به گزارش خبرگزاری خبرآنلاین به نقل از مرکز اسناد انقلاب اسلامی، در اولین سالگرد شهادت سپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی حرفهای فراوانی هست که هنوز قابل انتشار نیست؛ ناگفتههایی که برای گفت و شنود درباره آنها باید سالها وقت صرف کرد تا بتوان به ابعاد پیدا و پنهان سردار جبهه مقاومت دست یافت.
در همین رابطه در پی گفتگو با نزدیکان و همکاران سردار سلیمانی برآمدیم. هر کدام قطعا روایتهای تازهای از حاج قاسم داشتند که قطعا قابل تأمل بود. از میان این همه گفت و شنود ما با سردار شجاعی معاون سابق تشریفات نیروی قدس به ثمر نشست.
آشنایی او با شهید سلیمانی به دوران جنگ تحمیلی برمیگردد و پس از آن همکاری طولانی آنها در نیروی قدس موجب میشود تا خاطرات ناب و جذابی برای نسلهای بعد به یادگار بماند باشد که این خرده روایتها بتواند افکار و اندیشه نسل جوان را با مکتب شهید سلیمانی بیش از پیش آشنا کند.
در ادامه متن گفتگوی سردار شجاعی با پایگاه مرکز اسناد انقلاب اسلامی از نظر میگذرد.
در آغاز از اینکه وقتتان را در اختیار مرکز اسناد انقلاب اسلامی قرار دادید از شما تشکر میکنیم. در ابتدای گفتگو لطفا از سوابق خودتان و طریقه آشنایی با شهید سلمیانی برایمان بگویید؟
سردار شجاعی: بسماللهالرحمنالرحیم. من در سال 58 وارد سپاه شدم. ورود من به سپاه همزمان با جنگ خلق عرب در منطقه خوزستان شد پشتوانه و عامل تشکیل خلق عرب بعث عراق بود تا زمان آغاز جنگ ما درگیر نبرد با خلق عرب در خوزستان بودیم همزمان با شروع جنگ یگان رزم هم تشکیل شد در آن مقطع من فرمانده گردان شدم بعد از این مقطع وارد دفتر آقا محسن رضایی شدم و هشت سالی در آنجا مشغول به خدمت بودم در مدت هشت سال جنگ و حدود شش ماه بعد از جنگ هم اکثرا همراه آقا محسن بودم. خاطرات نابی را از این مدت دارم. از جلسات طراحی عملیات تا الی آخر اکثرا این خاطرات را شما تا بحال جایی نشنیدهاید.
بواسطه فعالیتی که در دفتر آقا محسن داشتم تمام فرماندهان دفاع مقدس از فرمانده گردان به بالا را میشناختم خاطرات زیادی از فرماندهان به جای مانده است با سردار شهید حاج قاسم سلیمانی 26 سال به صورت مستقیم و به عنوان یکی از معاونین ایشان کار کردم همینطور که گفتم فرماندهان لشگرها را میشناختم و آنها هم ما را میشناختند حاج قاسم را در جلسات و عملیاتها میدیدم و از زمان جنگ با ایشان آشنا شدم در آن زمان حاج قاسم فرمانده لشگر ثارالله کرمان بود.
کمی از روحیات حاج قاسم و ابعاد متفاوت شخصیت ایشان بگویید.
سردار شجاعی: با هم صمیمی بودیم. ما اصالتا عشایر هستیم، حاج قاسم هم همیشه میگفت: ما عشایر بودیم، حدود صد سال قبل اجداد ما را به منطقه کرمان تبعید کردند واقعا روحیه حاج قاسم عشایری بود و علاقه زیادی به طبیعت داشت حاج قاسم با چیزهای مصنوعی میانه خوبی نداشت و به قول امروزیها به اجناس ارگانیک بیشتر علاقه داشت همین روحیه را در برخورد با آدمها هم داشت، از انسانهایی که ظاهرسازی میکردند متنفر بود و دوستدار انسانهای خالص بود.
