به گزارش اقتصاد آنلاین به نقل از ایران، چند روز قبل مرد صرافی نزد پلیس رفت و از سرقت دلارهایش شکایت کرد. او گفت: چند روز قبل مرد جوانی با من تماس گرفت و خودش را مدیر شرکت تجاری معتبری معرفی و درخواست 20 هزار دلار کرد. برای اطمینان نام شرکت و فرد سفارشدهنده را در اینترنت جستوجو کردم و وقتی مطمئن شدم چنین فردی وجود دارد دلارها را به آدرسی که مرد جوان گفته بود ارسال کردم.
اما ساعتی بعد پیک موتوری صرافی که دلارها را برده بود هراسان تماس گرفت و از سرقت دلارها خبر داد. آنطور که پیک صرافی میگفت به آدرس مورد نظر رفته و مرد جوانی که ظاهری شیک و آراسته داشت مقابل ساختمانی در یکی از خیابانهای بالای شهر ایستاده بود. مرد ناشناس دلارها را تحویل گرفته اما چون کارت بانکیاش مشکل داشته به بهانه آوردن کارتی دیگر وارد ساختمان شده و دیگر برنگشته است وقتی پیک برای پیدا کردن وی وارد ساختمان شده متوجه شد کسی این مرد را نمیشناسد و او از در پارکینگ با یک پراید فرار کرده است.
با شکایت مرد جوان تحقیقات آغاز شد و مأموران به سراغ دوربینهای مداربسته ساختمان شرکت و اطراف آن رفتند.
دوربینها تعدادی از شماره پلاکهای خودروها را ثبت کرده بودند و تحقیقات روی شماره پلاکها متمرکز شد تا سرنخی از مرد پرایدسوار بهدست بیاید. در حالی که بررسیها ادامه داشت اینبار صاحب یک طلاسازی با پلیس تماس گرفت و شکایتی مشابه مطرح کرد. متهم این بار 400 میلیون تومان طلا سرقت کرده بود.
در نهایت با تلاشهای پلیسی متهم شناسایی و دستگیر شد و ضمن اعتراف به سرقتها گفت: برای نجات یکی از دوستان قدیمیام که به جرم قتل به قصاص محکوم شده و سالها در زندان است این کار را کردم. او برای آزادیاش نیاز به پول دارد به همین خاطر از من خواست این نقشه را اجرا کنم.
با اعتراف متهم، همدست او به نام بهنام که به اتهام قتل در زندان بود شناسایی شد. بهنام در تحقیقات اولیه به جرم خود اعتراف کرد و گفت سالها قبل با زن جوانی آشنا شدم. او با شوهرش اختلاف داشت من برای کمک به این زن شوهرش را کشتم، اما او در بازجوییها به قتل با همدستی من اعتراف کرد.
من هم بازداشت شدم و دادگاه مرا به اعدام و زن جوان را به 15 سال حبس به خاطر معاونت در قتل محکوم کرد. سالهاست من در زندانم و افراد زیادی را هم برای گرفتن رضایت به سراغ اولیای دم فرستادم. اوایل که میگفتند حتماً قصاص میخواهیم اما این اواخر با گذشت این همه سال کمی آرامتر شده بودند. من هم به تصور اینکه ممکن است بتوانم با پرداخت دیه میلیاردی رضایت آنها را جلب کنم تصمیم گرفتم این پول را فراهم کنم.
به همین دلیل با یکی از دوستانم موضوع را مطرح کردم. مالباختهها همه از اقوام ثروتمند خودم بودند و با کمک نرمافزار تغییر صدا با آنها تماس میگرفتم و خودم را مدیر شرکتهای معتبر معرفی میکردم بعد دوستم را به سر قرار میفرستادم و دلارها و طلاها را سرقت میکرد.