معاون اول رییس جمهور گفت: کرمانیها با گرایشهای سیاسی مختلفی که دارند نسبت به آقای هاشمی جهت گیری واحدی داشتند. کسانی که از قبل پیروزی انقلاب با امام و انقلاب بودند و بعد از پیروزی انقلاب هم با امام و انقلاب بودند، نسبت به آقای هاشمی ارادت ویژهای داشتند؛ لذا از طرف همه شخصیت ها، از جمله سردار سلیمانی، چنین رابطهای وجود داشت. این رابطه همیشه تنگاتنگ بود. سردار سلیمانی بعد از اینکه در محیط کار قرار گرفت و در سپاه و جنگ، آقای هاشمی به دلیل مسئولیتش با ایشان کارش بیشتر بود.
اسحاق جهانگیری در گفتگو با جماران، خاطرات ناگفته خود از سلوک سیاسی شهید سلیمانی و تلاشهای او برای رفع اختلاف میان دولت و سپاه و پادرمیانی اش برای عادی شدن وضعیت حضور سید محمد خاتمی در عرصه عمومی، حضورش در منزل ظریف پس از استعفا، نگاهش به جایگاه رهبری در کشور و... را بیان کرد.
مشروح کامل گفتگو با اسحاق جهانگیری معاون اول رئیس جمهور را در ادامه میخوانید:
آقای جهانگیری! تشکر میکنم از اینکه وقتتان را در اختیار ما قرار دادید. در ایام نخستین سالگرد شهادت شاگرد مکتب امام خمینی (س)، شهید حاج قاسم سلیمانی هستیم. شخصیتی که در تمام طول حیات خودش تا وصیتنامهای که نوشت و بعد از شهادت منتشر شد، پیش و بیش از هر چیزی بر ارادت خود به حضرت امام و پیروی از مکتب ایشان تأکید داشت. به همین جهت پایگاه خبری جماران تصمیم گرفت گفت و گویی با حضرتعالی داشته باشد که از دوستان نزدیک و همشهریهای این شهید بودید تا در خصوص مؤلفههای مهم شخصیتی ایشان بپرسیم.
سؤال اول من این است که شما از کجا با ایشان آشنا شدید و اگر خاطرهای دارید از سابقه ارتباطات خانوادگی شخص خودتان و برادران شهیدتان برای ما روایت کنید.
مجددا به شما و ملت ایران تسلیت میگویم. به هر حال، شهادت سردار سلیمانی حادثه خیلی تلخی بود و همه را داغدار کرد؛ کسانی که آشنایی با سردار سلیمانی داشتند و مرام ایشان را بیشتر و از نزدیک میشناختند، قاعدتا در این حادثه بیشتر از بقیه عزادار شدند. ولی ملت ایران واقعا برای سردار سلیمانی عزادار شد، چون سردار بزرگ خودش را از دست داد.
بنده با سردار سلیمانی تقریبا هم سن و سال هستیم؛ فکر میکنم سردار یک سال از من بزرگتر بود. آشنایی ما هم عمدتا به بعد از پیروزی انقلاب بر میگردد. با شروع جنگ، در هر استانی به یک شکلی بنای مدیریت جنگ گذاشته شد و در استان کرمان این کار با محوریت سردار سلیمانی صورت گرفت. من هم آن موقع مسئول جهاد سازندگی استان کرمان بودم. هم از این نظر که جهاد هر استانی به نوعی نقش پشتیبانی از لشکرهای استان خودش را بر عهده داشت، البته لشکر ثارالله (ع) اول گردان بود، بعد تیپ و بعد لشکر ثارالله (ع) شد، به نوعی کارهای پشتیبانی از آن را جهاد سازندگی انجام میداد.
آشنایی ما از آن دوره است که سردار سلیمانی از همان اول نقش محوری در بسیج نیروهای کرمان برای جنگ و جبهه داشت و تبدیل شد به یکی از سرداران بزرگ سپاه پاسداران که در اداره جنگ نقش کلیدی داشت و من هم از زبان فرماندهان ارشد سپاه و هم از زبان آیت الله هاشمی رفسنجانی مکرر شنیدم که سردار سلیمانی از جمله زبدهترین فرماندهان جنگ و سپاه بود که در مقاطع کلیدی نقش بسیار حساسی داشت.
من از سال ۶۳ وارد مجلس شدم و با توجه به ورودم به مجلس، دیگر حضورم به صورت مستمر در مسائل جنگ نبود. البته آقای هاشمی رفسنجانی به سه چهار نفر از نمایندگان مجلس به عنوان مشاور مالی فرماندهی جنگ حکم داده بود که بخشی از اعتبارات جنگ که در اختیار فرماندهی جنگ بود را آن جمع تصمیم گیری میکردند که چگونه هزینه شود. ما از آنجا با دوستان مرتبط میشدیم و در آنجا مسائل جنگ را پیگیری میکردیم.
سردار سلیمانی ویژگیهای منحصر به فردی داشت که یکی از مهمترین آنها «اخلاق» و «مرام» سردار سلیمانی بود. خیلی انسان با اخلاق و با مرامی بود. این اخلاق و مرام در رفتارهای شخصی او به طور کامل خودش را نشان میداد و تا آخرین روزهای حیاتش با او بود. یعنی با بچههایی که در لشکر با او بودند، چه آنهایی که شهید شدند و چه آنهایی که ماندند، تا آخر یک رابطه عاطفی کامل داشت. اگر شهید شدند با خانواده آنها رابطه عاطفی کاملی برقرار میکرد و به نوعی انگار اعضای خانواده خودش بودند و این رابطه را همواره حفظ میکرد.
با مسئولینی هم که با او بودند این رابطه را داشت. یعنی سردار سلیمانی بعد از جنگ هم به دلیل این که در مقطعی در شرق کشور ناامنیهایی ایجاد شده بود و مسائل داخل و خارج از مرز، خصوصا استان سیستان و بلوچستان تا داخل استان کرمان و حتی شهر کرمان کشیده میشد و نیاز بود که یک کار جدی برای حفظ امنیت مردم انجام شود، حضورش در این بخش هم خیلی پررنگ بود؛ لذا تا زمانی که فرمانده سپاه قدس شد، هم در دوران جنگ و هم بعد از آن با مسئولین استان ارتباط صمیمانهای داشت.
