دنیا برای طیب آن روزی تمام شد که فشنگ جامانده میدان تیر روستای وشنام دری شهرستان چابهار، همانها تیرهایی که برای روستاییان به یادگار گذاشته بودند، ترکید.
به گزارش رکنا، سرنوشتش شد همانند پسر ١٣ ساله روستای ملکی. پسربچهای که هفتسال پیش در روستای همجوارشان با یکی از همین تیرها جانش رفت. حکایت میدان تیر این روستا اما اینجا تمام نمیشود. ترکشهای میدان دو پسربچه دیگر را هم از روستای لتی نشانه گرفتهاند. سالها از هجوم ترکشها به این دو پسربچه میگذرد. همهاش یک لحظه بود و تمام؛ روشنایی، تاریکی شد. مهدی و صارم هم حالا از ناحیه دست و پا قطع عضو هستند.
طیب و دیگران آن روزها نمیدانستند این تیرها میشود بلای جانشان؛ ترکشهایش جان میستانند و قطع عضو میکنند. وقتی تیرهای یادگار میدان تیر شد یک انفجار بزرگ، یک صدای بلند و چندینهزار ترکش روانه بدن نحیف این کودکان کرد، روستاییان باخبر شدند. تیرهایی که هم بچگیشان را گرفت، هم داغ بزرگی بر دل خانواده و همروستاییشان گذاشت.
طیب پسر ١٦ ساله دانشآموزی است که تازهترین قربانی میدان تیر روستای وشنام دری است. میدان تیری که هممرز با مزارع کشاورزی و خانههای مردان و زنان بلوچ قرار دارد. سالهاست که میدان تیر در این منطقه خودنمایی میکند.
«گاهی برای مانور به این منطقه میآیند و تیراندازی میکنند، اما تیرها و پوکهها برای ما به یادگار میماند. ١٧ سالی است که اینجا میدان تیر است. پیشترها برای مانور اطلاع میدادند، اما چند وقتی است حتی اعلام هم نمیکنند، با صدای تیراندازی متوجه میشویم که مانور آغاز شده است.
مدتهاست که مسئولان قول دادهاند این میدان تیر به زودی به جای دیگری منتقل میشود، اما خبری نیست. میدان تیر از سال گذشته قرار بود جمع شود، اما همچنان وعده و وعید مسئولان برای جمعآوری این میدان تیر جریان دارد، در حالی که آخرین نفر طیب بازارگان قربانی این موضوع شده است. نظامیان هر دو سه ماه یکبار به این منطقه میآیند و تیراندازی میکنند. اما پوکهها و فشنگها جمعآوری نمیشود. همه اینها میماند و میشود وسیله بازی بچهها.»
علیمحمد بلوچ هشت سالی است که دهیار مرکز دهستان وشنام دری از شهرستان چابهار است. دهیار یک روستا با جمعیت هزار نفری. روستایی که از ١٧ سال پیش همجوار با میدان تیر است. این نخستین باری است که همروستایش قربانی همین میدان تیر شده است. چند سال پیش هم اتفاقات مشابهی افتاده بود. پسربچه دیگری در روستای ملکی قربانی شد و دو پسربچه دیگر هم در روستای لتی قطع عضو شدند.
طیب عموزاده آقای بلوچ بود. پسر ١٦ ساله دانشآموزی که برای چوپانی تا نزدیکی میدان تیر رفته بود. در آن ٢٦ تیرماه او تنها نبود پسرعمو و پسرداییاش هم همراهیاش میکردند.
دهیار روستای وشنام دری کلمات را دیگر مثل قبل پشتسرهم و سریع ادا نمیکند. جملات با مکث همراه هستند. «طیب بزها و گوسفندها را برده بود چرا.
اما همان جا یک فشنگ پیدا میکند و کنجکاو میشود، آن را با خود به خانه میآورد. شب در طاقچه خانه پنهان میکند و از آن به کسی حرفی نمیزند. صبح زود قرار بود بار دیگر حیوانات را به چرا ببرد. اما پیش از اینکه به مرتع برود، تصمیم میگیرد با انبردست تکه سربی را باز کند. همان میشود که روشنایی ٢٧ مهر ماه برای همیشه برایش تاریک میشود. ترکشها به سمتش روانه میشود.»
انفجار بزرگ ، یک صدای بلند روستاییان ورشام دری را به پشت خانه خانواده آقای بازارگان میرساند، جایی که طیب پنهان شده بود تا از لایه پنهان وسیله بازی سربیاش رونمایی کند. ترکشها اما به او مهلت نداده بودند. روانه بدنش شده بودند. طیب خونین در پشت خانه افتاده بود. بیجان با ضربان ضعیف. چشمانش را بسته بود. او را به بیمارستان رساندند، اما نتوانست بیخیال ترکشها شود. ترکشها سر و بدنش را نشانه گرفته بودند و جانش را گرفتند.
«طیب چهارمین بچه خانواده بازارگان بود. پسر بزرگترش دو ماهی است که در دریا روی لنج است. ماهیگیری میکند. هنوز او خبر ندارد. به گوشی موبایل دسترسی ندارد، یعنی روی دریا آنتن ندارد که با او تماس بگیرند.
پدر طیب هم کشاورز بود. اما کلا وضع و شرایط زندگی در اینجا سخت است. آب لولهکشی نداریم. مدرسه راهنمایی برای بچههای روستا وجود ندارد. پسرانمان باید به روستاهای همجوار بروند تا تحصیل کنند.
برای این میدان تیر چندین بار به مسئولان گزارش دادهام، اما هربار وعده میدهند که رسیدگی میکنند، ولی خبری نیست. وجود فشنگ و تیرها و مهمات جنگی عمل نکرده در اطراف روستا به چیز عادی در روستا تبدیل شده است. از آینده میترسیم از اینکه این تیرها قربانیان بیشتری بگیرد و ما نتوانیم کاری انجام دهیم.
منبع: شهروند