خاطره جالبی از حاج قاسم در زمان عملیات والفجر به خاطر دارم خاطرم هست این عملیات در فصل زمستان بود. مرسوم بود که فرماندهان، قبل از عملیات، مناطق را بررسی میکردند این عملیات موفقیتآمیز به پایان رسید قرارگاه کربلا در بالای ارتفاعات قرار داشت آقا برای فرمانده لشگرها جلسهای را برگزار کرده بود. همه فرماندهان در این جلسه حضور داشتند حاج قاسم آن روز به شدت مریض شده بود و گفت که من حالم خوب نیست و نمیتوانم که برگردم من هم گفتم آقای سلیمانی شما امشب را اینجا بمانید، ما شما را یکشبه مداوا میکنیم به مسئول پشتیبانی قرارگاه گفتیم که برای ایشان یک سری از دمنوشهای مخصوص سرماخوردگی را تهیه کند. حاج قاسم این دمنوشها را خورد او را به سنگر پشتیبانی که گرمتر از همه جا بود بردیم خلاصه حاج قاسم آن شب را در آن سنگر خوابید و چند تا پتو هم روی ایشان انداختیم وقتی حاجی برای نماز صبح بیدار شد خیس عرق بود بعد از نماز به من گفت: شجاعی چه کار کردی؟ من حالم از روزهای قبل هم بهتر شده است این اولین خاطره مستقیم من با حاج قاسم بود.
قبل از عملیات والفجر 10 در ارتفاعات ملخخور حوزه جغرافیایی مریوان دزلی روبروی حلبچه و خرمال عراق، آقا محسن تعدادی از فرماندهان جنگ را دعوت کرد تا برای شناسایی به منطقه بروند صبح زود بعد از نماز به ارتفاعات ملخخور رفتیم آن روز برف شدیدی باریده بود و بیش از یک متر برف نشسته بود از بین تیمی که به منطقه رفته بودیم حاج قاسم سلیمانی جزء کسانی بود که به راحتی مسیر را طی میکرد این نشان از آمادگی بدنی بالای حاج قاسم داشت و تا آخرین لحظه عمر شریفش هم این صلابت را حفظ کرده بود لشگری که حاج قاسم فرماندهی آن را بر عهده داشت همیشه مجهز و آماده بود وقتی ما همراه با آقا محسن به قرارگاه در اهواز میرفتیم و اگر امکاناتی کم داشتیم حاج قاسم اکیپ ما را مجهز میکرد.
چگونه در نیروی قدس با حاج قاسم همکار شدید؟
سردار شجاعی: سالی که قرار بود حاج قاسم فرمانده نیروی قدس شود، من سرپرست قرارگاه پشتیبانی نیروی قدس بودم آن زمان در حوالی محل کار ما هنوز ساختمانهای جدید ساخته نشده بود یگانی به غیر از یگان ما آن جا نبود. به همین خاطر اکثر ماشینهای مجموعه خودمان را میشناختم یک روز ساعت 6 صبح یک رنوی پلاک سپاه در نزدیکی مجموعه دیدم ماشین غریبه بود، کنجکاو شدم سرعت را زیاد کردم وقتی نزدیک رنو شدم دیدم یک سرباز پشت فرمان است و در کنار راننده هم حاج قاسم نشسته بود. سلام و احوالپرسی کردیم به حاجی گفتم: اینجا چی کار میکنید؟ گفت: شجاعی میخواهم بروم دفتر آقای وحیدی با ایشان کار دارم. اینجا کجاست؟ توی این بیابان گیر افتادیم! گفتم همراه من بیایید، به رانندهات بگو برود من خودم شما را میرسانم. وقتی رسیدیم دفتر آقای وحیدی به بچههای دفتر گفتم که هر وقت حاج قاسم کارش تمام شد به من اطلاع بدهید تا ایشان را برسانم.