یکی از ویژگیهای غالب سردار سلیمانی این بود که بدون توجه به گرایشهای سیاسی تصمیم میگرفت. از همان ابتدا به نظر میآمد که سردار سلیمانی این موضوع را برای خودش حل کرده که نباید وارد جناح بندی ها، گروهها و قالبهای سیاسی قرار بگیرد و با افرادی که در این قالبها قرار میگرفتند، بر اساس منش و روششان در رابطه با انقلاب و نظام و امام و رهبری ارتباط برقرار میکرد و این ارتباط را محفوظ نگه میداشت.
من تا آخرین روزهای حیاتش از زبان حاج قاسم مکرر میشنیدم که راجع به برخی افرادی که شاید در بخشهایی از جامعه و یا از جانب برخی جناحهای سیاسی قضاوت دیگری میشد، قضاوتش این بود که فلانی خیلی فردی انقلابی است و نظام را قبول دارد و چارچوب دار است. یعنی سردار سلیمانی اصولش چیز دیگری بود و اصلا این جناح بندیها نبود.
میشود مثال بزنید؟
شاید خیلی مصلحت نباشد که بخواهم راجع به افراد بگویم. آن موقع که میگفت، ممکن است به خود فرد میگفتم که مثلا دیشب با حاج قاسم صحبت میکردیم و راجع به شما نظرش این بود و این گونه از شما یاد میکرد. از افراد معروف درون جریان اصلاحات افرادی بودند که این گونه عمل میشد.
در مسائل عاطفی و اخلاقی هم همین طور بود. یعنی مثلا خودم را که در نظر میگیرم، حتما سردار سلیمانی در طول سال ها، خصوصا سالهای اخیر، بیش از من به کرمان میرفت و من فقط در ایام عید نوروز به کرمان میرفتم و به مادرم سر میزدم و یا اگر کار رسمی داشتم میرفتم. ولی ایشان مقید بود همان طوری که به خانواده شهدای دیگر سر میزند حتما یکی از کسانی که سر میزد، خانواده و مادر من بود و مرتب سرکشی میکرد. نشان میداد که مثل یک عضو خانواده نسبت به خانواده شهدا یک چنین دلبستگی و وابستگی دارد و این دلبستگی و وابستگی نیز متقابل بود.
یک عید نوروزی بود و من آنجا بودم. مادرم بعد از سال تحویل به همه فرزندان خودش یک اسکناس عیدی داد. بعد سردار سلیمانی به دیدن ما آمد و گفتم مادر به قاسم هم عیدی میدهی؟ گفت بله؛ او را که از شما بیشتر دوست دارم. یعنی واقعا این رابطه عاطفی را کامل برقرار کرده بود و در خانوادهها چنین موقعیتی داشت و این چنین دوستش میداشتند و خیلی با آنها صمیمی بود.
در مسائل سیاسی هم مهم این بود که اگر سردار سلیمانی گاهی اوقات حرفی میگفت یا نظری داشت در واقع طوری رفتار میکرد که هیچ کس احساس نمیکرد به خاطر اینکه در آن جناح است این حرف یا نظر را اعلام میکند.
از جمله ویژگیهای دیگرش این بود، کاری که باور داشت را خوب انجام میداد و کاری هم که باور نداشت، اگر ساعتها هم با او بحث میکردی، قبول نمیکرد. به «قدرت» هم همواره یک نگاه اخلاقی داشت. حاج قاسم با این موقعیتی که داشت هیچ وقت ندیدم مطرح کند که من شرایط دیگری در جای دیگری داشته باشم. همیشه احساس میکرد جایی که نیاز است و باید باشد، همان جا خدمت میکرد. شاید یکی دو بار هم به دلایلی من با او صحبت کردم که شما دوره طولانی در این مسئولیت بودهای و کارهای خودت را انجام دادهای و خوب هم انجام دادهای و حالا بیا کارهای دیگری انجام بده.
همیشه تعبیرش این بود که برای این کارها متقاضی خیلی زیاد هست و افراد زیادی هستند که خودشان میخواهند این مسئولیتها را قبول کنند؛ جایی که من هستم، من میتوانم این کار را انجام بدهم و شاید الآن آقا (مقام معظم رهبری) مناسبتر از من کسی را برای اینجا نداشته باشند. دلیل ندارد جایی که خودم احساس میکنم مفید هستم و دارم نقش ایفا میکنم را رها کنم و بروم جای دیگری که میدانم کسانی دیگر دنبال آن هستند؛ لذا همواره به قدرت این نگاه را داشت و خاص مسائل نظامی هم نبود. حتی راجع به مسائل دیگر هم یکی دو بار من سؤال کردم و احساس کردم خیلی از این مسائل برای او حل شده است و از کنار آنها عبور کرده است.
مثل اینکه چند بار از ایشان دعوت شده بود که برای ریاست جمهوری کاندیدا شوند. ایشان چه جوابی داشتند؟
من هم یک بار با ایشان صحبت کردم و همین تعبیری که میگویم را داشت. گفت اینجا خیلی داوطلب دارد و جایی که این همه داوطلب دارد، من چرا؟ من باید جایی بروم که کار زمین مانده را انجام بدهم. کاری که من میتوانم انجام بدهم جایی است که رهبری و نظام نیاز دارد و آنجا باید داوطلب باشم؛ اینجا به اندازه کافی داوطلب دارد. دو سه بار من صحبت کردم و پاسخ همواره این بود.
نه این دوره، دورههای قبل، یادم میآید سال ۸۴، ۸۸ یا ۹۲ بود. یک شبی با ایشان و یکی دیگر از دوستان سیاسی صحبت میکردیم، احساس کردم که هیچ تمایلی به اینکه ورود به صحنه برای گرفتن قدرت به این شکل را نداشت که داوطلب باشد و ورود کند. بیشتر به قدرت از این زاویه نگاه میکرد که فرصتی برای خدمت کردن است و جایی که لازم هست باید عمل کنیم.
در دو سه سال آخر که محبوبیت ایشان خیلی زیاد شده بود، این درخواستها بیشتر مطرح میشد و رسانهای هم شده بود.
شاید هر ماه یک بار یک ناهار در همین اتاق با هم میخوردیم. البته معمولا ایشان میآمد و در رابطه با مسائل کاری صحبت میکردیم. ولی راجع به مسائل سیاسی، دولت و مسائل دیگر هم بحث میشد. من هیچ احساسی در ایشان ندیدم که کمترین رغبتی داشته باشد به این عرصه ورود پیدا کند. به هر حال، ایشان در جامعه محبوب بود و کارها را دنبال میکرد.
