خبرگزاری تسنیم-حمید صنیعی منش: "اهل جهنم" سریال کرهای دیگر نتفلیکس که بعد از سریال "بازی ماهی مرکب"، توانست خیلی زود در صدر جدول پربینندههای این شبکه بزرگ ویدیویی قرار گیرد، ادامهدهنده شکل و سبک سریالهای تازه کرهای است. این دست سریالها عموماً با یک ایده بسیار جذاب و تکاندهنده داستان خود را آغاز میکنند، اما در ادامه و به صورت تدریجی از ایده داستانی خود فاصله گرفته و حرف و پیام دیگری را بیان میکند که آن هدف اصلی فیلمساز است. به تعبیر بهتر میتوان گفت ایدهای که خود در مرکز داستان قرار داشت، به وسیلهای برای بیان یک حرف دیگر تبدیل میشد که تقریباً در قسمت آخر و حتی در سکانسهای پایانی بیان میشود. این سبک از ساخت را باید بشدت هالیوودی و سرگرمکننده و البته فریبکارانه توصیف کرد. زیرا سریال برای جذب بیننده به خودش، تا آخر با کشاندن او به دنبال خود مدام ایده را دستکاری میکند تا با خریدن فرصت بتواند قسمتهای بیشتری را بسازد و بعد در قسمت آخر و بعد از اضافه شدن مشترکین جدید به شبکه و پرداخت حق عضویت برای تماشای سریال، کلام خود را منعقد کند.
اگر سریال "بازی ماهی مرکب" را بخاطر بیاوریم وضعیت مشابه را داشت. بازیهای خشن و تکاندهنده اول سریال کمکم به حاشیه رفت و موضوع و پیام اصلی که عبارت بود از تعریف "وضعیتی جدید در کنار سرمایهداری" را نشان داد. اما این موضوع بعد از 8 قسمت 1 ساعته گفته شد، حال آنکه تمام این سریال در یک فیلم 90 دقیقهای قابل جمع شدن است. این طبیعت سرمایهداری است که قواعد خاص خود را دارد و اگر کسی بخواهد در این زمین بازی کند باید قواعد بازی آن را بپذیرد.
در هر حال همانطور که اشاره شد، ایدههای بصری و سینمایی هالیوودی سریالهای کرهای قرار نیست موضوع اصلی فیلم یا سریال باشند، بلکه رفته رفته بیشتر حکم وسیلهای برای بیان یک مطلب دیگر را پیدا میکنند: این ایده که مأموران دوزخ از غیب به زمین میآیند و انسانهای گناهکار را در سر تاریخ و زمانی مشخص، عذاب و عقاب میکنند، عجیب و خارق العاده و در عرصهای به نام سینما بشدت جذاب و دیدنی است. تماشاگران میخواهند بدانند چرا راهی برای بخشش انسانها نیست و آنها باید به صورت وحشتناکی توسط مأموران جهنم نابود شوند؟ اینکه فرشتهای خبر مرگ یک نفر را به او میدهد و این ملائکه غضبآلود، فردی که خود از کردهاش پشیمان است را بصورتی وحشتناک نابود میکنند، بهتآور و البته گیرا است. اما پاسخ این سؤال به ریشهها و زمینههای ساخت سریال بازمیگردد.
بدون شک میتوان گفت که اگر این ایده در یک سریال هالیوودی و مارولی بود، باید منتظر حضور یک نیروی شرور و یا بدمنی با نیروهای فوق طبیعت باشیم. اما اهل جهنم مانند دیگر سریالهای کرهای چندان درگیر علت اصلی این ایدهها نیست و به زودی تاحدودی بیتفاوت از کنار آن رد میشود. چرا که فرهنگ هالیوودی قرار است تا با تقریری از ایدئولوژیهای رقیب و دشمنان فرضی سیاستهای مرکزی کاخ سفیدی خود را تبیین کند اما فرهنگ بودیسمی کرهای میخواهد رسالت دیگری که با هالیوودی تفاوت دارد را پیاده کند.
