خبر نخست که دیدم این بود:
عضو اصولگرای شورای شهر اصفهان، در واکنش به نامگذاری خیابانی در اصفهان به نام مرحوم مریم میرزاخانی، در جلسه شورای اصفهان میشود که خانم میرزاخانی فقید، به دلیل نداشتن حجاب فاقد «تعهد دینی و میهنی» بوده و هیچ خدمتی هم به ایران نکرده و نباید نام او روی مکان یا خیابانی گذاشت.
دوست داشتم دربارة واژهها و تعابیر به کار رفته در این خبر تحقیق کنم و در خصوص درستی مطلب اطمینان خاطر کسب کنم. راهی نداشتم و کسی را نیافتم. اما پس از یک روز خبر دیگری دیدم که اصل موضوع را تایید میکرد؛ هرچند تعابیر کمی متفاوت بود:
«عضو شورای اسلامی شهر اصفهان با اشاره به اینکه ۴۰۰ شهید سردار در استان اصفهان داریم که بخش زیادی از آنها مربوط به اصفهان است و هنوز خیلی از آنها خیابانی برای نامگذاری آنها وجود ندارد، بیان کرد: باید یک نسبتی بین قهرمانان، هنرمندان، شعرا و دانشمندان برقرار باشد تا بتوان برای نسل بعد الگوسازی کرد. وی با تأکید بر اینکه باید توجه داشت اگر رفتار یک ایرانی منافات اساسی و اختلاف مبنایی با همه ارکان و اصول دینی داشته باشد، ضرورتی ندارد بخواهیم به عنوان یک الگو به نسل جوانمان معرفی کنیم، عنوان کرد: وقتی مادران و همسران شهدایی که هنوز در قید حیات هستند و این وضعیت را میبینند، سزاوار نیست پشت به همه ارزشها بکنیم.» اصل خبر اینجا
شب نخست
شب که رفتم منزل، بعد از شام بچهها را صدا کردم و با هم در این خصوص به گفتگو نشستیم.
گفتوگوی بسیار شیرین و مفید و آموزندهای (برای خودم) بود:
«آقای امینی (در خبر نخست، اگر درست باشد) دو علت را مطرح میکند: علت اول خدمت نکردن مریم میرزاخانی به اسلام یا ایران است و علت دوم بی حجابی او؛ و بر اساس این دو علت با نامگذاری خیابانی با نام مریم میرزاخانی مخالفت میکنند.
آیا همۀ خیابان های شهر ما به نام افرادی است که به ایران یا اسلام خدمت کرده اند؟
به عنوان مثال اگر خانم مریم میرزاخانی، به ایران و اسلام خدمتی نکرده است و نباید خیابانی به نام او باشد، آیا گاندی که نام خیابانی در تهران به نام اوست به اسلام یا ایران خدمتی کرده است؟
چرا باید مثلا من از نام خیابان استخر باید حس بهتری نسبت به نام مریم میرزاخانی داشته باشم؟
مطلب دیگر اینکه حتی اگر مریم میرزاخانی به ایران یا اسلام خدمتی هم نکرده باشد، این که یک نفر تنها و تنها به عنوان ایرانی، حتی زیر پرچم کشور دیگری بتواند این مقدار موفق باشد، برای ایران اتفاق مبارکی است؛ البته که اگر به عنوان تیم ایران موفقیتی به دست بیاید، مایۀ افتخار و غرور ایران و ایرانی است.»
اینها را پسرم میگفت.
او ادامه داد:
«آیا سعدی، حافظ، مولانا، کریم خان زند، صیاد شیرازی، بابایی، همت و ... که روی تابلوی خیابان ها و اتوبان ها نامشان را نوشته اند، یا آن شهیدی که تمام بدنش را خالکوبی کرده بود، بدون خطا و اشتباه بوده اند؟
به عبارت دیگر اگر ملاک را بدون خطا و اشتباه بودن قرار دهیم، تنها اتوبان امام علی علیه السلام و خیابان ولیعصر علیه السلام باقی می ماند.