در واقع شاهکار زندگی سردار سلیمانی این بود که با رفتارش مردم را جذب کرد. یعنی جاذبهای که سردار سلیمانی در میان مردم داشت در اثر این نیست که سردار سلیمانی منابع کشور را هزینه کرد تا برای خودش محبوبیت درست کند، یا اینکه به اصطلاح امروزی، کار پوپولیستی انجام بدهد تا برای خودش محبوبیت درست کند. در مسئولین سیاسی کشور مرسوم است که کارهایی میکنند و میدانند نتیجه این کار برای آنها محبوبیت درست میکند. یا اینکه به جهت پسند مردم شعارهایی بدهد که آن شعارها برای او محبوبیت درست کند.
شاهکار سردار سلیمانی در رفتارش با مردم این بود که با مردم با «صداقت» رفتار میکرد. خیلی آدم صادقی بود. یعنی صداقت سردار سلیمانی زبانزد بود. بالأخره فردی مثل سردار سلیمانی وقتی در یک سخنرانی عمومی میگوید: اگر موی یک دختری بیرون است یا اگر فردی طرفدار آن خط است، بخواهیم همه را کنار بزنیم چه کسی میماند؟! اینها فرزندان ما هستند. باور داشت به اینکه وقتی در موضع حکومت قرار گرفته، نمیتواند مردم را طبقه بندی و دسته بندی کند و عدهای را از صحنه انقلاب کنار بگذارد و عدهای را داخل بیاورد.
این دیدگاه که همه مردم، فرزندان ما هستند و ما نسبت به همه اینها مسئولیت داریم را هم در جلسات خصوصی میگفت و هم اواخر در سخنرانیها اظهار میکرد. این باعث شد که چنین موقعیتی در بین مردم پیدا کند و بتواند از این موقعیت به نفع پیشرفت کشور استفاده کند. هم در دوره زندگی و حیاتش و هم شهادتش این کمک را کرد در مقطعی که کشور نیاز داشت، آن موج مردمی و در واقع سرمایه بزرگ اجتماعی را با شهادتش برای جمهوری اسلامی خلق کرد.
با توجه به مسئولیت خاصی که ایشان داشت و فرمانده سپاه قدس بودند، در واقع یک موقعیت فرامرزی و بین المللی داشتند. با توجه به این موقعیت استثنایی که داشت و همچنین وسعت مشربی که به آن اشاره کردید که ایشان از نگاههای جناحی و باندی دور بود، از این ظرفیت در داخل کشور چطور برای حل اختلافات و دوری از نگاههای حذفی نسبت به شهروندان استفاده میکرد؟
دو سه مورد که من با ایشان دنبال کردم، یکی این بود که بعد از سال ۹۲ از مقطعی ایشان دنبال این بود که با من گفت و گویی داشته باشیم که رابطه دولت و سپاه به نقطه مطلوبی برسد.
اتفاق خاصی پیش آمده بود؟
به هر حال، احساس میشد که نوعی اختلاف وجود دارد و ما باید تلاش کنیم که اینها را به نقطه مشترک بیشتر برسانیم. رابطه خودش با آقای رئیس جمهور خیلی خوب بود. یعنی رابطه ایشان با آقای دکتر روحانی خیلی صمیمانه بود و مرتب در جلسات رسمی و غیر رسمی با ایشان گفتگو میکرد. ولی چون با من راحتتر بود، این کار را دنبال میکرد.
در مسائل کشور همواره معتقد به این بود که ما باید هرچه میتوانیم حلقه نیروهای انقلاب را گسترش بدهیم و واقعاً جذب حداکثری را باور داشت. شاید یکی از دلایلش هم این بود که وقتی ایشان در مسائل عراق ورود پیدا میکرد و باید با گفتگو نگذارند قومیتها و مسائل مختلفی که آنجا هست، شکاف به وجود بیاورد، یعنی وقتی در کشورهای دیگر این چنین رفتار میکرد. نمیشود بگوییم کسی برای کشور دیگری گفتگو را تجویز میکند، در داخل کشور بگوید هیچ راهی وجود ندارد.
این اواخر یک وقت با ایشان خیلی مفصل راجع به اختلافات برخی شخصیت ها، به طور خاص در مورد آقای خاتمی صحبت کردم که تا چه زمانی میتوانیم این وضعیت را ادامه بدهیم و چقدر به مصلحت کشور است؟ آیا واقعا از ظرفیت بزرگی مثل آقای خاتمی نمیتوان امروز در راستای انقلاب، کشور و پیشرفت امور، آن هم در شرایطی که ما با فشارهای متعددی روبرو هستیم، مورد استفاده کرد؟!
ایشان خیلی علاقمند بود که کمک کند. من فکر میکنم آخرین جلسهای که با ایشان داشتیم و سر این مسائل هم بود، یعنی بر سر حل مسائل سیاسی داخل کشور بود، اول آذر ماه سال گذشته بود. اتفاقا اولین باری هم بود که در دوره معاون اولی من به دفتر ایشان رفتم. صبح جمعهای بود که به دفتر ایشان رفتیم و یکی دیگر از دوستان و مسئولان بالای امنیتی کشور هم حضور داشت و سه نفری بودیم. در واقع تدبیر سردار این بود که سه نفری صحبت کنیم.
آنجا خیلی بحث کردیم و به جمع بندی روشنی رسیدیم و قرار شد که یکسری اقداماتی را من انجام بدهم. اقداماتی که بنا شد من انجام بدهم عمدتا این بود که با برخی از دوستان باید گفتگو میکردم و آنها کارهایی انجام میدادند. اقداماتی هم باید دوستان امنیتی انجام میدادند و نهایتا یکسری اقدامات هم سردار سلیمانی باید انجام میداد. اقداماتی که ما باید انجام میدادیم، انجام شد.
راجع به آقای خاتمی یا بیشتر بود؟
من راجع به آقای خاتمی یک بار در سال ۹۵ خدمت مقام معظم رهبری مفصل صحبت کردم. در واقع از نظر خودم، جمع بندی ایشان راجع به آقای خاتمی از سال ۹۵ که با من صحبت کردند، از چیزهایی که دوستان دیگر صحبت میکردند کاملا متفاوت بود. بعضی از بزرگان نقل میکردند که مقام معظم رهبری نظرات خاص و تندی دارند.