بعد از حدود دو ساعت از دفتر آقای وحیدی تماس گرفتند و گفتند سردار سلیمانی کارشان تمام شده است. من هم دنبال آقای سلیمانی رفتم. آن روز مثل الان نبود که قبل از انتصاب مسئولین شایعهها بپیچد. از طرفی نیروهای مسلح هم دنبال شایعات نبودند وقتی از دفتر آقای وحیدی برمیگشتیم به حاج قاسم گفتم: حاجی خیر باشه، این طرفها آمدی؟ حاج قاسم گفت: قرار است بیاییم اینجا خدمت کنیم به حاج قاسم گفتم قرار است فرمانده بشوی؟ حاجی جواب داد: حالا ببینیم چی پیش میاد! بعد از یک ماه باخبر شدیم که حکم فرماندهی نیروی قدس برای حاج قاسم سلیمانی صادر شده است. بعد هم مراسم معارفه با حضور فرمانده وقت ستاد کل نیروهای مسلح و سایر فرماندهان رده بالا انجام شد.
اولین اقدامی که حاج قاسم سلیمانی در نیروی قدس انجام داد را به خاطر دارید؟
سردار شجاعی: هنگامی که حاج قاسم سلیمانی فرمانده نیروی قدس شدند ساختمان نیروی قدس در یک بیابان بزرگ قرار گرفته بود. قبل از ورود شهید سلیمانی به نیروی قدس هماهنگیهای لازم انجام شده بود تا به وزارت دفاع بروم و درخواستی که وزارت دفاع برای جذب من زده بود را تحویل حاج قاسم دادم. حاج قاسم درخواست را گرفت و به من گفت: این درخواست را میبینی؟ حالا دیگر نمیبینی! برگه را انداخت داخل یک خردکن که کنار میزش بود. حاج قاسم با رفتن ما مخالفت کرد و ما هم داخل نیرو ماندیم و حکم فرماندهی قرارگاه را حاج آقا برای من زدند.
شانزده سال به صورت مستقیم با حاج قاسم کار کردم. اولین کاری که در حوزه خدماتی و رفاهی در نیرو انجام داد آراستن فضای پادگان نیروی قدس بود. گفت: محوطه نیروی قدس از بیابان باید تبدیل به یک باغ شود. بعد از 4 سال وقتی از بالا به محوطه نیرو نگاه میکردی دیگر اثری از بیابان آن روز نبود. بعد از چند سال هم فرماندهان و مسئولان را به آنجا دعوت میکرد و به آنها میگفت: چه کسی گفته که یک پادگان باید بیابان باشد؟ این مجموعه را ببینید؟ پادگانها باید مثل اینجا آباد باشد. حاج قاسم تأکید زیادی بر زیبایی و آراستگی پادگان و محوطه نیرو داشت ایشان میگفت محیط اینجا باید به گونهای باشد که مردم احساس نکنند نظامیها به آراستگی محیط نظامی اهمیت نمیدهند.
در بحث غذای نیروها نیز تأکید زیادی بر کیفیت غذا داشتند و میگفتند ما که داریم هزینه میکنیم، چه بهتر است که یک غذای خوب برای پرسنل تهیه کنیم تا آنها برای کار کردن انرژی داشته باشند سیستم غذایی که حاج آقا در تشکیلات پیگیری میکرد با تمام قسمتها فرق داشت. حاج قاسم همان غذایی را میخورد که سربازان و نیروها میخوردند حاج قاسم برای مهمانهای خودشان هم از همان غذای پادگان استفاده میکرد روزهای دوشنبه در پادگان دیزی داشتیم و همانجا درست میکردیم بین مسئولان و مهمانان ما این قضیه پیچیده بود و اکثرا طوری برنامهریزی میکردند که اگر کاری آنجا داشتند روزهای دوشنبه بیایند. حاج قاسم اگر متوجه میشدند که معاونتی برای مهمانش از بیرون غذا تهیه کرده برخورد میکردند و میگفتند ایراد غذای اینجا چی بوده که از بیرون غذا گرفتید؟
در ایام ماه مبارک رمضان یک شب برای سربازان برنامه افطاری داشتیم. تمام سربازان تشکیلات نیرو چه در داخل ستاد و چه در بیرون ستاد در این مراسم شرکت میکردند حاجآقا تأکید میکردند که در این مهمانی هیچ کم و کسری نباشد. یک افطاری دیگری هم برای پرسنل داشتیم و در این مهمانی از راننده اتوبوس تا سرادارن حضور داشتند اگر امکانات فراهم بود خانوادههای پرسنل هم شرکت میکردند. همان غذای پادگان در مراسمات صرف میشد.
