دختر 20 ساله با بیان این که دیگر نمی خواهد طعمه ای برای هوسرانی باشد، درباره این حادثه تاسف بار و سرگذشت خود به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری میرزا کوچک خان مشهد گفت: پدرم با آن که یک کارگر ساده است اما هزینه های تحصیلم را می پرداخت. او هیچ گاه با مادرم رابطه خوبی نداشت و همواره با یکدیگر درگیر بودند.
در همین حال بیماری کلیوی پدرم شدت گرفت و او زیر دستگاه های دیالیز رفت. در این شرایط اوضاع زندگی ما به هم ریخت و درگیری های پدر و مادرم شدیدتر شد چرا که پدرم برای تسکین دردهایش به مصرف تریاک روی آورده بود و مادرم به این درگیری ها دامن می زد. این اوضاع متشنج برای من بسیار آزار دهنده بود. روابط سرد آن ها زندگی من و دیگر اعضای خانواده را تحت تاثیر قرار داد.
دیگر کسی به نیازهای عاطفی من توجهی نداشت به گونه ای که نه تنها احساس تنهایی می کردم بلکه از کمبود محبت رنج می بردم به همین دلیل خودم را در فضاهای مجازی سرگرم می کردم تا این که روزی هنگام وبگردی در اینستاگرام پست پسر جوانی را لایک کردم.
آن پسر به من پیام داد و تلاش کرد با من ارتباط برقرار کند. ابتدا موضوع را جدی نگرفتم اما ابراز علاقه و جملات زیبایش مرا به سوی او کشاند چرا که کمبود عاطفه چند ساله را در کلمات عاشقانه او جست و جو می کردم. بالاخره ارتباط تصویری من و «کوروش» آغاز شد.
او که در کلاله زندگی می کرد مدعی بود قصد دارد با من ازدواج کند، به همین دلیل تقاضا می کرد تا مقابل گوشی تلفن با پوشش راحت تری قرار بگیرم. من هم غافل از این که چه بلایی در آینده بر سرم خواهد آمد به خواسته هایش عمل می کردم.
چند ماه بعد او خواهرش را به خانه ما فرستاد تا مرا خواستگاری کند، اما پدرم به خاطر دوری مسافت با ازدواجم مخالفت کرد. چند روز بیشتر از این ماجرا نگذشته بود که کوروش از من خواست برای یک ملاقات حضوری به هتلی بروم که اتاقی را درآن جا اجاره کرده بود.
من از ترس پدرم قبول نکردم اما او دست بردار نبود و تهدیدم کرد تصاویری را که از من ضبط کرده است برای پدرم می فرستد. به ناچار پیشنهادش را پذیرفتم و به محل اقامت او رفتم. دریک لحظه کوروش در اتاق را قفل کرد و با تهدید چاقو مرا تحت فشار گذاشت تا به خواسته پلیدش تن بدهم.
او حتی از این صحنه های زننده فیلم گرفت و سپس قرصی را به من خوراند که دیگر چیزی نفهمیدم. وقتی بیدار شدم خودم را تنها دیدم. از شدت اضطراب و نگرانی وضعیت روحی بدی داشتم. اشک ریزان به خانه رفتم و از این ماجرا به هیچ کس چیزی نگفتم تا این که چند روز بعد هنگامی که درگروه کلاسی فضای مجازی مشغول فعالیت بودم، در کمال ناباوری تصاویر زشت و زننده ای از خودم دیدم که کوروش در گروه کلاس بارگذاری کرده بود.
شوکه شده بودم و نمی دانستم چه کنم. همه دوستان و همکلاسی هایم آن عکس های زننده را دیده بودند، اگر چه کوروش بلافاصله آن ها را حذف کرد اما طولی نکشید که سیل تلفن ها به سوی من سرازیر شد. آبرویم رفته بود و نمی دانستم چه توضیحی به دوستانم بدهم.
دیگر حتی روی بازگشت به دانشگاه و روبه رو شدن با همکلاسی هایم را نداشتم. از نظر روحی کاملا به هم ریخته بودم چرا که آینده ام نیز نابود شده بود. بعد از این ماجرا کوروش دوباره با من تماس گرفت و باز هم باتهدید به افشاگری های بیشتر مرا به هتل ها و مسافرخانه ها کشاند. او در حالی با ناجوانمردی مرا هدف تعرض قرار می داد که مدعی بود از همان آغاز ارتباط در فضای مجازی هیچ گاه قصد نداشته با من ازدواج کند و همه این ها نقشه ای برای رسیدن به نیات شیطانی اش بوده است.
حالا دیگر احساس گناه رهایم نمی کند و درحالی که زندگی و آینده ام تباه شده است تصمیم گرفتم به پلیس مراجعه کنم و از آن ها یاری بخواهم چرا که...