من رفته بودم از طرف جریان اصلاحات صحبت کنم، ویژگیهایی از آقای خاتمی گفتم، تعبیر مقام معظم رهبری این بود که: من آقای خاتمی را روحانی تمیزی میدانم که نه آلودگی مالی دارد و نه آلودگی اخلاقی. البته انتقاداتی هم داشتند و گفتند. ما فکر میکردیم که میتوانیم اینها را حل و فصل کنیم. البته من در این فاصله با خیلی از افراد دیگر در بحثهای مربوط به حل مسائل جریان اصلاحات صحبت کرده بودم؛ همه هم با نوع طرح من و زاویهای که ورود پیدا میکردم، که عمدتا یک دیدگاه ملی بود، موافق بودند. البته نه آقای خاتمی و نه کس دیگری نیاز به این ندارد که کسی وساطت و پادرمیانی کند. از دیدگاه ملی، انسانی که میخواهد کشور اداره شود و مسائل کشور حل شود و همه نیروها در این راستا قرار بگیرند و هم افزایی نیروها بیشتر باشد و دامنه نفوذ رهبری انقلاب در نیروهای داخل تقویت شود، این دیدگاه را داشتم و دوستان هم همین دیدگاه را داشتند.
فکر میکنم دو هفته بعد از آن جلسه بود که تلفنی به سردار سلیمانی که خارج از ایران بود، گفتم کارهایی که باید انجام میدادم را انجام داده ام. ایشان هم گفت خیلی خوب بوده و من هم دارم دنبال میکنم؛ بر میگردم و حضوری صحبت میکنیم که ساز و کار دیگری طراحی کنیم. البته بعد از آن دیگر جلسهای نداشتیم. قبل از سفر آخر تلفن زد و با هم صحبت کردیم و گفت از نظر من همه مسائل تمام شده است؛ اگر برگردیم آخرین جلسه را میگذاریم و ان شاء الله به سمت یک حل جدی میرویم.
مهم این است که بدانیم بعد از شهادت سردار سلیمانی بیشتر مشخص شد که رابطه ویژهای با مقام معظم رهبری داشت که هیچ کس آن رابطه را نداشت. یعنی از نظر من هیچ کس در کشور چنین رابطهای را با مقام معظم رهبری نداشت و برای ما روشن بود که اگر سردار به چیزی باور پیدا کند و دنبال آن برود، میتواند آن مسائل را به نتیجه برساند.
اشاره کردید که آن جلسه فراتر از موضوع آقای خاتمی بود. شخص دیگری هم بود؟
بله؛ کل جریان بود، ولی به طور خاص بیشتر راجع به آقای خاتمی صحبت کردیم.
دیدگاه سردار سلیمانی در این جلسات چه بود و چه طور سعی میکرد مبحث را به سمت حل شدن ببرد؟
اتفاقا در آن جلسه که قاعدتا نوارش در اختیار حکومت هست، وقتی ما با برادر امنیتی گفتگو میکردیم و ایشان به ما گفت که شما این کار را کرده اید و ما گفتیم که شما این کار را کرده اید، حاج قاسم گفت اگر بخواهیم راجع به گذشته بحث کنیم هیچ خاصیتی ندارد و ببینیم که آینده چه میشود و چه کار باید کرد؟ سردار سلیمانی به اصولی معتقد بود که آن اصول مهم بودند و من هم قبول داشتم. میگفت بالأخره ما باید قبول کنیم که در چارچوب نظامی داریم حرکت میکنیم که ویژگیها و آرمانهایی دارد؛ امام و رهبری آرمانهایی برای آن ترسیم کرده اند. اگر اصول اصلی نظام را بپذیریم، جایی که دشمن سعی میکند بگوید این افراد یا این جریان از این اصول عبور کرده اند، باید برای جامعه آشکار کنیم که چنین اتفاقی نیفتاده است. باید بپذیریم که حرف و موضع رهبر انقلاب در کشور فصل الخطاب است.
فکر میکنم بعد از همان جلسهای که با مقام معظم رهبری داشتم در جای دیگری گفتم که اصلاحات این اصول را قبول دارد و این اصولی بود که به نوعی آنجا مورد بحث قرار گرفته بود؛ لذا با چارچوب روشن و بدون ورود به بحثهای سیاسی، اگر همه اصول اصلی انقلاب را قبول کنیم و روی آن تفاهم داشته باشیم، همه مسائل قابل حل هست و هیچ جایی مشکل پیدا نمیکنیم.
اشاره داشتید که ایشان سعی میکرد اختلافاتش با آقای خاتمی را حل کند...
ایشان هیچ اختلافی نداشت و اتفاقا آقای خاتمی را دوست میداشت.
در خصوص نظام...
ایشان دوست داشت در حل مسائل کلی نقشی ایفا کند. در عین حال به دوستان ما انتقاداتی داشت. مثلا همان جا به من میگفت دوستان باید به این مسائل عمل کنند که بتوانیم این مشکلات را حل کنیم.
ما در خاطرات آیت الله هاشمی هم خیلی اسم حاج قاسم را میشنویم و میخوانیم. آخرین مورد هم خاطرهای بود که پارسال راجع به شهریور سال ۸۸ منتشر شد. وقتی که ایشان فوت کردند حاج قاسم ظاهرا خارج از کشور بودند و بعد خودشان را رساندند و انگشترشان را دادند که در کفن آقای هاشمی گذاشتند و در تمام مراسم هم شرکت کردند. اگر امکان دارد رابطهای که ایشان از دوران دفاع مقدس با آقای هاشمی داشتند را مروری کنیم. به خصوص در سالهای آخر که اختلافات زیاد شده بود، ظاهرا ایشان هنوز ارتباط خودش را ادامه داده بود. اگر خاطراتتان را در این خصوص برای ما بگویید ممنون میشویم.
کرمانیها با گرایشهای سیاسی مختلفی که دارند نسبت به آقای هاشمی جهت گیری واحدی داشتند. کسانی که از قبل پیروزی انقلاب با امام و انقلاب بودند و بعد از پیروزی انقلاب هم با امام و انقلاب بودند، نسبت به آقای هاشمی ارادت ویژهای داشتند؛ لذا از طرف همه شخصیت ها، از جمله سردار سلیمانی، چنین رابطهای وجود داشت. این رابطه همیشه تنگاتنگ بود. سردار سلیمانی بعد از اینکه در محیط کار قرار گرفت و در سپاه و جنگ، آقای هاشمی به دلیل مسئولیتش با ایشان کارش بیشتر بود.
