همشهری آنلاین : ابوذر چهل امیرانی: او جزو نیروهای معروف به «کلاهسبز» بود. خونگرم و بجوش بود و اهالی محله شاهپور او را میشناختند و دوستش داشتند. همین که دوره افتاد برای نفر جمع کردن، به تدریج به اندازه یک گردان نیرو دورش جمع شدند. سیدمجتبی با روش جنگهای چریکی که به خوبی در آن مهارت داشت، به همراه گروهش نقش مؤثری در دفاع و آزادسازی خرمشهر داشتند. حالا، در هشتاد و یکمین زادروزش، تصمیم گرفتیم جایگاه و نقش این دلاور جبهههای نبرد را در عرصه جنگهای نامنظم جستوجو کنیم. در این رهگذر باید ارتباط شهید دکتر مصطفی چمران را بهعنوان فرمانده ستاد جنگهای نامنظم با شهید هاشمینژاد درمییافتیم. راهنمای ما در این جستوجوگری کسی نبود جز مهدی چمران که با مرور خاطرات روزهای جنگ، آن مراودات و ارتباطها را بازخوانی کرد.
چرا برخی شهید سیدمجتبی هاشمینژاد را معاون شهید چمران در جنگهای نامنظم میدانند؟
شهید چمران فرمانده ستاد جنگهای نامنظم بود. ایشان یک رئیس ستاد داشت که تا مدتها مرحوم امیر سرلشکر «محمد سلیمی» بود که تا ۳ روز بعد از عملیات هویزه، یعنی حدود ۲۰ دی ۱۳۵۹ که مجروح و مجبور شد به بیمارستان برود و بعد به تهران برگردد، این مسئولیت را داشت. بعد هم من بدون حکم، مسئولیت او را ادامه دادم و بعد از شهادت دکتر چمران هم به همین صورت ادامه پیدا کرد و گزارش ستاد را خدمت امام(ره) و مقام معظم رهبری میدادم. ما در ستاد جنگهای نامنظم ۴ رکن داشتیم که هرکدام یک رئیس داشت و معاون نداشت. برای فرماندهان مناطق هم عموماً رؤسای این ارکان حکم میزدند. بنابراین، دکتر چمران برای کسی حکم نمیزد و معاونی هم نداشت. به همین دلیل، دکتر چمران ارتباط سازمانی با شهید هاشمینژاد داشت و از همه گروههایی که بهصورت داوطلب در جبهه بودند، حمایت میکرد. خودش هم با چنین گروهی در کنار مقام معظم رهبری به اهواز رفت و ستاد جنگهای نامنظم را پایهگذاری کرد.
با این توصیف، فعالیت شهید هاشمینژاد ذیل ستاد جنگهای نامنظم دکتر چمران نبود؟
او خودش جنگهای چریکی مستقلی از دکتر چمران داشت، ولی در خط اسلام و دفاع از میهن بود، همانطور که در غرب کشور هم گروه جنگهای نامنظم مردمی وجود داشت و مستقل فعالیت میکردند و برخی از آنها هم به شهادت رسیدند؛ مثل شهید «سعید گلاببخش» معروف به محسن چریک که جوان بسیار ورزیدهای بود و عدهای را به غرب کشور برده و به همین شکل کار میکرد. یکی دیگر رفته بود ایلام و شهید هاشمینژاد هم به آبادان رفته بود. اینها با شهید چمران ارتباط رسمی نداشتند، اما شهید چمران به این افراد خیلی علاقهمند بود. اصلاً بچههای چریک خودساخته را بیاندازه دوست داشت. آنها را بغل میگرفت و میبوسید. برعکس افرادی که دلسردی ایجاد میکردند، او آنها را تشویق میکرد.
جنابعالی چگونه و چه زمانی با شهید سید مجتبی هاشمینژاد آشنا شدید؟
من چندبار به جبهه آبادان رفتم و روزهای ابتدایی جنگ در هتل کاروانسرا (محل اقامت شهید هاشمینژاد و گروه فداییان اسلام) با شهید مجتبی هاشمینژاد آشنا شدم. قبل از جنگ شناختی از ایشان نداشتم و تصور میکنم شهید چمران هم همینطور بود. این تصاویری هم که از شهید چمران و ایشان منتشر شده و میبینید، مربوط به حضور دکتر چمران در خطوط مقدم جبهه است که شهید سید مجتبی هاشمینژاد در آنها حاضر بود. بعداً که شهید چمران به اهواز برگشت، درباره کانالهایی که آنها تا زیر پای دشمن کنده بودند و از آنجا حتی صدای عراقیها را هم میشنیدند، صحبت و از حماسه آفرینیهای آن گروه و خود سید مجتبی هاشمینژاد تعریف کرد. خیلی از این اقدام شهید و عملکرد آن گروه خوشحال بود.