در مقطعی که من مسئول قرارگاه پشتیبانی بودم یک مرتبه حضرت آقا به نیروی قدس آمدند. حدودا از صبح تا ظهر آنجا بودند. آقا از بخشهای مختلف دیدار و گزارشات را دریافت کردند و در آخر هم نماز ظهر را به امامت ایشان خواندیم. آن زمان نیرو هنوز نمازخانه بزرگی نداشت. حاج قاسم مسئولان زیادی را از جمله رئیسجمهور، فرماندهان، مسئولان ستادکل را به نیرو دعوت میکرد و روند کارهای نیرو را برایشان شرح میداد.
از ارتباط حاج قاسم با مردم چه خاطرهای دارید؟
سردار شجاعی: حاج قاسم معمولا هفتهای سه بار کوهنوردی میکردند. اگر مقدور بود به ارتفاعات شمال شهر میرفتیم و در غیر این صورت به ارتفاعات بالای پادگان نیرو میرفتیم. همواره حاج قاسم همانند مردم عادی کوهپیمایی میکرد و اصلا اهل این نبود که مسیری خاص را برایش قرق کنند. معمولا سر و صورت خود را میپوشاندند. با اینحال افرادی هم بودند که ایشان را بشناسند وقتی این افراد با حاجی احوالپرسی میکردند، ایشان با روی گشاده با آنها تعامل میکرد.
همانطور که میدانید از تمامی سلایق، به کوهنوردی میآیند. در طول مسیر افرادی میآمدند با حاج قاسم عکس میانداختند که ظاهرشان خیلی موجه نمینمود. خاطرم هست یک روز در ارتفاعات شمال تهران مشغول کوهنوردی بودیم که یکی از بچههای نظامی حاج آقا را دید و به سمت حاجی آمد و از حاج آقا خواست با خانواده او عکس بیندازد. حاجی با گشادهرویی قبول کردند. وقتی حاجآقا با این خانواده عکس انداخت دو تا خانم جوان هم که از لحاظ ظاهری پوششان اسلامی نبود از حاج آقا خواستند تا با آنها عکس بیندازد، حاج آقا هم قبول کرد و اصلا با آنها رفتار خشکی نکردند و آنها را به خاطر حجابشان توبیخ نکردند.
مواقعی که به کوهنوردی میرفتیم، گاهی هم فرزندان خودشان را میآوردند. یکبار که داشت با آنها درباره اهمیت زیارت عاشورا صحبت میکرد مطلب جالبی گفت. حاج قاسم گفت در اوایل جنگ سوریه که نیروهای معارض 48 نفر از زائران ایرانی را با خانوادههایشان گرفته بودند، علاوه بر تهدیدات و رایزنیهایی که کردیم، چهل روز من چله زیارت عاشورا گرفتم، درست روز چهلم بود که خبر آزادی آنها را دادند.
علاقه و ارادت حاج قاسم به خانوادههای شهدا، جانبازان و پاسداران قابل توجه بود. اگر خاطرهای دارید در این زمینه هم صحبت کنید.