هر وقت با حاج قاسم راجع به آقای هاشمی صحبت میکردم، نوعی علاقه ویژه نسبت به آقای هاشمی میدیدم. ایشان با آقای هاشمی ارتباط داشت و در این سالها مرتب میرفت و گزارشاتی که باید به آقای هاشمی میداد را میداد. یعنی هیچ وقت ارتباطش با آقای هاشمی قطع نشده بود. ممکن بود به برخی از روشها یا حرفها انتقاد داشت و آنها را در صحبتهای خصوصی اشاره میکرد، ولی هیچ وقت تصور این نبود که رابطه اش با آقای هاشمی قطع شود.
در قضیه فوت آقای هاشمی این رابطه خودش را نشان داد که حاج قاسم به سرعت خودش را رساند و در جماران حضور پیدا کرد. اینجا مرتب به مجمع تشخیص میرفت و با ایشان ارتباط برقرار میکرد و گزارش میداد. گاهی اوقات به من میگفت که من رفتم راجع به این مسائل با آقای هاشمی صحبت کردم.
وقتی راجع به ایشان بحث میشود عدهای سریعا به سراغ نامهای میروند که ایشان به اتفاق عدهای از فرماندهان سپاه به آقای خاتمی نوشته بودند. اگر بخواهیم بازخوانی تاریخی کنیم، فکر میکنید دلیل آن نامه چه چیزی بود و چه تحلیلی از آن دارید؟ آیا میشود از آن نامه برداشت تقابلی داشت یا باید در همان چهارچوب دیدگاههای سردار سلیمانی محسوب کنیم؟
من فکر میکنم فرماندهان و مجموعه سپاه در دوره آقای خاتمی رابطه خیلی خوبی با دولت داشتند. هیچ وقت در آن دوره رابطه ما مشکلی نداشت. سال ۷۸ سال ویژهای شد. بالأخره اتفاقاتی که افتاد، حرفهایی که زده شد و بعد مسائلی که پیش آمد، جایی هم گفته شد که برخی از اعضای دولت و یا بخشهایی در داخل دولت راضی بودند به اتفاقاتی که افتاد. باعث شد که یک نامه دلسوزانه و هشدار دهنده نسبت به اتفاقاتی که میتواند بیفتد به آقای خاتمی داده شد و بعد از آن هم رابطه همچنان صمیمی بود.
یک بار هم من یادم نمیآید که بعد از آن نامه، رابطه دولت و سپاه و یا افرادی مثل سردار سلیمانی با آقای خاتمی بد شده باشد؛ همواره ارتباط خوبی تا آخر دولت دوم آقای خاتمی میان دولت و سپاه برقرار بود. اتفاقا آقای خاتمی جزو رئیس جمهورهایی بود که دوره او خیلی باشکوه به پایان رسید. با اینکه مجلس هفتم تشکیل شده بود، وقتی مجلس هفتم سر کار آمد، بهترین جلسه تجلیل را همان مجلس برای آقای خاتمی برگزار کرد و صدا و سیما هم بهترین جلسه پایان دوره را برای آقای خاتمی برگزار کرد. اینها همه بخشهای حکومت هستند. خود مقام معظم رهبری هم جلسهای برگزار کردند و آقای خاتمی و همه وزرا و خانواده هایشان را دعوت کردند و شام دادند.
یعنی آقای خاتمی از رئیس جمهورهایی بودند که در پایان دوره هشت ساله شاید خیلی بهتر از شروع دوره در ارتباط با نهادهای حکومتی ریاست جمهوری شان تمام شد؛ لذا بعد از پایان هشت ساله هم تا سال ۸۸ ارتباط ایشان با مقام معظم رهبری خیلی برنامه ریزی شده و مستمر بود و ماهیانه میرفتند و صحبت میکردند، گزارش میدادند و نظراتی که داشتند را منتقل میکردند.
البته خودم هیچ وقت آن نامه را نخواندم و انگیزه هم نداشتم که از آقای خاتمی بپرسم؛ شاید هم اگر میگفتم میگفت این نامه خصوصی است. ولی به هر حال، در خبرها شنیدم و در جریان مسائل کلی آن قرار گرفتم. هیچ وقت احساسم این نشد که این نامه، نامه بدی به آقای خاتمی بوده است. ممکن بود جملاتی در آن بوده که اگر الآن دیده شود بگویند این جمله برای آن زمان خوب نبود، ولی بعد از آن نامه هیچ قطع رابطه و ارتباط منفی نبود.
شما گفتید جلسات مرتب داشتید و از سالها قبل هم ارتباط شخصی با سردار سلیمانی داشتید. در این سالها اتفاقات زیادی افتاد. سال ۸۸ اتفاق افتاد و بعد هم قضیه حرم امام در سال ۸۹ اتفاق افتاد. ایشان وقتی با شما صحبت میکردند راجع به هر یک از این اتفاقات چه میگفتند؟
یک بار بعد از اتفاقات سال ۸۸ با هم به کرمان میرفتیم و در هواپیما با هم بودیم و مفصل یک ساعت صحبت کردیم. بعد هم شاید کرمان همدیگر را دیدیم و صحبت کردیم. در برگشت هم ایشان پیگیری کرد که نشستی باشد و دوباره صحبت کنیم.
سردار سلیمانی به یک مسأله مهمی باور داشت و آن مسأله هم تا آخرین لحظه عمر با او بود و در وصیتنامه ایشان هم آمده است. معتقد بود که استقرار و پایداری این نظام با حفظ جایگاه رهبری انقلاب میسر است. هر جا احساس میکرد زاویهای ایجاد شده که ممکن است نوعی انعکاس این زاویه این باشد که تضعیف جایگاه رهبری است، ناراحت میشد، وقت میگذاشت و بحث میکرد و میگفت باید جلوی این کار گرفته شود.
دو سه مرتبه که در سال ۸۸ با هم صحبت کردیم عموما در این راستا بود. از اینکه فکر میکرد برخی از دوستان در این زاویه قرار گرفته اند خیلی ناراحت بود و نمیشود غیر از این گفت. ولی همواره تلاشش این بود که کاری کنیم جمع جریان انقلاب از مجموعه انقلاب جدا نشوند و واقعا تا آخرین لحظه جزو دغدغههای ایشان بود.
بین دوستان که صحبت میکرد، چه تلاشی برای حل این اختلافات میکردند؟ مصداقی سراغ دارید؟
مصداقی که بگوید من این کار را کرده ام، سراغ ندارم؛ ولی من مطمئن بودم که اگر با سردار سلیمانی به توافقی میرسیدیم و به باور میرسید، قدرت این را داشت که این توافق را جلو ببرد.
