شهید محمدرضا بااختیار در دهم شهریورماه سال ۴۴ در بروجرد متولد شد، پدرش عبدالرحمن و مادرش اکرم نام داشت، تحصیلات خود را تا اول متوسطه ادامه داد و در دوم تیرماه سال ۶۶ در ماووت عراق بر اثر اصابت ترکش به مقام شهادت نائل آمد و در گلزار شهدای شهر بروجرد به خاک سپرده شد.
در وصیتنامه این شهید میخوانیم: «آری «قسم به عصر بهدرستی که انسان در هر موقع در زیانکاری است، مگر آنان که ایمان آوردند و کارهای شایسته و وصیت به یکدیگر نمودند و ره راستی وصیت نمودند به شکیبایی».
با سلام به تمام شهدای اول اسلام که در راهشان و هدفشان به خون خویش غلتیدند و رفتند. از شهدای جنگ احد و صفین و بدر و خندق گرفته تا شهدای کربلای حسینی و شهدای کربلای خمینی و با سلام به تمام مجروحین و معلولین و خانواده شهدا که چشم و چراغ این ملتاند.
آری به گفته رسولاکرم(ص) : «بهترین مرگ در نزد خدا شهادت است» و با سلام و درود بیکران بر امام امت، این پیرجماران، خمینی بتشکن و رزمندگان اسلام عزیز، وصیتنامه خود را شروع میکنم.
باری مادرم! آری چنین بود سرنوشت من که من امانتی بودم نزد شما که خداوند به شما داد و حال این امانت را از شما میگیرد و مبادا که در مرگ من گریه کنید. بلکه گریه کنید به حال اباعبداللهالحسین(ع) که زیاد مصیبت دیده است و گریه کنید به حال حضرت علیاکبر(ع) و حضرت قاسم(ع) و طفل شش ماههاش حضرت علیاصغر(ع).پس مادر جان! شما هم باید افتخار کنید که فرزندتان در راه اسلام و در راه قرآن، در راه جهاد شهید شد.
و من به خون خویش غلتیدم و رفتم، پس شما در مرگ من سیاه نپوشید بلکه خانهتان را سیاه کنید به خاطر اباعبدالله و ابوالفضل عباس(ع) و شهدای محراب و در ضمن مادر جان! اینها را برای تو بیان کردم و نوشتم بلکه از رفتن من به جبهه راضی باشید و به شهادت من افتخار کنی.
و مادر به خدا قسم اگر راضی نباشی که من به جبهه رفتم بدان که من هم شفاعت نمیکنم. پس تو خود دانی و در ضمن مادر اگر من انشاءالله شهید شدم دوستان زیادی دارم که در شهادت من شرکت میکنند و به خانه ما میآیند و فاتحهای میخوانند. امیدوارم که با آنها بدرفتاری نکنی چون که آنها راه من را ادامه میدهند همچنان که راه دوستانم را که شهید شدند ادامه میدهم و به آنها خواهم رسید و دوستانم در غم شما شرکت میکنند و با فاتحهای که میخوانند باعث تجلی روح من و شهدا میشوند.
آری مادر جان و خواهر جان و برادر جان! همچنان تقوا را پیشه کنید تا رستگار شوید و مادر جان و خواهر جان و برادر جان از شما میخواهم که مرا حلال کنید و از خویشان و آشنایان و دوستان و اقوام حلالیت بطلبید.
و مادر جان! درست که تو بعد از من در زندگی تنها خواهی ماند، همچنان که تنها بودهای و حال با مشکلات زندگی مقاومت کن و از خود ضعف نشان نده و همچنان بردبار و شکیبا باش.
و در آخر وصیتی دارم به دوستانم که بعد از من راه من را ادامه خواهند داد. دوستان همچنان تقوا و درستکاری و راستگویی را پیشه کنید تا رستگار شوید و پاسداری دهید از انقلاب عزیز و از امام امت و سنگر مسجد را حفظ کنید و دوستان ورزشکار شما هم با ورزشتان مشت محکمی بر دهان ابرقدرتها و این کافران میزنید و ادامه دهید به ورزش و تقوایتان و از شما میخواهم در این دم آخر من را حلال کنید و هر خوبی و بدی کردهام و یا غیبت کردهام پشت سر شما، مرا ببخشید.
و مادرم! به تو وصیت میکنم که در دنیا همچنان فاطمه(س) زندگی کن و خواهرانم! همچنان زینبوار زندگی کنید و حجابتان را رعایت کنید.
و برادرم! همچون علیاکبر(ع) شجاع و دلیر باش و گناه مکن تا رستگار شوی. و مادرم! امیدوارم که دیگر مرا بخشیده باشید و یادتان نرود که از دوستان و خویشان حلالیت مرا بطلبید.
آری، من از این دنیای پُردرد و رنج و حسرت خواهم رفت به جایی که دیگر نه ظالمی به مظلومی ستم میکند و نه حق کسی پایمال میشود و البته در این دنیا هم آقایی خواهد آمد که صلح و آرامش برقرار خواهد کرد. آری، آن آقا صاحبالزمان مهدیموعود(عج) است.
و آرزوی من در این دنیا فقط این بود که یکبار آن صورت نورانی امام امت را ببینم و دوم آرزوی من زیارت بر شش گوشه اباعبداللهالحسین و امیرالمؤمنین(ع) بود و سوم اینکه میخواهم بدون گناه و خالص از دنیا رفته باشم. پس در این لحظه آخر از شما مادر گرامی و ارجمند و خانوادهام خداحافظی میکنم و از شما میخواهم برای فرج آقایمان صاحبالزمان(عج) دعا کنید، برای طول عمر امام امت و پیروزی رزمندگان دعا کنید و هر شب جمعه سری به بهشت شهدا بزنید و فاتحهای بخوانید و روح مرا تجلی ببخشید.»
انتهای پیام