سردار شجاعی: شهید سلیمانی هر زمانی که فرصت میکرد با خانوادههای شهدا و جانبازان و پاسدارها دیدار میکرد. مثلا وقتی به سوریه میرفت همواره با خانواده پاسدارانی که در سوریه مأموریت بودند دیدار میکرد و میگفت: بچهها به دلیل حجم زیاد کار شاید نتوانند به امور خانواده رسیدگی کنند، این وظیفه من است که به امور خانوادههای این بچهها رسیدگی کنم و اگر مشکلی داشتند در حد توان برای حل مشکلشان اقدام کنم. در رابطه با خانواده مجروحین و شهدا نیز حاج قاسم همین برخورد را داشت. این پیگیری امور خانوادههای شهدا فقط منوط به شهدای مدافع حرم نبود. حاج قاسم هر وقت زمان پیدا میکردند به خانوادههای شهدا و جانبازان لشگر ثارالله کرمان سر میزدند و احوال آنها را جویا میشدند جانبازان و خانوادههای شهدا اگر به تهران میآمدند و شرایط مهیا بود با حاج قاسم دیدار میکردند. شهید سلیمانی تمام تلاش خود را میکرد تا از رهبر انقلاب وقت ملاقات بگیرد و جانبازان و خانوادههای شهدا را به دیدار ایشان ببرند.
مراسم بزرگداشتی برای شهید حاج احمد کاظمی در نجفآباد برگزار کرده بودند که سخنران آن مراسم شهید سلیمانی بود. بعد از پایان مراسم حاج قاسم به ما گفت چند نفر بچههای لشگر نجف اشرف که جانباز هستند در همین نزدیکی زندگی میکنند، آدرس منازل این بچهها را بگیرید تا برویم به آنها سر بزنیم، به شهید پورجعفری هم گفت که کباب بگیرید تا ناهار در منزل یکی از این جانبازان بخوریم. مسئولین برگزارکننده مراسم شهید کاظمی به حاج قاسم گفتند که ما تهیه ناهار دیدیم ولی حاجی از ایشان عذرخواهی کرد. خلاصه غذا را گرفتیم و به منزل یکی از جانبازها رفتیم و با هم ناهار خوردیم. خانواده جانباز به حاج قاسم شکوِه کردند که مگر در منزل ما غذا پیدا نمیشد که شما زحمت کشیدید غذا گرفتید؟ حاجی گفت ما میخواستیم ناهار را بیرون بخوریم، گفتیم با شما دور هم بخوریم. بعد از آنجا به منزل چند جانباز دیگر رفتیم. خاطرم هست شهید پورجعفری به سردار تذکر داد که جلسه شورای امنیت دارید، دیر میشود. حاج قاسم گفت مهم نیست، اول به منازل جانبازان برویم بعد هم به شورای امنیت میرویم. معمولا هدایایی را هم به این عزیزان تقدیم میکرد.
یکی دیگر از ابعاد شخصیتی شهید سلیمانی وجهه بینالمللی ایشان بود. شما به عنوان معاون تشریفات نیروی قدس نحوه تعامل حاج قاسم با شخصیتهای خارجی را چگونه دیدید؟
سردار شجاعی: از سال 90 که من مسئول تشریفات نیروی قدس شدم مستقیما با امور مهمانان خارجی سر و کار داشتم. به جرأت میتوانم بگویم که تعداد مهمانان خارجی ما در این چند سال از مهمانان خارجی وزارت خارجه بیشتر بود. شهید سلیمانی معتقد بود که باید با مهمان خارجی اعم از نهضتی و مسئولان دولتی کشورهای عراق، سوریه، فلسطین و سایر کشورهای مقاومت نهایت احترام گذاشته شود و از لحاظ امکانات هیچ کاستی وجود نداشته باشد.
