آینده کشورگشایی» این مسئله را بطور مفصل بررسی کرده است. اقتصادنیوز این مقاله را در ۳ بخش مجزا منتشر میکند.
کشورگشایی همچنان یک مسئله اصلی در سیاست بینالملل است؛ فقط کوچکتر شده است. در واقع همانطور که در بخش نخست مقاله (شناسایی مناطق احتمالی وقوع جنگ جهانی سوم) توضیح داده شد، درحالی که فتوحات بزرگتر و جنگهای قدرتهای بزرگ کاهش یافته، فتوحات کوچک همچون جنگهای داخلی ، همچنان ادامه داشته و تقریباً مانند یک قرن پیش (حدود نیمی از موارد) موفقیت آمیز بودهاند. یک استراتژی مشخص در پشت این فتوحات کوچک وجود دارد؛ یک قطعه کوچک از سرزمین را به سرعت و با حداقل خونریزی تصرف کنید، سپس سعی کنید از جنگ اجتناب کنید. امروزه کشورگشایی شبیه کاری است که روسیه در کریمه انجام داد و کاری که چین می تواند بار دیگر در دریای چین جنوبی انجام دهد.
همانطور که در بخش دوم مقاله (کشورگشایی چین، جرقه جنگجهانی سوم است؟) اشاره شد جاهطلبیهای سرزمینی چین میتواند از جزایر اسپراتلی در دریای چین جنوبی نزدیکی ویتنام و جزایر سنکاکو در دریای چین شرقی حوالی ژاپن تا جزایر تایوان و مناطق مورد مناقشه با هند کشیده شود.
در ادامه بخش سوم مقاله را بخوانید.
هیچ اتفاقی پس از پایان جنگ سرد، بیشتر از حمله روسیه به اوکراین در سال 2014 غرب را منقلب و امنیت اروپا را تهدید نکرده است.
تصرف و الحاق کریمه با بیش از دو میلیون نفر از ساکنان آن، امید کاذب مبنی بر اینکه کشورگشایی در اروپا به پایان رسیده را بر باد داد. این نشان می دهد که چرا کشورگشایی بعدی روسیه فوریترین تهدید بالقوه خارجی برای ثبات اروپا است. سؤال این است که کجا میتواند اتفاق بیافتد؟
بدترین سناریو، تصور این است که روسیه آشکارا به بالتیک -استونی، لتونی و لیتوانی- حمله کند.
این اعضای ناتو زمانی بخشی از اتحاد جماهیر شوروی و شامل اقلیتهای روسزبان بودند. برنامهریزان ناتو از پیشروی روسیه از طریق بلاروس برای بستن باریکه سووالکی، ارتباط زمینی باریک بین لهستان و بالتیک و تسخیر هر سه کشور میترسند.
اگرچه هر سناریوی محتملی از این دست سزاوار ارزیابی جدی است، تاریخ مدرن فتوحات دلیلی بر این است که بعید به نظر برسد.
تلاش روسیه برای تسخیر کامل سه کشور - پس از تنها چهار تلاش کلی برای انجام این کار از سال 1945 - تهاجمی ترین اقدام هر کشوری از زمان جنگ جهانی دوم خواهد بود. و همچنین نشان دهنده خروج از رفتار سنتی روسیه است، زیرا مسکو تنها در صورتی به دنبال کشورگشایی بوده است که بتواند این کار را انجام دهد، بدون این که ریسک بی موردی برای تحریک یک جنگ بزرگ داشته باشد.
سناریوی محتملتر، تهاجم روسیه و تصرف ناگهانی منطقه کوچکتر است. شهر استونی ناروا، که به روسیه میپیوندد و بیشتر جمعیتش روسی زبان است، میتواند هدف کشورگشایی روسها باشد. حتی در آنجا، تصرف سرزمینی که هیچ ادعای عمومی دیرینهای برای آن ندارد، غیر معمول خواهد بود.
این واقعیت که مسکو چنین ادعاهایی را در حوزه بالتیک بیان نکرده، دلگرم کننده است، اگرچه تمایل روسیه برای مهندسی یک روایت منطقی برای توجیه فتح کریمه باید هر گونه خوش بینی را خنثی کند.
حضور سربازان ناتو که به عنوان نیروی ترابری در بالتیک مستقر هستند، بازدارندگی در برابر حمله روسیه را تقویت می کند. تاریخ حتی نشان میدهد که بازداشتن روسیه از طریق ناتو برای حفظ قدرت نظامی کافی در شرق اروپا جهت دفع فوری حمله را ایجاد نمیکند. به ازای هر گونه کشورگشایی شکست خورده، چندین مورد وجود داشته که متجاوز تنها با توجیه از طریق فشار سیاسی و بیشتر اوقات با نیروی نظامی به اهداف خود دست یافته است. روسیه هیچگونه مبنای تاریخی معتبری برای تصور اینکه یک درگیری پس از پیشرفتهای اولیه قبل از بسیج ناتو به طور اتفاقی به پایان می رسد، نخواهد داشت.
