محمدحسین میردوستی؛ ندارم آرزویی جز شهادت

صدا و سیما پنج شنبه 27 آبان 1400 - 11:56
شهید «سید محمدحسین میردوستی» آخرین فرزند خانواده، متولد سیزدهم تیر ۷۰ از پاسداران یگان صابرین نیروی زمینی سپاه بود که داوطلبانه برای دفاع از حرم حضرت زینب کبری (س) به سوریه رفت.

محمدحسین میردوستی؛ ندارم آرزویی جز شهادتبه گزارش خبرنگار خبرگزاری صدا و سیما، میردوستی در روز تاسوعا با لبانی تشنه و مانند حضرت ابوالفضل (ع) به دست تروریست‌های تکفیری در حومه شهر حلب به شهادت رسید.
از این شهید والامقام، یک فرزند ۲ ساله به نام «محمدیاسا» به یادگار مانده است.
مادر شهید میردوستی می‌گوید: تا حدی به حضرت ابوالفضل (ع) علاقه داشت که وقتی اسم مبارک حضرت می‌آمد، محمدحسین از خود بی‌خود می‌شد. وقتی برادرش از ناحیه چشم جانباز شد، خود را مانند حضرت ابوالفضل (ع) فدا و سپر برادرش می‌کرد.
محمدحسین خود را مانند حضرت ابوالفضل (ع) فدای برادرش می‌کرد و به برادرش می‌گفت «عیب ندارد من عصای تو هستم و ناراحت نباش حتی اگر کور شوی من همراهت هستم...». آنقدر عاشق پسرش (محمدیاسا) بود که برایش کرم ضد آفتاب خریده بود تا مبادا صورتش بسوزد و تمام زندگی و عمرش محمد یاسا بود,، اما عشق به ائمه و حضرت ابوالفضل (ع) را بر عشق به محمد یاسا ترحیج داد و برای دفاع از حرم خانم حضرت زینب (س) به سوریه رفت و به آرزوی خود رسید. "این‌ها بخشی از صحبت‌های مادر شهید مدافع حرم «محمد حسین میردوستی» درباره خصوصیات و خاطرات فرزند شهیدش است. مادری که پس از شهادت فرزندش، یکسالی است قطعه ۵۰ گلزار شهدای بهشت‌زهرا (س) پای ثابت پنجشنبه‌های اوست تا چند ساعتی را در کنار فرزندش باشد و با او درد و دل کند تا کمی از دل‌تنگی‌های او کم شود.
مادر می‌گوید: افتخار می‌کنم هدیه ناقابلی را برای راه اهل بیت و دفاع از حریم آن‌ها تقدیم خدا کردم.
محمدحسین در خانواده ولایتی بزرگ شد. زمانی که به دنیا آمد عمو و دایی‌اش شهید شده بودند، پدرش هم از جانبازان دفاع مقدس و رزمنده هم بود و زیر سایه پدر ولایتمدار بود، بزرگ شد و بچه‌ها را نیز به این سمت هدایت می‌کرد.
پدرش بعد از نماز، زیارت عاشورا می‌خواند و محمدحسین از کودکی علاقه زیادی به زیارت عاشورا پیدا کرد و با خواهرش برای خواندن زیارت عاشورا دعوا می‌کردند.
محمدحسین می‌گفت «هر کس زیارت عاشورا بخواند شهید می‌شود». آرزو داشت شهید شود و از کودکی کلمه شهادت در ذهنش بود.
محمدحسین، همیشه خودش نماز اول وقت می‌خواند و روزه می‌گرفت. خیلی به انضباط و نظم اهمیت می‌داد و خیلی در لباس پوشیدن منظم بود و خیلی اخلاص داشت.
مادر با چشمانی اشک آلود و بُغضی درگلو صحبت‌های خود را ادامه می‌دهد:محمدحسین مظلوم بود. ۲ ساله بود که از روی رختخواب افتاد و دندان، زبانش را سوراخ کرد. وقتی من او را به بیمارستان رساندم، او اصلاً گریه نمی‌کرد و صدایش درنمی‌آمد، در اتاق عمل، زبان محمدحسین را بخیه زدند و دوختند، اما صدای محمدحسین اصلا در نیامد! خیلی مظلوم بود و در درد کشیدن خیلی طاقت داشت. علاقه خاصی به ائمه و امامان و اهل‌بیت بخصوص حضرت ابوالفضل (ع) داشت، برای من جالب بود وقتی عکس‌ها و فیلم‌های مُحرمش را نگاه می‌کردم، محرم سال‌های قبل تیشرت با اسم «یا ابوالفضل (ع)» داشت و همین محرمی که در سوریه بود تی‌شرت و سربندی که به همه آن‌ها داده بودند، روی همه تیشرت‌ها و سربند‌ها نوشته بود «یا حسین (ع)»، ولی به طور اتفاقی تیشرت و سربند «یا ابوالفضل (ع)» به محمدحسین افتاده بود.
وقتی از سربازی آمد با دخترعمویش نامزد کرد، بعد از ۲ سال ازدواج کردند و ثمره ازدواج‌شان هم یک پسر به نام «محمدیاسا» بود.‌
می‌گفت «مامان اگر ۱۰ پسر دیگر هم خدا به من بدهد، ابتدای نامش را محمد می‌گذارم، چون عاشق نام محمد هستم». خیلی به نام و جدش حساس بود، می‌گفت «همیشه من را صدا بزنید سیدمحمدحسین، محمد تنها نگویید، سیدش را هم بگویید» حتی به بچه اش می‌گفت بگویید سیدمحمدیاسا، خیلی علاقه شدیدی به خانمش و پسرش داشت.
به خواهر، برادرهایش و به خانواده اش واقعا علاقه خاصی داشت.
ماموریت‌های خارج از کشور داوطلبانه بود و اجباری نبود، در ماموریت‌های که جزو برنامه‌های کاری‌اش بود، قبل از اینکه به او بگویند، محمدحسین آماده بود و هر جا ماموریت بود محمدحسین با عجله می‌رفت.
وقتی بحث سوریه شد خودش خیلی با ذوق و شوق دوست داشت برود و می‌گفت: اینجا جایی است که باید بروم.
محمدحسین فقط آرزوی شهادت را در زندگی‌اش کم داشت که به آن هم رسید.
شهید سید محمدحسین میردوستی ۱۳/۴/۱۳۷۰ به دنیا آمد و آبان ماه ۱۳۹۴ هم‌زمان با تاسوعای حسینی در هنگامه دفاع از حرم مطهر عمه سادات، حضرت زینب کبری (سلام الله علیها) به فیض شهادت نائل آمد.