ایشان به دو دلیل حفظ احترام مهمانان خارجی برایشان مهم بود: اول این مهمانان انعکاسدهنده چهره جمهوری اسلامی ایران در دنیا هستند و دوم اگر با مهمانان خارجی با احترام برخورد کردیم میتوانیم در آینده هم با آنها تعامل داشته باشیم. سردار سلیمانی همواره به معاونت تشریفات این نکته را متذکر میشد که شما وظیفهتان رسیدگی به مهمانان خارجی است تا ما بتوانیم در فضایی راحت با آنها گفتگو کنیم. حاج قاسم سلیمانی معمولا به دوستان وزارت خارجه هم میگفت که شأن مهمانان خارجی را حفظ کنید تا آنها با خاطره خوبی از ایران بروند.
اگر خاطرتان باشد ما از سال 90 چندین اجلاس بینالمللی مقاومت و بیداری اسلامی را برگزار کردیم. کمترین تعداد مهمان خارجی در این اجلاسها حدود 700 نفر بود. این اجلاسها در راستای پیشبرد اهداف جمهوری اسلامی بسیار مفید بود از تمامی کشورهای اسلامی و مسلمانان سایر کشورها در این اجلاسها شرکتکننده داشتیم. مهمانان اجلاسها افراد نخبه و بانفوذی بودند که هر کدام در تبلیغ پیام مقاومت موثر بودند در اجلاسها سردار تمام تلاشش را میکرد که از سران کشورهای مقاومت و اسلامی افرادی حضور داشته باشند. در انتهای اجلاسها هم حاج آقا مهمانان را به دیدار حضرت آقا میبرد نکته جالب توجه این دیدارها این است که حاج قاسم در اکثر دیدارها حاضر بود ولی هیچگاه در جایی نمینشست که دوربینها تصویر او را بگیرند. اتفاقا یکی از کسانی که به برگزاری این اجلاسها اصرار داشت نیز حضرت آقا بود.
هنگامیکه داعش به کرکوک عراق حمله کرد به جرأت میگویم اگر حاج قاسم نبود کردستان عراق سقوط میکرد و پس از کرکوک، شهرهای اربیل و موصل هم سقوط میکرد. مسئولین کردستان عراق حتی شخص بارزانی در آن زمان به این نکته اعتراف کردند که اگر سردار سلیمانی نبود قطعا کردستان عراق سقوط کرده بود. حاج قاسم شبانه نیروها را بعنوان مستشار به منطقه برد تا نیروهای آنها را راهنمایی و هدایت کنند همین حضور حاج قاسم و نیروهای مستشاری باعث شد تا شهر اربیل، مرکز کردستان عراق سقوط نکند. همین که خبر حضور حاج قاسم سلیمانی در منطقه نبرد پیچید، از طرفی نیروهای کردستان عراق دلگرم شدند و انرژی گرفتند و از طرف دیگر رعب و وحشت در دل داعشیها و مسلحین افتاد این اتفاق در حالی افتاد که داعش تا چند کیلومتری اربیل نفوذ کرده بود. کردها خیلی از مناطق را تخلیه کرده بودند. امروز مسئولین اقلیم کردستان عراق اگر انصاف داشته باشند باید این نکته را بگویند که سردار سلیمانی آن روز کردستان عراق را نجات داد.
حاج قاسم معمولا برای شناسایی شخصا به منطقه میرفت و از نزدیک اوضاع را میدید خیلیها به ایشان میگفتند این کار شما خطرناک هست. افرادی در ارتش عراق هستند که زمانی در بعث با ما میجنگیدند، ممکن است همین افراد به شما سوءقصد کنند شهید سلیمانی در پاسخ میگفت: «اولویت من شکست داعش و مسلحین است. اگر اینها پیشروی کنند ابتدا عراق را میگیرند و سپس به مرزها حمله میکنند. مضاف بر اینکه ما در عراق و سوریه عتبات را داریم حفظ حریم اهل بیت خط قرمز ماست.» حاج قاسم در رابطه با سوریه هم این چنین موضعی داشت حاج قاسم میگفت: اگر حکومت سوریه سقوط کند باعث میشود که این کشور چند پاره شود و در این صورت بعد از سوریه دشمنان به لبنان حمله میکنند و آنجا را درگیر جنگ میکنند و در نهایت در صورت پیروزی مسلحین ما پایگاه مقاومتی که در مقابل اسرائیل تشکیل دادیم را از دست میدهیم.» در واقع امروز عمده هراس آمریکا و دشمنان ما از تجهیزات نظامی نیست بلکه آنها از پایگاههایی که ما در نزدیکی اسرائیل داریم در هراسند.