کشور کره در سالهای اخیر به عنوان یکی از کشورهای پرجمعیت مسیحی در شرق آسیا شناخته میشود. روز به روز جمعیت مسیحیان این کشور اضافه میشود بطوریکه در سال 1395 جمعیت مسیحیان کره 11 درصد و امروز 28 درصد است. یعنی در طی 5 سال در این کشور، 17 درصد به جمعیت مسیحیان اضافه شده است و این یعنی کم شدن از جمعیت بوداییها و البته دیگر ادیان و همینطور بیدینها. مسیحیتی که در این کشور در حال تبلیغ است هم پروتستان و هم کاتولیک است اما جریان اصلی در آن مسیحیت اوانجلیستی است، که بشدت کاتولیکی است. یعنی بشدت به عقوبت اعمال و تضرع شدید بنده برای بخشش به درگاه الهی اعتقاد دارد.
"مؤسسه تحقیقات بودایی در سال 2014 پیشبینی کرد که در سال 2044، 56 درصد جمعیت کره جنوبی، کاتولیک خواهد بود و کلیسا تأثیر قابل توجهی بر جامعه کره جنوبی خواهد داشت. افزایش روز افزون شمار آیدولها و سلبریتیهای نو مسیحی نیز شاهدی بر این گسترش مسیحیت در این کشور است."
البته سریال خود نیز در تحریف مسیحیت دست میبرد. این سریال 6 قسمتی عقوبت اعمال روشی برای پاکی و بخشش نیست بلکه جریمه ابدی فرد خاطی استف حتی او را بعد از این به جهنم میفرستند در حالی که "مسیحیت به رنج کشیدن به دیده جریمه یک گناه نمینگرد بلکه بر این اعتقاداست که رنج کشیدن برای خالص شدن است و خداوند حتی افرادی را که دوست میدارد مورد مؤاخذه قرار میدهد" ( مانوئل بی وی، رنج مذهبی در بودیسم و مسیحیت)
اما از آن سو بودیسم اگرچه به رنج در زندگی و هستی اعتقاد دارد، اما نسبت به خدا، آخرت، جهنم و مفاهیمی از این دست کاملاً خنثی و بیطرف است. بودیسم کاری ندارد که خدا و جهان آخرتی هست یا نه، تنها این مهم است که خودمان را پیدا کنیم و به "نیروانا" (بیقیدی از وجود و رهایی محض) برسیم. زمانی که مسیحیت با توصیفی که از آن در بالا بیان شد، سریالسازان کرهای تصمیم گرفتهاند که واکنش خود را نسبت به چنین وضعیتی و اینکه کشورشان از نظر فرهنگی و دینی در حال تغییر است نشان دهند.
در اهل جهنم هرچقد به جلو میرویم از اهمیت ملائکه دوزخ کم میشود و حتی دیگر مردم هم نسبت به این موضوع حساسیت سابق را ندارند. ملائکه یکباره میآیند و یک نفر را که حکم مرگ گرفته است را عذاب میکنند و بعد هم به جهنم میفرستند. یعنی حتی عذاب هم باعث بخشش او نمیشود حتی روح کسی که از ترس اینکه به این عذاب دچار نشود و خودکشی کرده باشد را احضار میکنند و با عذاب او در همین دنیا بار دیگر او را به جهنم میفرستند. اوج قساوت و بیرحمی برای خدایی که در همه ادیان به بخشش شهرت دارد. اما این برای سازندگان سریال اصلاً اهمیت ندارد. مهم آن است که مردم کُره به اصطلاح جملات سکانسهای پایانی سریال، خودشان مسئول حل مسائل خودشان باشند.
این عقیده کاملاً مبتنی بر ایده خود بودیسم است. میگویند از او میپرسیدند که خدا هست یا نه؟ میگفت نمیدانم شاید باشد شاید هم نه! "اهل جهنم" نیز کاری به این ندارد که این اتفاقات وحشتناک واقعاً رخ میدهند یا خیر، ما باید خودمان باشیم و راه درست زندگی را پیدا کنیم. در حقیقت هرچقدر مسیحیت جبارانه کشور کُره خود را مقید به تکلیف الهی و آرایش عابدانه در مقال امر الهی و دینی میداند، بودیسم و نماینده سریالی آن از این موضوع رد میشوند.