چطور ممکن است نیروهای آموزش ندیده عملیاتی انجام دهند که دکتر چمران را به وجد بیاورد؟
خب، ممکن است عدهای از آنها سربازی رفته یا آموزشهای فشردهای دیده بودند. مثلاً خود ما یک آموزش فشرده به نیروهایمان میدادیم و یک هفته نیز آنها را به خطوط عقبتر میآوردیم تا آمادگی پیدا کنند، اما بهطور کلی دفاع مقدس، خلاقیت به ارمغان آورد. نیاز ما به مقاومت سبب شد که ذهنهای خلّاق و پرنشاط ایرانی، ابتکار به خرج بدهند. برادرانی هم که در سپاه بودند، آموزشدیده نبودند. مثلاً آقای شمخانی که فرمانده سپاه اهواز بود، آن موقع دانشجو بودند. حتی سردار جعفری، فرمانده سابق کل سپاه، دانشجوی معماری بودند که به سوسنگرد آمده و ازخلاقیتهای ذهنی خودشان استفاده کرده و فرمانده سپاه سوسنگرد شدند. در این مسیر و در طول زمان تجربههای فراوانی آموختند تا رسیدند به جایی که فرمانده لشکر و... شدند. بنابراین نداشتن زمان و نیاز مبرم و هوش و خلاقیت سبب میشد که افراد به سرعت آن مراتب را طی کنند. البته بودن در کنار برادران ارتشی و استفاده از علم آنها هم قاعدتاً یکی از این منابع بود. همه این نقشههای عملیاتی را نظامیها بلد بودند. ارتشیها ارائه میدادند و نیروهای داوطلب یاد میگرفتند.
با این توصیف، شهید سید مجتبی هاشمینژاد چه ویژگیهای شخصیتی داشت که چنین نقشی را ایفا کرد؟
برداشت من این است که ایشان جاذبه خاصی داشت و میتوانست جوانان را جذب کند. همچنین از قدرت سازماندهی و ساماندهی نیروها و افراد و از روحیه شهادتطلبی و مقاومت در برابر دشمن برخوردار بود. روحیهاش اینطور بود که باید به هر طریق و هر شکلی در مقابل دشمن ایستاد و بدون اینکه نظامی باشد یا دستگاه و سازمانی از او حمایت کند، صرفاً به خاطر وظیفه شرعی و مکتبی و میهنی از تهران بلند شد و با عدهای از داوطلبان، چه از گروه فداییان اسلام و چه دیگر داوطلبان که از طریق فداییان اسلام به ایشان نپیوسته بودند، به آبادان رفت و ایستاد و مقاومت کرد. در این مسیر آنچه از همه مهمتر است، ایمان، اعتقاد و شهادتطلبی بود که او را به این مسیر کشاند و سبب شد عدهای گرد او جمع شوند.
چرا بعد از شهادت دکتر چمران گروههای چریکی برچیده شدند؟ میگویندکه شهید هاشمینژاد بر تداوم این نوع جنگ و ادامه فعالیت چریکها اصرار داشتند.
دکتر چمران ۳۱ خرداد سال ۱۳۶۰ به شهادت رسیدند. اگر اشتباه نکنم، تا حدود مهرماه من هم با مقام معظم رهبری که ایشان هم از پایهگذاران جنگهای نامنظم بودند، در ارتباط بودم و ستاد جنگهای نامنظم را در کنار دوستان جلو میبردیم. بعد دعوتی شد و به شورای عالی دفاع رفتم و مشورت کردند و تصمیمی گرفته شد. این جلسه یکبار در زمان حضور ریاست جمهوری شهید رجایی و جلسه دوم بعد از شهادت ایشان در زمان ریاست جمهوری مقام معظم رهبری تشکیل شد.