یکی از فصلهای مهم زندگی سردار سلیمانی مبارزه ایشان با تروریسم در عراق و سوریه است. خاطراتتان از مشاهداتی که در خصوص تلاشهای سردار در این زمینه داشته اید را برای ما بگویید.
من در منطقه که همراه ایشان نبوده ام و لذا از این چیزها خبر ندارم. ولی میدانم سردار سلیمانی در افغانستان درخشید و بر اساس نیازهایی که نیروهای مجاهد افغانستان و دولت افغانستان داشت کمک کرد. میدانم در سوریه خدمت بسیار بزرگی کرد. من از موضع رسمی به این کشورها رفته ام در میان مقامات رسمی و مردم سوریه، در حد همان تعدادی که توانستم ببینم، سردار سلیمانی جایگاه و احترام ویژهای داشت به عنوان کسی که کمک کرد دولت مستقر سوریه بتواند باقی بماند و گروههای تروریستی نتوانند موفق شوند و به سوریه آسیب بزنند. البته مردم و ارتش سوریه نقش خودشان را ایفا کردند و سردار سلیمانی به عنوان یک نیروی مستشاری که فرماندهی نیروهای مستشاری را بر عهده داشت، خیلی کمک کرد.
من این را هم از مرحوم ولید معلم (وزیر خارجه فقید سوریه) و هم از سردار سلیمانی شنیدم که یک گروهی حمله کردند و فکر میکردند که دارد کار دمشق هم تمام میشود. سردار سلیمانی گفت گروهی حمله کردند که فرودگاه دمشق را بگیرند و اگر فرودگاه دمشق را میگرفتند شرایط خیلی سخت میشد. فکر میکنم ولید معلم در جلسه خصوصی نیز به من گفت یک خطر بزرگی که ما پشت سر گذاشتیم این بود که گروهی حمله کردند فرودگاه را بگیرند و آنجا مقاومت سنگینی شد. چون خود سردار سلیمانی هم برای من این موضوع را تعریف کرده بود، احساسم این است که خودش نقش ویژهای آنجا داشت.
سفری که من به عراق رفتم و فکر میکنم اواخر سال ۹۳ بود، چه در گروههای قومی عراق که تقریبا با همه آنها جلسه داشتم، اهل سنت، کردها، مجلس، دولت و شیعیان، احساس میکردم که احترام ویژهای نسبت به سردار سلیمانی در مقامات رسمی و مردم عراق وجود داشت.
من فکر میکنم سردار سلیمانی در نابودی داعش نقش اول را ایفا کرد. داعش واقعا درست شده بود که منطقه عراق، سوریه و نهایتا اگر موفق میشدند به ایران یک ضربه کاری جدی و از نظر خودشان تمام کننده بزنند. سردار سلیمانی به کمک مردم عراق و سوریه و نیروهای مسلح این دو کشور، خیلی خوب برنامه ریزی داشت و پایان داعش را اعلام کرد.
در دو سه سال اخیر سفر بشار اسد به ایران و استعفای آقای دکتر ظریف پیش آمد. دلیل این ناهماهنگی چه چیزی بود و سردار سلیمانی در این میان چه عملکردی از خودشان نشان دادند؟
بعد از استعفای آقای ظریف من هم ناراحت شدم. شاید یکی دو بار با سردار سلیمانی صحبت کردم و آخر ایشان به خانه آقای ظریف رفت. سردار سلیمانی معتقد بود در این مسأله که چگونه به ریاست جمهوری منتقل شود، نقشی نداشته است. البته آقای رئیس جمهور و دفتر ایشان واقعا تا لحظات آخر نمیدانستند که مهمانشان آقای بشار اسد است. میدانستند که مهمان مهمی دارد میآید و بین دو سه نفر تردید داشتند. علتش هم این بود که نمیخواستند تا زمانی که آقای بشار اسد به تهران رسید و وارد دفتر آقا (مقام معظم رهبری) شد، منعکس شود.
البته قبلا به آقای رئیس جمهور گفته بودند ما دنبال این هستیم که آقای بشار اسد یک سفر به تهران بیاید. فکر میکردند همان در ذهن آقای رئیس جمهور مانده و وقتی میگویند مهمانی میآید میدانند که بشار اسد است. آقای واعظی و خود آقای رئیس جمهور به من گفتند آنها هم وقتی وارد نهاد ریاست جمهوری شدند مطلع شدند و دیگر فرصت کمی بود. در این فاصله فکر نشده بود که به آقای ظریف اطلاع بدهند. هیچ طراحی برای اینکه بخواهند وزیر خارجه را دور بزنند و یا تضعیف کنند، وجود نداشت.
سردار سلیمانی با آقای دکتر ظریف جلسات تقریبا ثابتی داشتند. به دلیل رابطه شخصی که من با هر دو نفر داشتم، گاهی فکر میکردم یک جلسه سه نفره بگذارم که اگر چیزی هم هست حل و فصل شود؛ چون کار این دو نفر خیلی به هم نزدیک بود. سردار سلیمانی در عین حال معتقد بود کارهایی که ما میکنیم و در منطقه اتفاق میافتد، امتیاز آن در میز مذاکره گرفته میشود. یعنی همه اتفاقاتی که در سوریه افتاد و شهرهای مختلف سوریه آزاد شد، نهایتا کشیده شد به اینکه در میز آستانه یا در ژنو چه اتفاقی میافتد؛ لذا ارتباط تنگاتنگی بود که مسائل با هماهنگی آقای ظریف باشد.
میگفتند ما جلسات ثابت داریم و نیاز به جلسه دیگری نیست. با همین شیوه پیش میرفتند. به نظرم تا آخر هم در مسائل کاری هماهنگی خوبی با آقای ظریف داشتند.
از طرف معاندین و مخالفین نظام خیلی انتقادات راجع به حضور مستشاری ایران در منطقه میشد. پاسخ ایشان به این بحثها چه بود؟ اصلا خودش را در معرض این موارد قرار میداد؟
ایشان به تعبیر خودش، میگفت من سرباز هستم. سرباز وظیفه دارد مأموریتی که به او میدهند را به خوبی انجام دهد. اگر حکومت و نظام تصمیم دیگری بگیرد، من هم تابع آن تصمیم هستم. یکی از کارهای مهم سردار سلیمانی همین واقع نگری ایشان بود. بعد از تحریمها یک وقت در فضای کشور مطرح شد که میشود نفت فروخت، ولی دولت نمیخواهد نفت بفروشد. خیلیها مدعی شده بودند که این کار شدنی است و دولت نمیخواهد این کار را انجام بدهد.