وصیت نامه
به نام خداوند
با سلام و صلوات خدمت آقا امام زمان (عج ا... تعالی فرجه الشریف) که اگر لطف ایشان نبود بنده در این سنگر نبودم.
سلام همسرم.
از تو می‌خواهم فرزندمان را در راه حق و پشتیبان ولایت بزرگ کنی و به او بیاموزی که همیشه در این راه باشد؛ و بعد از شهادتم بخاطر من گریه نکن؛ چون من در راه خدا شهید شدم؛ و به پسرم بگو که پدرت برای امنیت کسانی مثل خودش در این راه رفت.
ان شاا... بتوانم جبران کنم.
سلام به پدر و مادرم؛ سلام به شما که تا بزرگ شدنم زحمات بسیاری کشیده این.
پدرم ممنونم؛ بابت همه چیز ممنون.
از این که به من آموختی پشتیبان ولایت باشم و همیشه من را در این راه تشویق می‌کردی.
مادرم ممنونم که همیشه به من لطف داشتی؛ و از شما پدر و مادرم می‌خواهم بعد از من از همسرم و پسرم مراقبت کنید. آن‌ها را بعد از خدا به شما سپردم.
از خواهران و برادرم می‌خواهم که در راه ولایت و پشتیبان آن باشند و حجاب خود را نگه دارند و مراقب همدیگر باشند و با هم باشید.
فرزندم، آقا محمد یاسا، پسرم.‌
نمی‌دانم چه زمانی این نامه را می‌خوانی؟ از تو می‌خواهم در زندگی ات پشتیبان ولایت باشی و مراقب فریب دشمن باشی.
شرمنده که نتوانستم باشم؛ دوستت دارم پسرم. مراقب خودت باش. یا علی.
اگر شهادت بنده به گونه‌ای بود که در کما یا مرگ مغزی رفتم اعضای بدنم را اهدا کنید.
به امید این که این گونه باشد.
۲۱ / ۷ / ۹۴
«سید محمد حسین میردوستی دوزین»

منبع خبر "صدا و سیما" است و موتور جستجوگر خبر تیترآنلاین در قبال محتوای آن هیچ مسئولیتی ندارد. (ادامه)
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت تیترآنلاین مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویری است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هرگونه محتوای خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.