آن موقع گفتند که قانون بسیج تصویب شده و قرار است که همه نیروهای چریکی و داوطلب که بهطور نامنظم به جبهه آمدهاند، سامان داده شوند و در یک سازمان به نام بسیج جمع شوند تا بهتر بتوان هدایت و مدیریتشان کرد. لذا از پاییز همان سال به تدریج ستاد ما که بعد از شهادت دکتر چمران به نام ستاد دکتر چمران شناخته میشد، در بسیج ادغام و با تمام امکاناتش تبدیل به یکی از واحدهای نظامی بسیج منطقه خوزستان شد. در آبادان هم قرار شد فداییان اسلام و سید مجتبی هاشمینژاد دراختیار بسیج قرار بگیرند که گمان میکنم ایشان نیروهایش را در اختیار بسیج قرار داد و خودشان هم همان مواقع با یک جیپ رنجرور به ستاد جنگهای نامنظم آمدند و سلاحهایی را آوردند و تحویل دادند.
ترور شهید هاشمینژاد نزدیک به ۳ سال و نیم بعد از پایان فرماندهیاش بر جنگهای نامنظم آبادان انجام شد. چرا؟
قاعدتاً آنها از هر کسی که در انقلاب بهعنوان یک نیروی محرک و تلاشگر و معتقد کار میکرد، کینه به دل میگرفتند، بهخصوص وقتی که به دامن صدام پناه بردند، دیگر رسماً دشمن نیروهای رزمنده ما محسوب میشدند. من احساس میکنم برای اینکه بر دیگران تأثیر بگذارند، کسانی را که در جبهه حضور داشته و جنگیده بودند، میکشتند تا جنگ روانی برای مردم ایجاد کنند تا به جبههها نروند. شهید هاشمینژاد سمبل فردی بود که مبارزه، مقاومت و دفاع کرده و در برابر صدامیان جنگیده و در روزهای وانفسا و خطرناکی که کسی نبود، بخشی از آبادان را حفاظت کرده و با غیرت و شجاعت خود یادگارهایی بر جای گذاشته بود. او سمبل و نمونه بود و طبیعتاً باید او را میزدند تا به خیال خود در دیگران وحشت و رعب ایجاد کنند.
- انتشار کتاب درباره آقا سید
خاطراتی از همرزمان، دوستان و خانواده شهید «سید مجتبی هاشمینژاد» در قالب کتابی با عنوان «آقا مجتبی» به کوشش «محمد عامری» از سوی نشر تقدیر منتشر شده است. کتاب «پنجه در پنجه رئیسجمهور» هم نوشته «جعفر کاظمی» به خاطراتی از زندگی این شهید پرداخته است. مطالب کتاب «آقا سید مجتبی» هم از سوی نشر شاهد به همت «اصغر فکور» گردآوری شده که درباره خاطرات این شهید دلاور است. همچنین کتابی با همین عنوان از سوی نشر یازهرا(س) با تلاش «علی اکبری مزدآبادی» منتشر شده است.
- درباره شهید هاشمینژاد
سردار شهید «سید مجتبی هاشمینژاد» ۱۳ آبان سال ۱۳۱۹ در محله شاهپور (وحدت اسلامی) متولد شد. فرزند چهارم خانوادهای مذهبی و متوسط بود. که پس از اتمام تحصیلات دبیرستان به ارتش پیوست. به خاطر قدرت بدنی به عضویت نیروهای ویژه کلاه سبز درآمد، اما پس از شناخت ماهیت رژیم شاهنشاهی از ارتش خارج و به کار آزاد مشغول شد. او ۱۵ خرداد سال ۱۳۴۲ همراه دوستانش به مردم پیوستند و یک خودرو ارتش را به آتش کشیدند، به همین خاطر تحت تعقیب مأموران رژیم شاهنشاهی قرار گرفت. تهیه و توزیع اعلامیهها و نوارهای سخنرانی و تصاویر رهبر کبیر انقلاب، از فعالیتهای پیش از انقلاب او بود که در پوششهای گوناگون، فعالیتهای خود را در استان تهران و استانهای همجوار انجام میداد. پس از ورود امام خمینی(ره) به میهن، عضو کمیته استقبال از امام(ره) شد و به سرعت نیروهای انقلابی منطقه۹ را سازماندهی کرده و کمیته انقلاب اسلامی این منطقه را تشکیل داد. با شروع غائله کردستان، در پی فرمان بسیج عمومی امام خمینی(ره) همراه عدهای از افراد کمیته عازم غرب کشور شد و بلافاصله پس از آغاز حمله عراق به خاک کشورمان، به جبهههای جنوب رفت و در آبادان، گروهی ضربتی به نام «فداییان اسلام» تشکیل داد. شهید هاشمینژاد و خانوادهاش بارها از طرف مجاهدین خلق تهدید به مرگ شده بودند و در عملیات ثامن الائمه(ع) یا شکست حصر آبادان مورد هدف چند عملیات تروریستی قرار گرفت که جان سالم به در برد. سرانجام ۲۸ اردیبهشت سال ۱۳۶۴ در آستانه ماه مبارک رمضان در خیابان وحدت اسلامی مورد سوءقصد گروهک منافقان در مغازه لباسفروشیاش قرار گرفت و به شهادت رسید. پیکر او در قطعه۲۴ گلزار شهدا بهشت زهرا(س) به خاک سپرده شده است.