جلسهای در حضور مقام معظم رهبری برگزار شده بود که من نبودم، ولی هم آقای رئیس جمهور و هم سردار سلیمانی به من گفتند. آنجا یکی از دوستان عزیز جلسه این ادعا را مطرح کرده بود. سردار سلیمانی از نظر من کنندهترین فرد بود. البته در فرصتی مناسب راجع به این زمینهها هم صحبت خواهم کرد. البته آنجا باید مصلحت کشور هم در نظر گرفته شود. چون مسائل ناگفته زیادی هست که الآن هم نمیشود گفت و باید بگذارم برای وقتی که اگر لازم شد بگویم.
سردار سلیمانی گفته بود هیچ کدامتان مدعی نشوید. شما یک بشکه نفت هم نمیتوانید بفروشید. هر کاری که بتواند بکند باز همین وزارت نفت است. بعد از آن من دیگر کم شنیدم کسی مدعی شود. به همین دلیل ما یک وقتی به این جمع بندی رسیدیم که هر کسی مدعی است که میتواند نفت بفروشد را مجوز بدهیم. یک جاهایی با آقای زنگنه صحبت میکردم و بعضی جاها هم میگفت شما یک چیزی بنویسید و من هم مینوشتم.
یک روز آقای زنگنه به شوخی میگفت اگر نفتی که به اینها مجوز داده ایم را بفروشند، هشت میلیون بشکه در روز میشود؛ کل تولیدی که ما برای صادرات داریم دو میلیون و ۳۰۰ هزار بشکه است. همه میتوانند هر ادعایی داشته باشند.
گفتید ایشان کننده کار بود، منظورتان دور زدن تحریم است؟
اولا ایشان واقعا میخواست در همه صحنهها به ما کمک کند. من در هفت سالی که معاون اول رئیس جمهور بوده ام، غیر از مسائل امنیتی که به شورای عالی امنیت ملی میرفت، تقریبا در همه مسائل دیگر کارهای ایشان در ارتباط با من بود. سردار سلیمانی هر کاری که تشخیص میداد واقعا به مصلحت کشور و دولت است و باید کمک کند، کمک و حل میکرد؛ چه بحث تحریم و چه اگر بحث کالایی بود که باید وارد میکردیم. البته تحلیل زیادی هم داشت. راجع به مسائل منطقه تحلیلهای روشنی داشت و این طور نبود که راه را فقط در یک موضوع ببیند. در موضوع مذاکره و گفتگو، حتی با کشورهای منطقه، سردار سلیمانی ارتباطات وسیعی با همه کشورهای منطقه داشت. جایی که لازم بود کسی را میفرستاد و به نظراتش احترام میگذاشتند.
ایامی که خیلی بحث مذاکره و انتقاد از مذاکره کنندگان داغ بود، نظر فنی ایشان چه بود؟
ایشان قبل از اینکه برجام به نتیجه برسد روی اینکه آمریکاییها با ما توافق کنند، تردید داشت. دلیلی هم برای تردیدش داشت که آن دلیل را نمیگویم، چون ممکن است بعضیها از آن استفاده خوب نکنند. میگفت امکان ندارد آمریکاییها موافقت کنند و برجام به نتیجه برسد. ولی از مقطعی که احساس کرد آمریکاییها به هر دلیلی دارند به این نقطه میرسند، من ندیدم سردار سلیمانی، حداقل در گفتگوهایی که با من داشت، راجع به کاری که انجام گرفته ابراز نگرانی کند که این کار بد شد و آسیب زده شد.
راجع به اصل تحریم چطور؟ اعتقاد داشت که تحریم برای کشور نعمت و فرصت باشد؟
هیچ کس قبول ندارد که تحریم برای کشور نعمت است. آقا هم فرمودند اگر بتوانیم یک ساعت زودتر تحریم را رفع کنیم نباید تردید کنیم؛ برای نعمت که نمیگویند یک ساعت زودتر هم که شده آن را رفع کنیم. ولی آنچه که مهم است اینکه نباید در مقابل تحریم تسلیم میشدیم و باید اقدام میکردیم که تحریمها مؤثر واقع نشود. برای اینکه تحریمها مؤثر واقع نشود باید دو سری اقدام انجام میدادیم. یک سری اقدامات، اقدامات ایجابی و مثبت بود که از این تهدید یک سری فرصتها برای کشور درست کنیم. قطعه به ما نمیدادند، قطعه سازی درست کنیم؛ کالایی به ما نمیدادند، ظرفیت داخلی به وجود بیاوریم که اگر میتوانیم در داخل کشور تولید کنیم.
سری دوم فعالیتها این بود که بلافاصله شورای عالی امنیت ملی ستادی به نام «ستاد مقابله با تحریم» تشکیل داد. این ستاد در دولت آقای احمدی نژاد هم بود. آن موقع اسمش «ستاد تدابیر ویژه» بود. ما در دوره تحریمها ستاد تدابیر ویژه را به شورای عالی امنیت ملی بردیم و اسم آن را ستاد مقابله با تحریم گذاشتیم. در آنجا سعی میکردیم با مصوباتی که به دستگاههای مختلف و بانک مرکزی میدهیم مدیریت کنیم که چگونه تحریمها را دور بزنیم. آنها تحریم میکردند که نفت فروخته نشود و ما برنامه ریزی میکردیم که چگونه باید نفت بفروشیم. آنها کشتیرانی ما را تحریم میکردند که نتواند به بنادر برود و ما روی این خط کار میکردیم که چه کار کنیم کشتی بتواند برود و بتواند به موقع کالا بیاورد. اینها اقداماتی بود که ما تحت عنوان دور زدن تحریم انجام دادیم و عامل اصلی آن در واقع دستگاهها بودند، ولی مجوزهایی که دستگاهها میخواستند در ستاد مقابله با تحریم تصمیم گیری میشد و انجام میدادند.