به نظر من چیزی که برای ارزیابی افراد باید در نظر داشته باشیم، این است که «کدام جنبۀ وجودی آن ها پررنگ تر است؟» این که یک نفر باحجاب است یا بی حجاب؛ اصلاح طلب است یا اصولگرا؛ قرمز است یا آبی...؛ ملاک کاملی برای سنجش افراد است؟
اگر از شما بپرسند مریم میرزاخانی که بود چگونه جواب می دهید؟ ابتدا می گویید: «یک دختر وطن فروش و بی حجاب بود» یا می گویید: «دختری ایرانی بود که توانست ارزشمند ترین مدال ریاضی جهان را به دست آورد»؟
اگر نام خیابانی برای زنده نگاه داشتن یاد نابغۀ ریاضی جهان مریم میرزاخانی نامگذاری شود، بیشتر تبلیغ بی حجابی است یا تبلیغ تلاش و تلاش و تلاش برای کسب چنین جایگاه علمی بالایی؟ شما قضاوت کنید.»
از پسرم خواستم نکات و ملاحظاتاش را بنویسد. نوشت و فرستاد. عبارت های داخل گیومه از اوست.
شب دوم
گفتوگوی ما شب بعد از آن هم ادامه داشت.
یک نفر به فیلم منتشر شده از شهید قاسم سلیمانی اشاره کرد؛ که دوگان و تضاد و تعارض و شکاف بین مردم را نفی و رد و طرد میکند:
دیگری از انتقادهای تند و تیز نسبت به پروین اعتصامی و فروغ فرخزاد گفت و گفت که ماجرای مریم میرزاخانی حکایت تازهای نیست:
و سپس به سخنان رهبری در بیمارستان و نظر صریحشان درباره پروین اعتصامی و فروغ فرخزاد اشاره کرد:
«سعی میشود چهره پروین اعتصامی پوشانده شود! برخی عنوان «شاعر نخود و لوبیا» را برای او مطرح میکنند، برای اینکه فروغ فرخزاد را در برابر پروین بالا ببرند، میخواستند او را خرد کنند، حالا من نظر نامناسبی درباره فروغ ندارم، به نظرم میآید این آخریها وضعش بد نبوده انشاءالله؛ اما او را سر پروین اعتصامی میزدند، در حالی که رتبه شعری پروین بالاست.»
شب سوم؛ دیشب
«تا می گویی فلانی آدم خوبی است، بر می گردد از سر تا پای او بالاخره یک خط کج پیدا کند، بگوید این هم آدم خوبتان! می گویی من که نگفتم این آقا بی نقص است! من می گویم این آقا در یک عیار قابل ملاحظه ای، یک آدم خوبی است... می گوید نه آقا، این هم آدم خوبتان! ده هزار بار هم که برایش توضیح بدهی، جوابش همین یک کلمه است.
ما مطلق گرا بار آمده ایم... خواستار خوب مطلق هستیم... و اساساً به دنبال این خوب های نسبی هم نمی رویم؛ اما در مسایل شخصی خیلی از ما، این طور نیستیم. در مسایل شخصی اگر فرضاً امکان این بود که خانه مان را ده درصد بهتر کنیم، تلاش می کنیم و بهتر می کنیم. آن جا حساب درصد هم خوب سرمان می شود! در آن جا نسبیّت برایمان خیلی روشن است. ...به هر حال نتیجه این که تلاش در راه خوب های مطلق، دل بستن به خوب های مطلق و دست از تلاش در راه خوب های نسبی کشیدن، راهی به سوی کعبه نیست! از این کار دست برداریم.»
این جملات را دیشب، در جمع خانواده، در ادامة گفتوگو های قبلی از شهید سید_محمد_حسینی_بهشتی خواندم... .