متن این گفتگو را در ادامه میخوانید:
*آیتالله مهدویکنی پیش از انقلاب اسلامی و تا آخرین روزهای حیاتش کنار امام و رهبری بود و همواره بر تبعیت از رهبری تأکید میکرد. باتوجه به اینکه ایشان در سالهای پایانی حیاتش ریاست مجلس خبرگان رهبری را بهعهده داشت بهنظر شما ایشان چه ویژگی بارزی داشت که اکثر اعضای خبرگان به ریاست ایشان رأی دادند؟
ابتدا باید گفت که آیتالله مهدویکنی شخصیت مستقلی داشت. مسائل جناحی در حد حقیقت برایشان مطرح بود؛ نه اینکه به جناح فکر کند بلکه به واقعیت و حقیقت میاندیشید؛ حتی اگر حقیقت در جناح مقابل ایشان باشد، لذا اصلاحطلبان نیز برای آیتالله مهدویکنی احترام قائل بودند و اظهارنظرهای ایشان را میپذیرفتند. آیتالله مهدویکنی حقیقت و دیانت خود را فدای جناحهای سیاسی نمیکرد.
ایشان تأکید داشتند که مسیر نجات انقلاب اسلامی، پیروی از ولایت فقیه است و این موضوع را اصل میدانستند. اگر اصولگرایی از فرمان رهبری تبعیت نمیکرد، ایشان آن فرد را منفی تلقی میکرد. ادعای اصولگرایی برای ایشان مهم نبود، بلکه فرد باید از رهبری تبعیت میکرد.
در رابطه با مجلس خبرگان رهبری نیز باید گفت که اقدامات رئیس این مجلس مشهود نیست. اقدامات مجلس خبرگان نیز مشهود نیست و نمیتوان تحقیقات را بهصورت عمومی منتشر کرد. نظارت بر فعالیتهای رهبری در مجلس خبرگان بهعهده کمیته و جمعی است که رئیس مجلس خبرگان بر عملکرد آن کمیته نظارت میکند. در آن کمیته عالمان مجتهدی حضور دارند که بنابر عدالت و تقوا به نظارت بر عملکرد رهبری میپردازند، پس نظارت توسط کمیتهای انجام میشد که آیتالله مهدویکنی هم نمیتوانست نسبت به آن بیتفاوت باشد.
آیتالله مهدویکنی در شرایط بسیار مناسبی رئیس مجلس خبرگان رهبری شد و اگر ایشان رئیس نمیشد، ممکن بود به مقام ولایت ضربههایی وارد شود. ایشان سلیم النفس، مؤمن و مجرب بود که از پیش از انقلاب اسلامی در خدمت امام خمینی(ره) بود. امام تأییدات عجیبی در رابطه با ایشان دارند، امام فرمودند که "من به آقای مهدوی ارادت داشته و دارم". جایگاه آیتالله مهدویکنی بسیار ارزشمند، متدینانه و مورد اعتماد حضرت امام بود. امام با حکمی که به آیتالله مهدویکنی دادند، بهنوعی اداره کشور را به ایشان واگذار کردند. کمیتههای انقلاب اسلامی ادارهکننده کشور در شرایط بحرانی بودند.
تبعیت از رهبری و نظارت بر رهبری اصلاً در تضاد با هم نیستند؛ بلکه این دو مکمل یکدیگرند. پیامبر اکرم(ص) فرمودند که "انصر أخاک ظالمًا أو مظلومًا". این حدیث بدان معناست که "برادرت را اگر ظالم یا اگر مظلوم باشد، یاری کنید". مفسران حدیث بیان میکنند منظور این است که اگر برادرات مظلوم است، حق او را بستان و اگر برادرت ظالم است، جلوی وقوع ظلم از سوی او را بگیر.
بنا بر این حدیث کسی که میگوید "من ارادتمند ولیفقیه هستم"؛ یعنی اینکه در هر شرایطی یاور رهبری باشد و در صورتی که رهبری میخواهد اقدامی انجام بدهد که موجب نقص بشود، به یاری او بشتابد و آن نقیصه را برطرف کند تا رهبری بتواند بهخوبی به وظیفهاش عمل کند، از این رو تبعیت و یاری در تکمیل نظارت است. نظارت با هدف صحت عمل صورت میگیرد. آیتالله مهدویکنی هم رهبری را یاری میکردند و هم در جایگاه ریاست مجلس خبرگان رهبری وظایف نظارتی خود را انجام میدادند.