سال ۷۶ وقتی بحث انتخابات مطرح شد، ظاهرا سردار سلیمانی خیلی به بحث عمل به وصیت امام تأکید داشتند که نباید در فرآیندهای انتخاباتی دخالت کرد. خود شما در سپاه نبوده اید، ولی قاعدتا ماجرا را شنیده اید. ماجرا چه بود؟
من اصلا یادم نمیآید. در این دوران هم من با ایشان بر سر این قضیه صحبت نکردم. اصلا موضوع نبود؛ الآن کمی پررنگ شده است. حضور نظامیان در انتخابات موضوع نبود و حداقل برای ما هیچ وقت پیش نیامد که با ایشان صحبت کنیم.
مطلبی هم اول صحبتها گفتید که ایشان سال ۹۲ راجع به حل اختلافات صحبت کردند. بعد از آن چه شد؟ توضیح ندادید که به کجا انجامید.
خیلی از مسائل را حل و فصل کردیم. یعنی فکر میکنم بخشی که با دولت بود خیلی از مسائل حل شد. در بخشهای خارج از دولت خیلی موفقیت نداشتیم. من فکر میکردم با سردار سلیمانی حتما به نتیجه میرسیدیم. یکی از تأسفهای خیلی زیاد من این است که اگر سردار فرصت پیدا کرده بود، حتما این کار را تمام میکردیم و یک خدمت ماندگار برای کشور بود؛ این مسائل هم حتما باید تمام شود. یعنی این کار از جمله کارهایی است که سریعتر باید سامانی پیدا کند؛ من خوشبین هستم.
من این کار را قبلا با افراد دیگری هم شروع کرده بودم. من بعد از فوت آیت الله طبسی در روزنامه اطلاعات مقالهای نوشتم. نمیدانم که هرکسی از آن مقاله چه برداشتی کرد. نوشتم ما یک کاری را با آقای طبسی شروع کرده بودیم و متأسفانه ایشان به رحمت خدا رفتند. من راجع به مسائل سیاسی داخلی جلسه مفصلی با آیت الله طبسی در تهران داشتم. چون میدانستم ایشان هم جزو افرادی است که خیلی مورد وثوق مقام معظم رهبری بودند؛ با ایشان شروع کردم. بعد ایشان به من زنگ زدند و گفتند در مورد بحثی که با هم شروع کرده ایم را من اقداماتی انجام داده ام و خیلی خوب پیش رفته و ان شاء الله به زودی جلسه دیگری میگذاریم. بعد ایشان دچار آن عارضه شدند و از دنیا رفتند.
موضوع حصر بود؟
همین مسائل سیاسی داخل بود.
الآن نمونه خوشبینی ملموس برای حل این مسائل دارید؟
من مطمئنم در جلساتی که شرکت میکردم، طرف مقابل کسانی بودند که نمیتوانستند بدون اذن و اجازه در این سطح وارد گفتگو شوند؛ لذا وقتی که با سردار سلیمانی و آن مقام امنیتی کشور به توافق رسیدیم، از نظر من فقط یک پروسه زمانی داشت. البته ما باید بدانیم که بالأخره این کارها در کشور مخالفین زیادی هم دارد و این طور نیست که همه موافق هستند. به هر دلیلی، عدهای فکر میکنند که به مصلحت کشور نیست و عدهای فکر میکنند بهتر است این مجموعه همین جوری بمانند. هرکسی تحلیلی دارد. با همه اینها، آن فرصت طلاییترین فرصت ما بود. من دیگر بعد از سردار سلیمانی اقدامی نکرده ام و باید ببینیم چه میشود.
در آستانه انتخابات سال ۱۴۰۰ دنبال هستید که این مسأله حل شود و به این موضوع برسیم که این مسائل حل شود؟
جامعه ما امروز به شدت به میراث حاج قاسم نیاز دارد. یکی از میراثهای حاج قاسم این است که انعطاف پذیری بالایی داشت و یک توان دوری از تعصب و تصلّب در ایشان بود. قدرت تفاهم و تعامل برای پیشبرد امور را داشت. اگر میخواهیم میراث حاج قاسم را نگهداری کنیم، باید به این مسأله که نیازمند تفاهم و تعامل برای پیشبرد راهبردهای کشور هستیم، شک نکنیم.
آمریکاییها نشان دادند که به دنبال جنگ اقتصادی و فروپاشی اقتصاد ایران هستند؛ حتی به دنبال فروپاشی ایران هستند. در چنین شرایطی، ابزار اصلی و قدرت اصلی ما، مردم هستند و ما قدرتی جز مردم برای مقابله نداریم؛ لذا راهی جز گفتگو نداریم. این از میراثهای مهم سردار سلیمانی بود. وقتی ملاقات مقام معظم رهبری با هنرمندان پخش شد، دیدم که اصلا یک چیز بی نظیری است که در سطح رهبری انقلاب بنشینند و منتقدین حرفشان را بزنند و بعد هم پخش شود.
به هر حال سردار سلیمانی در عین حال که یک فرمانده شجاع و قوی جمهوری اسلامی ایران بود، ولی قدرت این را داشت که همواره از ظرفیتهای مردمی و منطقهای برای پیشرفت کشور استفاده کند و تنوعها را به رسمیت بشناسد. سردار سلیمانی در سخنرانیهای خود گفته که وقتی من میخواستم به سپاه بیایم، مسئول گزینش آنجا من را رد کرد. بعد خودش در سخنرانی دیگری میگوید نمیشود بگوییم این اصلاح طلب و او اصولگرا است، دیگری حجابش کامل نیست و آن یکی اشکال دیگری دارد. همین طور مردم را از خودمان دور کردن که نتیجهای ندارد. ما مسئولین کشور و این نظام هستیم و باید مردم را با هم جمع کنیم. هنر و قدرت ما در این است که مردم را با هم جمع کنیم و در راستای پیشرفت کشور قرار بدهیم.
اینها از میراثهای سردار سلیمانی است. اگر کسی میخواهد راه سردار سلیمانی را دنبال کند باید میراث ایشان را کامل شناسایی کند و در واقع میتواند از آن میراث برای پیشرفت کشور استفاده کند.
آخرین ملاقات شما هما یک آذر ماه بود؟
آخرین ملاقات حضوری ما اول آذر ماه سال گذشته بود. البته در فاصله آن ملاقات و شهادتش دو بار تلفنی با هم صحبت کردیم.
راجع به همان مسائلی که با هم دنبال میکردید؟
ممکن است ایشان یک مطلب کاری هم مطرح میکرد و من هم میگفتم این کار را میکنیم؛ آن مواردی را که میتوانست تلفنی مطرح کند.
از شما به خاطر وقتی که به مصاحبه اختصاص دادید، سپاسگزاریم.
من هم تشکر میکنم. موفق باشید