به گزارش خبرنگار کتاب و ادبیات خبرگزاری فارس، همزمان با هشتم ربیعالاول، سالروز شهادت امام حسن عسکری (ع) شاعران تازهترین سرودههایشان راتقدیم امام یازدهم کردند.
نماز خوانده امام زمان امام جوان را
گرفته رشته تسبیح مادری نگران را
بهار چیست به جز دستهای مهرنشانش
که برده از دل عالم نشانههای خزان را
دعای صبح و نماز شبش چراغ زمان شد
گرفته با نفس روشنش تمام جهان را
سپردهاند به دستان پر سخاوت مهدی(عج)
زمام روز و شب و عرصه زمین و زمان را
مقدر است که دنیا به سمت نور بچرخد
عیان کن ای گل خورشید آفتاب نهان را
نغمه مستشارنظامی
با اینکه ماه ماتم این آستان گذشت
زخمی به دل نشست که از عمق جان گذشت
غربت همیشه قسمت این خانواده است
این روزگار ، سخت به این خاندان گذشت
اشکیم اگر، نمیشود از داغشان نسوخت
سنگیم اگر، نمیشود از داغشان گذشت
طی شد عزا ، عزای امامی جوان رسید
با این خبر چه بر دل پیر و جوان گذشت؟
مانند مجتبی جگرش پاره پاره شد
زهرش مگر چه بود که از استخوان گذشت؟
دستش به دستهای پسر بود ... جان سپرد
آن شب ، زمان چگونه به صاحب زمان گذشت؟
لبهای غرق خون پدر را نظاره کرد
بی اختیار از نظرش خیزران گذشت
وقتی که جدّ اطهرش افتاد روی خاک
فریاد جبرییل ز هفت آسمان گذشت
از بس برای سجده او بین قتلگاه
محراب گریه کرد که وقت اذان گذشت
ای وای من ... سه روز تنش زیر آفتاب
آری سه روز بی سر و بی سایه بان گذشت
در این هزار و سیصد و هشتاد و چند سال
از داغ او چه برجگر شیعیان گذشت؟
هادی ملک پور
چشم اشک آلوده نه! ظرف شراب آوردهام
رفتهام از حوضِ کوثر باز آب آوردهام
تا که انگورِ ضریحت را بشویم روزِ وصل
باز از قمصر برای تو گلاب آوردهام
در بساطم شاخهای گل نیست اما جای آن
از خودِ شیراز مُشتی شعر ناب آوردهام
تا بخوانم روضههای باز در گوشِ ضریح
رفتهام از کربلا باز التهاب آوردهام
کولهای آکنده از مرثیهات دارم ببخش
من در آبادیِ تو حالِ خراب آوردهام
از گدایانِ مقیمِ سامرا هم کمترم
من که دل را پیشِ تو عالیجناب آوردهام
مثل زینب روضهات سمت اسارت میرود
عذر میخواهم اگر اسم از طناب آوردهام
اتفاقی ناگهانی، زهر، مکرِ معتمد
اهل شعرم، واژه را پشتِ نقاب آوردهام
باید از داغِ دلِ صد پاره ات میسوختم
تا به اینجا هم زیاد انگار تاب آوردهام
شعر حسن مقطعی میخواست من هم بعدِ ماه
جانشینی از تبار آفتاب آوردهام
محمدرضا طالبی
دلم به سامره پر میکشد، کبوتریام
که داغدار فراق امام عسکریام
امام یازدهم نور آسمان و زمین
چراغ راه هدایت ستون خیمه دین
در عنفوان جوانی شهید شد پر زد
و رفت و بوسه به دستان پاک مادر زد
دریغ و درد که خورشید کنج زندان بود
مراد اهل دل و پیشوای رندان بود
غمش چکید ز مژگان و دل چراغان شد
زمین از آینهی اشک، نور باران شد
حسن سلالهی بستان هادی النقی است
و باغبان گلستان هادی النقی است
غریب سامره مظلوم روزگاران است
امید قلب غریبان و داغداران است
امام یازدهم را به جرم دین کشتند
امام یازدهم را به زهر کین کشتند
بریز اشک و بخوان نوحه از دل مضطر
بریز بر سر ازین داغ، خاک و خاکستر
عزا عزاست، بگریید سامرا تا قم
شهید زهر جفا شد امام یازدهم
غریب بود دریغا اسیر بود دریغ
به بند نیز به هر حال شیر بود دریغ
غریب نیست که دلها ز نورش آباد است
اسیر نیست که از هر چه بند آزاد است...
محمد زمانگلدسته
نگاه لطف تو باعث شده گدا باشم
دخیل بسته به آن صحن باصفا باشم
چه چیز بهتر از اینکه میان این همه درد
به درد عشق تو همواره مبتلا باشم؟
منی که عاشق وبیمار چشم تو هستم
دگر دلیل ندارد پی شفا باشم
سلام یاحسن عسکری اباالمهدی
اجازه هست که من زائر شما باشم
اجازه هست که با دیدههای بارانی
شب شهادت تو شهر سامرا باشم
تمام حاجتم این است در هوای حرم
اسیرزلف تو از غصه ها رها باشم
گدای حضرت ابن الرضا شدن کافی ست
که ریزه خوار کرمخانه رضا باشم
نشسته کعبه حسرت کشیده برسر راه
که کاش حاجی آن گنبد طلا باشم
حسن شدی که اگر سامرا نصیبم شد
به گریه در حرمت یاد مجتبی باشم
حسن شدی که اگر روضه تو را خواندند
بیاد کوچه و سیلی بی هوا باشم
دعا کنید که روز ظهور فرزندش
غبار راه شهیدان کربلا باشم
مجتبی عسکری
ستون خیمه اشراق ناگهان لرزید
به سوگ حضرت خورشید، کهکشان لرزید
شکست آه غریبى سکوت صحرا را
زمینِ سامره با بانگ آسمان لرزید
طنین اشک ملک بود هر طرف جارى
چنین که عرش خدا نیز آن چنان لرزید
گلوى سرخ گل از تشنگى ترک برداشت
در التهابِ عطشناک، باغبان لرزید
غبار کهنه ماتم به رنگ کرب و بلا
نشست در دل سرداب و بى کران لرزید
در آن فضاى نفس گیر بغض زهرآلود
چقدر ناله مولاى بى نشان لرزید
امامِ آینه را تا گرفت در آغوش
شبیه ابر بهارى در آن میان لرزید
به نامِ نامىِ موعود، عسکرى برخاست
دعا براى فرج خواند و بى امان لرزید
قسم به سوره والعصر، صبح آدینه_
به استغاثه یاصاحبَ الزّمان لرزید
محمد مهدى عبداللهى
باز عطر سامرایش مینوازد شامه را
عطر آن وقتی که میخواندم زیارت نامه را
گوشه گوشه در تمام شهر بعد از قرنها
میشود حس کرد ظلم حاکمی خودکامه را
از نجف تا کاظمین و کربلا رفتم ولی
هیچ جا دلخون نبودم مثل شهر سامرا
نامه اعمال من، مهر شفاعت را گرفت
در ضریح انداختم آن دم که توبه نامه را
بیتهایم کم ولی امید دارم از کرم
حضرت مهدی به این شاعر ببخشد جامه را
سیده فرشته حسینی
انتهای پیام/