۱۰۰ روز شاید زمان کمی برای حل مسائل انباشت شده در حداقل ۱۰ سال اخیر باشد، اما زمانی مناسب و منطقی برای گزارش دادن است. سخنگوی دولت نیز از شروع گزارش دهی های ۱۰۰ روزه وزارتخانه ها ی مختلف خبر داد و این جای تقدیر دارد. اما غرض این نوشته، توفیق یا عدم موفقیت دولت در این سه ماه استقرار نیست؛ چراکه حل مشکلات چندهزار روزه در ۱۰۰ روز، توقعی غیرمنطقی و غیرعقلایی است. طبیعتا باید صبر کرد تا اولا دولت، خود را پیدا کند، عزل و نصب های کلیدی را به سرانجام برساند و کابینه را هماهنگ کند و ثانیا آسیب شناسی، برنامه ریزی، طراحی و اقدام را آغاز کند. اما محل بحث ما اینجاست که باید «مثل هم» و «در شرایط برابر» صبر کنیم. عادلانه نیست مسئولان کشور در مناطق بالای شهر با نمایی ابدی به فرودست، صبر کنند و مردم لب خط که مدت هاست زیر خط فقر هم هستند، سوت قطار بشنوند و از اینهمه فاصله، مخشان سوت بکشد.
نَفَس قاطبه مسئولان از جای گرم بلند می شود؛ برای همین است که دعوت به صبر کردن از صاحب منصبان کشور پیرامون امور معیشتی و رتقوفتق مسائل اقتصادی پذیرفتنی نیست. نمی شود خانه من در شهرک غرب، شهید عراقی یا شهرک قائم باشد و مردم را به صبر در برابر مشکلات معیشتی توصیه و دعوت کنم. نمی شود سطح زندگی خود و خانواده ام در سطح مستضعفان جامعه یا لااقل هم سطح زندگی سایر مردم نباشد و توقع کنم که مردم با دولت و مجلس انقلابی مدارا کنند و جامه صبوری به تن کنند. صفات کارگزاران در حکومت اسلامی چه از لسان مولای متقیان علیه السلام و چه در بیان امام راحل و مقام معظم رهبری، مجوز اینچنین تفاوت های عمیق را بین کارگزار و مردم نمی دهد.
تلاش و اقدام در نقاط مختلف حاکمیت قابلمشاهده است؛ مردم تفاوت های رفتاری و سلوک حکمرانی جدید را حس می کنند اما هنوز فاصله با مطلوب بسیار زیاد است. یکی از امور فاصله ساز همین زیست غیرقابلتوجیه مسئولان بلندپایه است؛ وقتی شما بدانید هرکدام از دولتمردان، وکلای ملت و مسئولان قضائی در چه محیطی زندگی می کنند و سطح معیشتی شان چگونه است، متناسب با آن به حرف های او دل می دهید یا دل آزرده می شوید.
نکته مهم این است که چنانچه به هر دلیلی نمی خواهیم یا نمی توانیم سطح زندگی خود را با مردم تنظیم کنیم از شعارهای ایدئولوژیک پرهیز کنیم. خود را به اسلام و شهادت و مقاومت و امثالهم وصل نکنیم چراکه در نظر مردم، وصله ای نچسب جلوه خواهیم کرد. نفاق بین قول و فعل، خیلی زودتر ازآنچه گمان کنیم برملا می شود. در اوضاعواحوال کنونی پذیرفتن مسئولیت دولتی و حاکمیتی، ایثار است؛ به شرطی که فرد بفهمد چه باری روی دوش او آمده وگرنه منصب را طعمه خواهد دید و به آن رحم نمی کند. اگر اهل رعایت ملاحظات مسئولیت های حاکمیتی نیستیم و نمی توانیم مثل مردم زندگی کنیم، خیر دنیا و آخرت در این است که از مسئولیت کنار برویم تا دیگری زیر آن بار برود.