* آیتالله مهدویکنی پس از آیتالله هاشمی رفسنجانی رئیس مجلس خبرگان رهبری شد، ایشان با نظر چهجمعی خود را در معرض انتخابات نمایندگان مردم در مجلس خبرگان رهبری برای ریاست قرار داد و رابطه و دیدگاه آیتالله مهدویکنی نسبت به آقای هاشمیرفسنجانی چگونه بود؟
آقای مهدوی کنی در دهه پایانی عمر خویش ضمن احترام گزاردن به آقای هاشمی رفسنجانی، دیدگاههای سیاسی ایشان را قبول نداشتند. بسیاری از افراد معتقد بودند که آقای هاشمی در سالهای آخر حیاتش، هاشمی اول انقلاب نبود. آقای هاشمی بر اساس باورهایی که اطرافیان وی برای ایشان به وجود آوردند و القائاتی که برایش به وجود آوردند، آن هاشمی ابتدای انقلاب نبود.
بنده نماینده دوره دوم مجلس شورای اسلامی بودم. در آن دوره آقای هاشمی رئیس مجلس بود. ایشان آن زمان مواضع بسیار خوبی داشت که مورد تأیید جریان انقلابی و حضرت امام بود. در موضوع انتخاب آیتالله خامنهای به رهبری انقلاب نیز واقعیت امر این است که آقای هاشمی سنگِتمام گذاشت و کاری کرد که غیر از آقای هاشمی نمیتوانست انجام دهد. آقای هاشمی واقعاً ارادتمند به رهبر انقلاب بود.
زمانی که آیتالله خامنهای رئیسجمهور بود، بنده همراه با جمعی خدمت آقای هاشمی رفتیم. متأسفانه آن زمان جوسازیهایی علیه ایشان صورت گرفته بود. به آقای هاشمی گفتیم که نیاز است آیتالله خامنهای مورد حمایت قرار بگیرد، آقای هاشمی گفت "من اگر بدانم که نیت آقا چیست، نهتنها به نظرشان که به نیتشان هم عمل میکنم."، آقای هاشمی در دوران ریاست جمهوری و پس از آن در دوره رهبری کاملاً از آیتالله خامنهای حمایت کردند؛ اما در پایان نمیدانیم چه شیاطینی کاری کردند که آقای هاشمی بر اساس تشخیصی که پیدا کرده بود باور تازهای پیدا کرد که همین هم موجب شد آیتالله مهدویکنی رئیس مجلس خبرگان رهبری بشود.
نمایندگان مجلس خبرگان رهبری خود تشخیص دادند که وضعیت بهگونهای است که با تداوم ریاست آقای هاشمی بر مجلس خبرگان رهبری ممکن است اتفاقاتی بیفتد، لذا آیتالله مهدویکنی را بهعنوان اینکه کسی نمیتواند در آن نفوذ کند و نظرش را تغییر بدهد بهعنوان رئیس مجلس خبرگان رهبری انتخاب کردند. زمان آقای هاشمی هم البته مجلس خوب اداره شد، اما نمایندگان پیشبینی میکردند که در آینده ممکن است اتفاقاتی در حوزه سیاسی بیفتد و بدینصورت تصمیم به تغییر رئیس مجلس گرفتند. آیتالله مهدویکنی مواضع مستحکمی داشت و در جریانهای سیاسی غرق نشد که استقلال خود را از دست بدهد. همه نمایندگان هم ایشان را قبول داشتند.
* یک دهه پایانی عمر آیتالله مهدویکنی همراه با ریاست جمهوری آقای احمدینژاد بود، نگاه آیتالله مهدویکنی نسبت به احمدینژاد، دولت او و اطرافیانش چه بود و از چهزمانی دیدگاه ایشان نسبت به احمدینژاد تغییرات جدی پیدا کرد؟
آیتالله مهدویکنی از سال 84 و از ابتدا نظر مثبتی نسبت به آقای احمدینژاد نداشت؛ منتهی میگفت "بین بد و بدتر، من بد را انتخاب میکنم"! از این رو ایشان به آقای احمدینژاد در سال 84 نسبت به نامزدهای دیگر راضیتر بود.
