در ماه ژوئن ۱۹۴۵ اجساد شصت و هشت تن را که در زندان فوسولی تیرباران شده بودند از محلی که به صورت گروهی دفن شده بودند درآوردند؛ تابوتها را به میلان منتقل کردند و پس از مراسمی رسمی به ریاست کاردینال شوستر و با حضور مردم در صومعه دوئوموی میلان به خاک سپردند.
تنها بر یکی از تابوتها بود که نه خویشاوندی قطره اشکی ریخت و نه دوستی جلو رفت تا دسته گلی بر آن بگذارد. (ص. ۱۳)
این است سرآغاز ماجرای ژنرال دلا رُوِره به قلم ایندرو مونتانللی روزنامهنگار و تاریخدان سرشناس ایتالیایی که به رویکرد خاص تاریخنویسی در کتابهایی چون تاریخ یونانیان و تاریخ رم شناخته میشود. مونتانللی یکی از بزرگترین روزنامهنگاران ایتالیایی قرن بیستم بود و در سال ۲۰۰۰ از طرف بنیاد بینالمللی مطبوعات در فهرست ۵۰ نفره قهرمانان آزادی مطبوعات قرار گرفت. رمان کوتاه ژنرال دلا رُوِره از این نویسنده و تاریخدان ایتالیایی همچون اخراجیهای مسعود ده نمکی داستان مردی از دسته مجید سوزوکیها و بایرامها را روایت میکند که ناخواسته و با انگیزهای غلط در جمع مردان میهن پرست و آزاده قرار میگیرد و تا پایان داستان به یک قهرمان راه آزادی و وطن تبدیل میشود.
مونتانلی که خود بارها به دلیل فعالیتهای ضدفاشیستی به دست نیروهای آلمان دستگیر شده بود، در یکی از دورههای زندان با یک به اصطلاح ژنرال آشنا شد و بنابراین، همانطور که خودش در بخشی از رمان میگوید، وظیفه خود دان[ست] به عنوان شاهد عینی، داستان تبدیل شدن جووانی برتونه به براچو دلا روره را تعریف کن[د] (ص. ۲۰). وی برای عمل به این رسالت، در یک روایت شیرین و خواندنی با یک سیر داستانی جذاب خاطره نویسی و داستان را با هم ترکیب و داستان مردی را روایت کرد که از فرش فرومایگی و کلاهبرداری به عرش وطن پرستی و فداکاری میرسد. شخصیت پردازی قوی و پرداخت به جزئیات از دیگر ویژگیهای رمان ژنرال دلا روره است.
در جایی از این رمان درباره تحول درونی کاراکتر اصلی میخوانیم:
ژنرال انگار زیربار این سرود در هم شکست. شانههایش تا شدند و سرش دوباره بر سینهاش افتاد. اما وقتی که فرانتس کوشید زیر دست او را بگیرد، دست او را پس زد، خود را آزاد نمود و برگشت تا نگاه خود را به چهره افسر آلمانی بدوزد، در حالی که سرپیچی از فرمان دشمن را در چهره اش می شد حس کرد، همراه با زهرخندی آکنده از خشم، چندان که رئیس زندان قدمی به عقب برداشت (ص. ۸۷)
نقش این کاراکتر در جریان رویدادهای داستان آنقدر پررنگ است که یکی از فرماندهان آلمانی در پایان کتاب میگوید: ما آلمانیها این کشور را با ژنرال های واقعیاش مورد قضاوت قرار میدهیم. اما ایتالیا را باید با این ژنرال قلابی و مردانی مانند او سنجید (ص. ۹۶).
نکته مهمی که درباره این کتاب وجود دارد دوری آن از هرگونه شعار و قهرمانسازی غیرمنطقی است. تحول کاراکتر اصلی داستان آهسته و باورپذیر اتفاق میافتد تا جایی که خواننده با تمام وجود با این قهرمان خاکستری همذات پنداری میکند.
از رمان ژنرال دلا روره در سال ۱۹۵۹ فیلمی به همین نام به کارگردانی روبرتو روسلینی، کارگردان مطرح ایتالیایی و از پایه گذاران مکتب نئورئالیسم در سینمای این کشور، ساخته شد و جایزه شیر طلایی جشنواره ونیز را از آن خود کرد.
پیوند این رمان با سینما آنقدر عمیق است که نسخه فارسی آن توسط وازریک درساهاکیان، از مترجمان پیشکسوت حوزه سینما و تئاتر، ترجمه شد. درساهاکیان که در سال ۱۳۲۷ در تهران به دنیا آمد در رشته فیلمبرداری مدرسه عالی سینما و تلویزیون تحصیل کرده و مهارت خود در این حوزه را در سریالهای معروفی چون دلیران تنگستان و سمک عیار به نمایش گذاشت. از درساهاکیان در حوزه ترجمه نیز آثاری چون تریلوژی جنگ: سه فیلمنامه نوشته روبرتو روسلینی، تاریخ سینما از اریک رد، آمریکایی که من کشف کردم اثر ولادیمیر مایاکوفسکی، رمان هزارپیشه از چارلز بوکوفسکی و نمایشنامه خدای دوزخ از سم شپارد منتشر شده است.
ترجمه فارسی رمان کوتاه ژنرال دلاروره در شمارگان ۱۱۰۰ نسخه توسط انتشارات فرهنگ نشر نو چاپ و روانه بازار شده است.