اعضای فرقه حقیقت نوین
البته اهل جهنم خالی از ایدئولوژی نیست و اتفاقاً بشدت ایدئولوژیک و جهتدار برخورد میکند. سریال با چیدن انسانهایی به نام فرقه حقیقت نوین و نوک پیکان به عنوان افراطیان دغلباز کاسب از راه دین، دشمنان ملت را اگرچه چنین افرادی معرفی میکند اما در حقیقت واکنش بسیار تندی است به تازهواردان مبلغ دین جدید در کشورشان که رفته رفته در حال تصاحب کل دین رسمی این کشورند.
اینطور که سریال پایان میپذیرد بنظر میرسد که حتی سازندگان سریال، این فرقه متعصب، دروغین و ریاکار را یکی از عوامل وضعیت نابسامان در سریال میدانند. توضیح اینکه در قسمت آخر شاهد تغییر دوباره مردم و بازگشت آنان به وضعیت اولیه خود هستیم. مردمی که هرکسی که گناهی را مرتکب شده بود و حکم مرگ دریافت کرده بود را موجودی زننده و غیرقابل رحم میدانستند و نسبت به حقیقت نوین بسیار خوشبین و وفادار بودند، حالا با اتفاقاتی که در لحظات پایانی رخ میدهد، تصمیم میگیرند که از این مرحله یعنی زندگی مطابق با دستورات شدید و خشک مذهبی عبور کنند و بار دیگر خودشان برای خودشان تصمیم بگیرند. آنان یکباره در مقابل اعضای فرقه ایستادگی میکنند و حتی پلیس که نسبت به آنان تابع بود نیز وارد عمل میشود.
درست با تغییر همه چیز و بازگشت مردم به اصل خود، شاهد یک اتفاق عجیب نیز میشویم که در آخرین سکانس سریال دیده میشود. شاید این موضوع خود پاسخی باشد برای انهایی که در نهایت دنبال این بودند که چرا خدای سریال اهل جهنم با انسانها چنین برخورد میکرد. یکی از محکومانی که عذاب شده و جنازه سوخته او در ویترین شیشهای برای بازدیدکنندگان به روئیت گذاشته شده، بار دیگر کامل و زنده در واقع به دنیا بازگردانده شده است. چرا؟ چون امر مافوق طبیعی سریال با توجه به اینکه دیگر مردم اهمیتی برای این شیوه از عذاب قائل نیستند، شیوه خود را طرد میکند. فرضیه دیگر نیز این میتواند باشد که خدای سریال بیشتر دنبال آن بوده که با این شوی نمایشی مافوق طبیعی، زمینه زودن متعصبان کاسبمآبی که از او سؤاستفاده میکردند را فراهم کند تا مردم برای همیشه به آگاهی مورد پسند سریال برسند: عدم تغییر و ماندن در فرهنگ و آیین اصیل قدیمی خودمان که با توضیحاتی که درباره وضعیت دینی فعلی این کشور بیان شد، معنای آن روشن است. اما باید با توجه به مضمون اصلی سریال گفت که شاید این نمای پایانی نیز چندان اهمیت ندارد، زیرا تنها رفتن در مسیر و رسیدن به مقصد به هر صورت و شکلی برای بودیسم مهم است.
در واقع باید گفت که سریال با این همه صحنهسازیهای هالیوودی از دوزخ و عذاب و ملائکه و... خودش را میکشد تا نعره از فراموشی آیین خنثی کهن خود و شدت گرفتن جریان مسیحیت تبشیری و آخرالزمانی بزند. اینکه چطور نتفلیکس حاضر است چنین سریالی را بسازد نیز، چیز عجیبی نیست زیرا سرمایهداری تنها به سرمایه میاندیشد. هالیوود که خود در قلب کشوری مسیحی قرار دارد، تا بحال بارها دست به تخریب مسیحیت در فیلمها و سریالهای خود زده است. البته نسبت به این موضوع نیز اصرار ندارد زیرا واکنش کاتولیکها و واتکیان نیز برای بزرگان هالیوود مهم است.
اما یک سؤال اگر این شیوه خنثی و بیتفاوت نسبت به زندگی و هستی و عقاب و ثواب اعمال درست بود، این همه گرایش به دین و آیینی دیگر در کره برای چیست؟!
انتهای پیام/