از سوی دیگر ملی شدن این صنعت، نخستین جنبش سیاسی در خاورمیانه هم بود؛ کارزاری که گرچه نافرجام شد اما اراده ملی را در منطقه علیه سلطه انگلیس برانگیخت. استقلال ما روزی بهخطر افتاد که کوشیدند آرمان مصدق را از حافظه جمعی ما پاک کنند. شگفتا! آن اندازه که ملیشدن نفت به حیثیت و اعتبار سیاسی بریتانیا در جهان لطمه زد به ارزش سهام این شرکت در بورس لندن آسیب نزد. به این سبب تاکید دارم دکتر مصدق و تیم او بود که در راهیابی استقلال کشور از شعبه ایرانی کمپانی هندشرقی خلعید کرد.
دکتر مصدق یک هفته بعد از ملی شدن نفت به دولت انگلیس اعلام کرد که آماده مذاکره برای پرداخت غرامت یا سهم انگلیس است؛ به دلیل اعتبار نخستوزیر ایران و اعتماد به سخن او بود که سهام شرکت در بورس لندن فرونریخت به گونهای که سهامداران حقوقی و حقیقی از فروش سهام منصرف شدند. سهام شرکت نفت بر اثر خبر ترور تیمسار رزمآرا نخستوزیر بیش از اعلام ملیشدن نفت ریزش داشت. لازم به اشاره است استقلال هند به زعامت آن هندوی نجیب (مهاتما گاندی) و انحلال کمپانی هندشرقی به مثابه تنها نهاد حافظ منافع انگلیس در هندوستان برای دکتر مصدق و یاران او یک انگیزه قوی شد تا آنها هم در ایران به سلطه شعبه هندشرقی به عنوان نهاد حافظ منافع بریتانیا در سرزمین ما پایان دهند. بنابراین ترور آن هندوی نجیب و محاکمه و مجازات این نجیبزاده آیا ضربه به استقلال نیست؟ امروز هم که دکتر مصدق به «حبس» تاریخی گرفتار است آیا رهایی او باید تابع حافظه تراژیک جمعی باشد؟ از ترکمانچای تا مصدق، نظامیان دونپایه کمپانی هندشرقی که در استخدام رسمی شرکت بودند با نظر مدیرعامل بهعنوان مستشار و سفیر و کاردار از هندوستان به ایران سرازیر میشدند. اعزامشدگان کمپانی تاراج هند و ایران در بازگشت به لندن به القاب عالیجناب و حضرتاشرف مفتخر شده و در ایام بازنشستگی از رانت و مزایای دولت فخیمه هم بهرهمند میشدند. انگلیس (جز در شرایط بحرانی) اصولا ایران را در اندازهای نمیدید که بخواهد دیپلمات آموزشدیده و باتجربه به کشور ما اعزام کند.
در دو عهدنامه شرمآور گلستان و ترکمانچای همان مستشاران نظامی کمپانی هندشرقی بودند که در پوشش دیپلمات طرف مشورت عباسمیرزا شدند. طرفه اینکه منشی ژنرال پاسکوویچ فرماندهکل قفقاز (الکساندر گریبایدوف که در سفارت روسیه در تهران مثله شد) از سروان مکدونالد کنسول جوان انگلیس در تبریز میپرسد که آیا او به دولت روس کمک میکند که آنها هم یک کمپانی هندشرقی مدل روسی در تبریز تشکیل دهند! بیسبب نیست که برای ریشخند به استقلال ایران در عهدنامه، دو ماده کاپیتولاسیون و ادامه سلطنت در ایل قاجار گنجانده شد. پنداری زندهیاد عباسمیرزا ولیعهد در مذاکره با الکساندر گریبایدوف اندکی دچار «لقوه» ذهن و زبان شده که اصرار بر ولیعهدی فرزندش دارد تا بهرغم جدایی نیمی از خاک ایران اما نظام همچنان حفظ شود! آنچه امروز در قرهباغ خونین میگذرد اثر همان ایده کمپانی هندشرقی مدل روسی است که دستیار پاسکوویچ مبتکر آن شد. در اسفند ۱۳۲۹ خورشیدی دو روز پس از ترور تیمسار رزمآرا نخستوزیر که نتوانست نمایندگان شرکت نفت ایران و انگلیس را راضی به تقسیم پنجاه درصدی سود فروش