- فیلمی از زندگیاش بسازند
«سعید امیری» بارها عکس شهید هاشمینژاد را در خیابان خیام دیده، اما از زندگی و رشادتهای او بیاطلاع است. میگوید: «با تعریفهایی که شما از این شهید و فعالیتهای انقلابیاش کردید، مایلم زندگینامه او را بخوانم و همین امروز درباره او مطالعه خواهم کرد.» او ادامه میدهد: «چنین شهدایی نیاز به معرفی دارند. فکر نمیکنم جوانها او را بشناسند و وظیفه رسانه ملی، تولید فیلمهای مستند از زندگی اوست. حتی به نظرم بهتر است که فیلم سینمایی یا سریال تلویزیونی درباره این شهید ساخته شود تا نام او جاویدان بماند. عکس این شهید در خیابانی قرار دارد که بیشتر مردم در هیاهوی خرید از بازار هستند و به آن توجه چندانی نمیکنند.»
- هوای محرومان را داشت
«غلامحسین گلمحمد» که چندبار شهید هاشمینژاد را از نزدیک دیده بود، میگوید: «وقتی سید مجتبی در خیابان شاهپور راه میرفت، خیلیها با او سلام و احوالپرسی میکردند.» وی دوست دارد دربارهمنش این شهید در کاسبی برایمان حرف بزند و در اینباره میگوید: «گوشه مغازه پدرش که لباسفروشی بود، ظروف بلوری میفروخت. بعدها مغازه بزرگتری اجاره کرد و مشغول فروش لباس شد. خانوادههای بیبضاعت دست خالی از مغازهاش بیرون نمیآمدند و همیشه هوای کم درآمدها را داشت. بعد از پیروزی انقلاب هم به خاطر کمیاب شدن اجناسی مثل میوه، دست به کار شد و میوه بسیار ارزان در مغازهاش فروخت.»
- خلافکاران را جذب کرد
«گردان فداییان اسلام که به فرماندهی شهید هاشمینژاد در دوران دفاعمقدس تشکیل شد، متشکل از افرادی بود که از نظر ظاهری با بقیه رزمندهها فرق داشتند.» اینها را «علی حبیب پور» بر زبان میآورد و میگوید: «عدهای از گردان فداییان اسلام را بچههای کمیته منطقه۹ و نیروهای مبارزه با موادمخدر و دادستانی تشکیل میدادند، اما جمع زیادی از آنها کسانی بودند که روزگاری به کارهای خلاف مشغول بودند.» وی با بیان اینکه ظاهر برخی از آنها غلطانداز بود، اضافه میکند: «برخیها فکر میکنند شهید هاشمینژاد همچنین شخصیتی داشت، درحالی که اینطور نبود. او قدرت جذب خلافکاران دل به امام(ره) و انقلاب بسته را داشت.»
- این افراد الگو هستند
«حسین محمدی» میگوید: «چهره این شهید من را به یاد شهید «شاهرخ ضرغام» میاندازد که به حر انقلاب معروف بود. شهید ضرغام کشتیگیر بود و مثل شهید هاشمینژاد قدرت بدنی بالایی داشت، اما به قول معروف از لاتهای پیش از انقلاب بود که متحول شده و در جبهه به شهادت رسید.» وی ادامه میدهد: «البته شهید هاشمینژاد پیش از انقلاب آزاری به کسی نرساند، اما مثل شهید ضرغام از توان جسمی خود برای مقابله با دشمن بعثی استفاده کرد.» محمدی با بیان اینکه متأسفانه اطلاعات کمی از شهید هاشمینژاد دارد، ادامه میدهد: «این افراد الگو هستند و باید معرفی شوند تا جوانها بدانند این انقلاب چطور به ثمر نشسته و خون چه عزیزانی روی زمین ریخته است.»