زمانی که داعش و مسلحین به سوریه و عراق حمله کردند، سردار سلیمانی از جانب حضرت آقا اختیار تام داشتند تا هر نوع کمک فکری، تسلیحاتی و مستشاری برای شکست معارضین انجام دهند به این دلیل که مسلحین برنامه بعدیشان حمله به ایران بود ظاهرا اینها مسلمان بودند ولی رفتارشان مغایر با اسلام بود. حاج قاسم تمام تلاشش این بود برای جلوگیری از پیشروی مسلحین به سمت مرزهای ایران از حکومتهای موجود در این کشورها دفاع کند سردار سلیمانی در این راه با هیچ کسی من جمله پوتین و بشار تعارف نداشت او مواضعش را خیلی قاطعانه اعلام میکرد و به صورت جدی اتمام حجت میکرد.
هر وقت هم بین گروههای مختلف مسلمان در عراق اختلافی رخ میداد به شهید سلیمانی رجوع میکردند. حرفی که سلیمانی میزد برای گروههای عراقی فصلالخطاب بود به عبارت دیگر حاج قاسم محور وحدت گروههای مسلمان در عراق بود شیعه و سنی حرف او را فصلالخطاب میدانستند سران گروههای مختلف نهضتی و دولتی عراقی همگی گوش به فرمان حاج قاسم بودند شهید ابومهدی المهندس با اینکه نفوذ زیادی در بین گروههای عراقی داشت ولی حرکتی را در عراق بدون مشورت با ایشان انجام نمیداد. مواقعی که ابومهدی در تهران بود هفتهای دو روز معمولا با سردار سلیمانی جلسه میگذاشت و یکی از کسانی که گروههای عراقی را نزد حاج قاسم میآورد تا اختلافشان حل شود همین شهید ابومهدی بود بعضا هم حاج قاسم با ابومهدی جهت حل اختلاف گروههای عراقی به عراق میرفتند. شهید سلیمانی احساس میکرد که اگر اختلافات بین گروههای عراقی عمیق شود موجب بهم ریختن اوضاع میشود. شهید ابومهدی و شهیدسلیمانی دو رکن اصلی پیروزی جبهه مقاومت در عراق بودند.
یکی از نکاتی که همیشه مطرح بود نقش حاج قاسم در خنثی کردن کودتای ترکیه است. در این باره توضیحی بفرمایید.
سردار شجاعی: زمانی که در ترکیه کودتا شد شخصی که توانست با راهنماییهایش کودتای ترکیه را جمع کند، سردار شهید حاج قاسم سلیمانی بود. حاج قاسم در همان شب به اردوغان گفت که چه کارهایی انجام دهد تا کودتا شکست بخورد. در همان دیداری که اردوغان همزمان با کودتا انجام داد حاج قاسم در هواپیما و فرودگاه به اردوغان گفت که به نیروهایت بگو این کارها را انجام دهند به جای اینکه کودتاچیان سوار بر موج شوند شما ابتکار عمل را در دست بگیرید. در آن دیدار اردوغان فقط حرفهای حاج قاسم را گوش میداد و کلامی حرف نمیزد.
چند دیدار دیگر هم شهید سلیمانی با اردوغان داشت ایشان هر زمانی که اراده میکردند به ترکیه سفر میکردند و در رابطه با شیطنتهای ترکیه در جنگ به اردوغان تذکر جدی میدادند و با او اتمام حجت میکردند خاطرم هست روزی که اردوغان به تهران آمده بود، ما به سعدآباد رفتیم و او را همراه با تنها دو نفر از محافظانش و دو نفر از بچههای انصار به محل جلسات حاج قاسم بردیم شهید سلیمانی در آن دیدار یک ساعت صحبت کرد و اردوغان فقط گوش میداد حاج قاسم به اردوغان در مورد خلف وعدههایی که انجام داده بود تذکرات جدی داد.