نفت کند، به پیشنهاد تیم دکتر مصدق رئیس وقت کمیسیون نفت مجلس شورای ملی این صنعت ملی اعلام میشود. البته دو ماه بعد دولت انگلیس (دارنده پنجاه و یک درصد سهام شرکت) که از آرمان سیاسی مصدق آگاه است، پیشنهاد پذیرش پنجاه - پنجاه را میپذیرد که او در پاسخی قاطع و با کنایه به لندن اعلام میکند چنانچه انگلیس از آن پس در مکاتبات عنوان «شرکت ملی نفت ایران» ذکر نشود او هرگز به پیامها پاسخ نخواهد داد. دولت انگلیس با طعنه به دکتر مصدق در مکاتبات اصرار بر ذکر نام قبلی داشت؛ شرکتی که در کتاب اسرار خانه سدان (نوشته اسماعیل رائین) گویی شعبهای از کمپانی هندشرقی در تهران بود که در بسیاری از حوادث و فجایع سیاسی در ایران نقش داشت.در پیشینه کمپانی هندشرقی و شعبه ایرانی آن اشاره کنم نقش سیاسی امنیتی این دو نهاد بیگانه بسیار فراتر از منافع اقتصادی انگلیس در کشور ما بود. این کمپانی که در فرهنگ سیاسی به «دولت تجاری» مشهور شده ارتش مجهزی داشت که در خدمت این شرکت بود. گردان اعزامی همین ارتش رضاشاه را در تهران از فرماندهی کلقوا خلع مقام و درجه کرد. گردان دیگر از این کمپانی، کودتاگران عراقی را در بغداد سرکوب کرد که در نتیجه فرار کودتاگران به تهران، رضاشاه به عقوبت پشتیبانی از آنها گرفتار شده و به دورترین جزیره تبعید شد. این گردان نگهبان خط لوله نفت آبادان بود اما تمام هزینه معیشت آن و پرداخت حقوق و مزایا به عهده شرکت نفت ایران و انگلیس بود و نه به حساب دولت بریتانیا؛ بهرغم آنکه ایران خواهان حضور این تیپ در خوزستان نبود. سه مامور امنیتی کمپانی هندشرقی در پوشش ژنرال به اصفهان رفته و تیمسار زاهدی استاندار را دستگیر و به زندانی در اورشلیم فرستادند. در جنگ بینالملل اول «ویلهلم واسموس» جاسوس آلمانی طرح انفجار دو خط لوله نفت آبادان و بوشهر را اجرا کرد؛ سپس از بازداشتگاه نیروی اعزامی کمپانی هندشرقی از ایران گریخت. اینبار نیز هزینه اقامت نیروی انگلیسی توسط همان شعبه ایرانی کمپانی هندشرقی تامین میشد. همان کمپانی «شیخ خزعل» را عضو انجمن فراماسونی کرده و برای او خلعت و نشان عالی مدیر کمپانی را فرستاد و من در حیرت و حیرانم که شیخ ایرانی را با فراموشخانه هند شرقی چه کار؟ البته در لیست بلندبالای چاکران و فراماسونهای کمپانی هندشرقی، شیخ بحرین نیز دیده میشود که با پیدایش نفت در آن منطقه و نابودی تدریجی کشت سودآور مروارید، با پشتیبانی و رضایت کمپانی هندشرقی ساز جدایی از ایران را اندک اندک مینواخت. این چند اشاره را آوردم تا نشان دهم آن زمان نفت و استقلال و شیخ اهواز و شیخ بحرین همه زیر بیرق شعبه ایرانی کمپانی هندشرقی بودند. به لحاظ سیاسی دکتر مصدق پیشگام جنبشی شد که حیثیت و اعتبار انگلیس را بابت دخالت نابجا در امور داخلی ایران هدف قرار داد. سخن پایانی اینکه برخی «پیر ایران» را ارج نمینهند که البته ملالی نیست جز اندکی انصاف؛ با این حال شایسته نیست اینجا و آنجا علیه او تیغ از رو بسته تا به زعم خویش در مقاله و مصاحبه، علیه او سخنی سخیف گویند و اتهامی ناروا زنند تا از این نمد نفرتپراکنی شاید کلاهی بسازند آنهم علیه پیر آزادهای که همچنان در تاریخ معاصر ایران حبس شده است.