با مصادره اموال طاغوتیان در سال ۵۷، اسناد و کاغذهای داخل منازل این افراد در گونیهایی قرار میگرفت و در سولهای در حومه تهران نگهداری میشد.
در زمان ریاست مهندس مظاهری بر بنیاد مستضعفان، ایشان منشأ خیر شد و به همراه گروهی از جوانان علاقهمند و دلسوز، این گونیها به ساختمانی منتقل شد و با جذب نیروهای متنوع، کار طبقهبندی این اسناد آغاز شد. از نسخه پزشکی تا مهمترین اسناد و مکاتبات درباری و وزارت خارجه بخش کوچکی از اقیانوس عکس و سند بود که تفکیک میشد تا در مراحل بعد میکروفیلم شده و با رعایت اصول آرشیو در گاوصندوقها نگهداری شود.
به همراه چند جوان علاقهمند و باانگیزه از صبح زود به بررسی و مطالعه این اسناد پرداختیم تا بهعنوان اولین خروجی نمونهای از گلچین عکسها و اسناد دوره پهلوی و قاجار در بهمن ۱۳۶۷ و گرامیداشت اولین دهه انقلاب نمایشگاه باشکوهی را در تهران برگزار کنیم.
برای نمونه برخی استادان زبده دانشگاه تهران که نسبت به رضاشاه همدلی داشتند و او را بدون سابقه اختلاس و سپرده در بانکهای خارجی میدانستند، با دیدن مدارک سپردهگذاری رضاشاه در بانک وستمینستر لندن متعجب میشدند و گاهی ساعتها در مقابل این اسناد به تماشا مینشستند.
اردشیر زاهدی در دهه 50 شمسی بهعنوان سفیر شاه دوباره به واشنگتن رفت تا بتواند رابط کاخ سفید و دربار باشد؛ لابیهایی در مطبوعات، سنا و کنگره راه بیندازد و با میهمانیهای باشکوه خاویار و قالی ایرانی بین ستارههای سینما و چهرههای سیاسی، فرهنگی و هالیوودی آنها را به خدمت منافع دربار یا کشور درآورد.
به خاطر اینکه شاه و زاهدی به هیچکس اعتماد نداشتند، برای مکاتبات خود بهجای رمز دربار یا وزارت خارجه، صندوقی آهنی تهیه میکنند با قفلی که دو کلید دارد. زاهدی در طول هفته مطالب سری را درون این صندوق کوچک فلزی میگذاشت و قفل میکرد و با اولین پرواز به دربار میرساند و شاه با کلید خود در را شخصا باز و نامهها را میخواند یا دستور کتبی میداد.
اسناد موجود در منزل اردشیر زاهدی نیز در همین آرشیو که اکنون مؤسسه مطالعات تاریخ معاصر نام دارد، نگهداری میشد.
اردشیر عادت داشت غیر از مکاتبات خصوصی، رونوشت تمام اسناد وزارت خارجه را در پوشههای منظمی در خانهاش در حصارک نگهداری کند.
آنچه از مطالعه حاشیهنویسیها و سایر مکاتبات وی در نگاه اول به چشم میخورد مرام و منش خاص او است که با زیردستان و همکاران خود مانند داشمشهدیهای قدیم با زبانی کمی آلوده به ناسزا سخن میگفت. حتی در مکاتبات با هویدا یا معاونان وزارت خارجه در نامههای اداری الفاظ رکیک به وفور استفاده میکرد و ترس و ملاحظهای از هیچ مقامی نداشت.
بارها در مکاتبات از هویدا، نخستوزیر وقت با کلمات رکیک و موهن یاد میکرد و میگفت این رجل سیاسی کشور آیندهای ندارد و بسیار نگران بود.
اردشیر زاهدی در روزهای حساس پاییز ۱۳۵۷ مکرر برای مشورت به تهران میآمد و حتی روزی که شاه آن نطق معروف عذرخواهی در ۱۳ آبان را جلوی دوربین قرائت کرد، یک لحظه مردم تصویر اردشیر زاهدی را کنار پرده پشت سر شاه دیدند.
او چارهای نداشت و دور از چشم شاه این ژنرالهای چهارستاره را میدید که از ترس قالب تهی میکنند و زودتر از شاه قصد فرار دارند. او فقط آنها را با ناسزای رکیک بدرقه میکرد.
وی پدر خود فضلالله زاهدی را به یاد میآورد که به تنهایی شبانه به دل دشمن میزد و خزعل حاکم خوزستان را با حیله دستگیر کرده بود. وی ژنرالهای رضاشاه را به یاد میآورد که چندساعته ارتش کشور را در مقابل بیگانه مرخص کردند.
در چند ماه آخر رژیم شاه، اردشیر زاهدی که خود را غلام خانهزاد شاه میدانست از بیکفایتی و رفتار ننگین امیران ارتش و ژنرالهای شاهنشاهی به خشم میآمد و آنها را ژنرالهای بزمی پای میز پوکر میدانست و نه امیران رزم. او هر روز با سیل تقاضای امرای ارتش برای فرار به بهانه بیماری روبهرو میشد و سیل فحش و ناسزا را به آنان نثار میکرد.
با فرار شاه، اردشیر زاهدی در تبعید تا روز آخر کنار شاه ماند و با مرگ شاه و غسل و کفن و دفن وی از خانواده سلطنتی جدا شد.
1717