در همان ایامی که انقلاب مصر در جریان بود، محمد مرسی برای اجلاسی به ایران آمده بود و جلساتی هم با سران کشور داشت. یکی از آن جلسات دیدار او با حاج قاسم بود. شهید سلیمانی بعد از دیدار و گفتگو با مرسی میگفت با او به نتیجه نمیرسیم.
در مورد دیگر کشورها هم همینطور بود؟
سردار شجاعی: پوتین هر وقت به ایران میآمد یکی از برنامههایش دیدار با حاج قاسم بود شاید شما هم خوانده و یا شنیده باشید که حاج قاسم سلیمانی هر وقت که احساس به حضور روسیه میکرد به مسکو سفر میکرد و با فرماندهان ارشد ارتش روسیه و حتی خود پوتین جلسه برگزار میکرد. روسیه در کشور سوریه نقش مهمی را داشت و از نفوذ و قدرت خوبی در آنجا برخوردار بود به همین خاطر حاج قاسم از روسیه برای شکست تروریستها کمک میگرفت.
شهید سلیمانی در دیداری که با نمایدگان مسلحین افغانستان داشت با آنها اتمام حجت کرد. حاج قاسم به مسلحین مستقر در همسایگان شرقی گفته بود: «خط قرمز ما مرزهای کشور ما است اگر کوچکترین تعرضی به مرزهای ما انجام دهید ما آن کاری را که نباید انجام دهیم انجام میدهیم.» همین اقتدار سردار سلیمانی باعث شده بود که گروههای تروریستی فکر حمله به مرزهای ما را از سرش بیرون کند آنها به حاج قاسم سلیمانی تعهد داده بودند که به سمت مرزهای ما حتی یک تیر هم نیاندازند. حاج قاسم به دلیل اینکه فرمانده قرارگاه قدس در شرق کشور بود از این گروهها شناخت خوبی داشت.
یک روز شهید سلیمانی بدون اینکه ترسی داشته باشد جلسهای را با سران اشرار و قاچاقچیان ساکن در نقاط مرزی شرق کشور برگزار کرد. ایشان در این جلسه به آنها گفت: «شما چرا قاچاق میکنید، چرا دست از شرارت و خلاف برنمیدارید؟» آنها پاسخ دادند: ما کار و شغل نداریم مجبوریم از این راه کسب درآمد کنیم. سردار سلیمانی پس از شنیدن توضیحات این افراد عزم خود را جزم کرد تا امکانات کشاورزی در آن مناطق را مهیا کند مجوز حفر چاه گرفت و زمینهایی هم برای کشاورزی در اختیار این افراد قرار داد جالب هست بدانید هنگامی که شرایط کشاورزی برای این افراد مهیا شد دست از کار خلاف کشیدند و شروع به کشاورزی کردند. افرادی که قبلا قاچاق میکردند و راهنمای قاچاقچیان بودند تبدیل به یک کشاورز شده بودند و از همین راه امرار معاش میکردند.
از سادهزیستی حاج قاسم هم زیاد شنیدیم...
سردار شجاعی: این را کمتر کسی میداند که حاج قاسم بابت هیچ کدام از مأموریتهایی که رفت حق مأموریت دریافت نکرد. با اینکه از لحاظ شرعی و قانونی حق ایشان بود. من این حرف را بعنوان یکی از نزدیکان ایشان در نیروی قدس میزنم. حتی در مواقعی هم که برای ایشان حق مأموریت واریز میکردند ایشان به مسئولین ذیربط تشر میزد و میگفت: مگر من برای دریافت حق مأموریت سفر کردم که برای من حق مأموریت واریز میکنید؟
2727