اما از زمانی که آقای احمدینژاد بهصورت علنی به مخالفت با نظر رهبری پرداخت، آیت الله مهدوی کنی بهکلی دیدگاهشان تغییر پیدا کرد و این موضوع از زمانی آغاز شد که احمدینژاد، مشایی را بهعنوان معاون اول رئیس جمهور منصوب کرد و بر آن هم اصرار ورزید. آقای مهدوی در این رابطه باید موضع میگرفت و از رهبر انقلاب باید حمایت میکرد. حمایت از رهبری این است که در بحرانها باید ایستاد و از رهبری حمایت کرد. پس از آن هم قهر آقای احمدینژاد و خانهنشینی ایشان به وجود آمد که برای آقای مهدویکنی قابل تحمل نبود که کسی در برابر رهبری بایستد.
*جامعه روحانیت مبارز در انتخابات ریاستجمهوری سال 92 گزینه مورد حمایت خود را معرفی نکرد، نظر جامعه و دبیرکل آن یعنی آیتالله مهدویکنی نسبت به نامزدها بهخصوص آقایان ولایتی، قالیباف و حدادعادل که ائتلاف تشکیل داده بودند، چه بود؟
شورای مرکزی جامعه روحانیت مبارز در آن زمان اقدام به رأیگیری کرد. افراد احرازصلاحیتشده از سوی شورای نگهبان افراد صالحی بودند. موضوع این بود که در شرایطی قرار گرفتیم که آقایان ولایتی، حدادعادل و قالیباف ائتلافی تشکیل داده و عنوان کرده بودند در پایان که هرکس رأیش بیشتر باشد، دیگران بهنفع او کنار میروند؛ اما در موقع نیاز به آنچه گفته بودند عمل نکردند.
در آن زمان در شورای مرکزی بحث شد که "بهدنبال کاندیدای مشروع هستیم یا مقبول؟"، کاندیدای مقبول مورد تأیید قرار گرفت. نظر آیتالله مهدویکنی نیز کاندیدای مقبول بود. ایشان میگفت "اگر ما کسی را که مورد قبول مردم نیست، کاندیدا هم کنیم، فایدهای ندارد". از نگاه آیتالله مهدویکنی و جامعه آقای جلیلی و آن سه نفر انسانهای خوبی بودند و مشروعیت داشتند، اما باید بررسی میشد که کدامیک بیشتر مورد قبول جامعه است. اما در عمل به نقطه مدنظر نرسیدیم و آن چهار نفر متفرق شدند؛ از این رو جامعه روحانیت سکوت کرد و از کاندیدای خاصی حمایت نکرد.
در واقع جامعه روحانیت مبارز گزینه "صالح مقبول" را انتخاب کرد؛ اما چون خود نامزدها به تفاهم نرسیدند، جامعه مصداق عینی صالح مقبول را مشخص و معرفی نکرد؛ درست هم همین بود.
پس از وفات آیتالله مهدوی کنی خلائی به وجود آمد؛ اما جامعه روحانیت مبارز تلاش کرد تا این خلأ را از بین ببرد، در نتیجه سراغ آیتالله موحدیکرمانی رفتیم. ایشان ابتدا نمیپذیرفتند، اما وقتی به ایشان اصرار کردیم که باید این خلأ پر بشود، پذیرفتند. اکنون خلائی وجود ندارد، اما جای آیتالله مهدویکنی خالی است. او وجودی با تأثیرات خودش داشت. آیتالله موحدیکرمانی نیز وجودی با تأثیرات خودش دارد، اگر هر دو بودند احسن بود. آن زمانی هم که هر دو بودند، مکمل بودند.
اکنون نیز جامعه راه آیتالله مهدویکنی را ادامه میدهد. در زمان حیات ایشان بنا شد تا اساسنامه جامعه تغییراتی پیدا کند و اکنون آن تغییرات به تصویب رسیده است. آیتالله موحدی کرمانی راه آیتالله مهدویکنی را ادامه میدهند.
23219