اگرچه تاریخ فتوحات مدرن دلایلی برای خوش بینی در بالتیک ارائه می دهد، اما تجاوزهای روسیه در اوکراین و گرجستان بسیار محتمل است. نه اوکراین و نه گرجستان متحد معاهده ایالات متحده نیستند. هیچ نیروی پشتیبانی ایالات متحده یا ناتو در راه نیست.
در منطقه دونباس اوکراین و اوستیای جنوبی و آبخازیا در گرجستان ، ظاهراً روسیه با شورشیان محلی همکاری کرده و هنر تسخیر قلمرو را با مخفی کردن نقش خود پیاده میکند. با توجه به موفقیت روش های پیشبرد الحاق کریمه، مسکو ممکن است آنها را دوباره در اوکراین ، گرجستان و حتی در برابر متحدان ناتو مانند استونی آزمایش کند.
در صورت امکان ، بهترین پاسخ به تاکتیکهای روسیه این است که تهاجم را شکست دهیم طوری که انگار مخالفان واقعاً شورشی هستند و در این صورت با خود روسیه درگیر نمی شوند. چراکه روسیه نمی تواند نیرنگ را حفظ کند و به طور کامل مداخله کند، و در عوض به مسکو اجازه می دهد شکست را انکار کند. این رویکرد این امید را ایجاد می کند که روسیه به جای تشدید درگیری، یک شکست محدود و غیرعلنی را بپذیرد.
در کارلیا و کشمیر ، این رویکرد بدون گسترش جنگ حاکم بود. ایالات متحده باید بیشتر درک کند که با قدرت نظامی خود در برابر این تهدید کار چندانی نمیکند و باید برای تقویت شرکای خود تلاش کند و آنها را برای پیروزی در چنین نبردهایی مجهز کند.
توانایی های نظامی اوکراین و گرجستان و حضور آنها در مناطق مرزی، چیزی است که برای جلوگیری از فتوحات آینده روسیه بسیار مهم خواهد بود.
اگرچه تصرفات سرزمینی کوچک تقریباً به طور معمول در سراسر جهان اتفاق می افتد، ایالات متحده تقریباً هر بار به همان شیوه پاسخ داده است: با کنار ایستادن. تنها تلاش های عراق و کره شمالی برای تسخیر کامل همسایگان باعث مداخله نظامی آمریکا شد.
این سابقه هشداردهنده نشان می دهد که چرا فتوحات کوچک سیاست آمریکا را در سال های آینده به هم می ریزد.
امروزه فتوحات کوچک متحدان و شرکای ایالات متحده در آسیا و اروپا را مستقیماً تهدید می کند. چنین عملیات هایی در درجه اول بر اساس محاسبه ای است که می توان بدون جرقه جنگ بر اساس منافع ملی دست اندرکاران درگیر کرد. آنها فقط در درجه دوم حول محاسبه نظامی می چرخند و موازنه قدرت پیشبینیکننده قوی درباره نتایج فتوحات کوچک نیست. افزایش هزینههای دفاعی ایالات متحده یا استقرار نیروهای بیشتر در آسیا یا اروپا تنها در حاشیه انجام می شود. چین و روسیه به طور طبیعی شک خواهند داشت که آیا ائتلاف های ایالات متحده ، که برای تجاوزات بزرگتر طراحی شده اند ، به مناطق کوچک گسترش می یابد؟
تاریخ حتی نشان می دهد که واشنگتن نمی تواند تصور کند که متحدانش برای بیرون راندن نیروهای چینی از جزایر تصرف شده، درخواست مداخله نظامی آمریکا را خواهند داشت.
شواهد قانع کننده ای برای تنها یک رویکرد جهت جلوگیری از فتوحات کوچک وجود دارد: نیروهای ترابری (Tripwire).
برای دهه ها ، شبکه ناتو اتحاد جماهیر شوروی را دور کرد و برلین غربی را در اعماق آلمان شرقی حفظ کرد - علیرغم این واقعیت که برلین غربی محاصره شده و غیرقابل دفاع بود. ایالات متحده در 75 سال گذشته به جز یک سال نیروی دریایی خود را در کره جنوبی حفظ کرد. آن یک سال هم وقتی بود که کره شمالی حمله کرد.
یک تریپوایر (نیروی ترابری) آماده است تا در سالهای آینده امنیت کشورهای بالتیک را تضمین کند. اما هیچ نیروی محافظتی این چنینی نمیتواند از تصرفات احتمالی چین جلوگیری کند و اراده سیاسی کمی برای استقرار آنها در آینده وجود دارد. در مورد روسیه ، همین امر در مورد اوکراین و گرجستان صادق است.
آینده رقابت قدرت های بزرگ با چین و روسیه تصاویری از جنگ های جهانی ، جنگ های سایبری و جنگ های تجاری را به تصویر می کشد. این تهدیدها واقعی هستند ، اما تاریخ به ما می گوید - هرچقدر هم عجیب به نظر برسد - تصرف ناگهانی سرزمین های کوچک همچنان رایج ترین جرقه جنگ های واقعی بین کشورهای قدرتمند خواهد بود. علیرغم وسعت کوچک سرزمین های تصرف شده ، این رویدادها از اهمیت کمی برخوردار نیستند. و جهان آخرین آنها را ندیده است.