ابوالفضل خدائی: تحولات قفقاز جنویی وارد مرحله ای جدیدی شده است، اخیرا الهام علی اف رئیس جمهوری جمهوری آذربایجان بار دیگر تهدید کرد که به زور یک کریدور زمینی را باز خواهد کرد تا این کشور از سیونیک در ارمنستان به نخجوان متصل شود. موضوعی که با واکنش وزارت خارجه ارمنستان مواجه شد و در بیانیه ای تاکید کرد که اظهارات علی اف ناقض توافق صلح قرا باغ است. ارمنستان همچنین در این بیانیه از روسیه، سازمان پیمان امنیت جمعی، شورای امنیت سازمان ملل متحد، روسای گروه مینسک و جامعه جهانی درخواست کرد تا به این موضوع توجه کنند که دولت جمهوری آذربایجان با اظهارت جنگ طلبانه به تهدید علیه حاکمیت و تمامیت ارضی ارمنستان ادامه میدهد و با نقض مهمترین اصول سازمان ملل، امنیت منطقه را به خطر میاندازد. در آن سو وزارت خارجه جمهوری آذربایجان در بیانیهای اعلام کرد که ارمنستان به گامهای ما برای عادی سازی روابط پاسخ مناسب و مطلوب نمیدهد. باکو همچنین مواضع ایروان را تلاشی برای سرپوش گذاشتن به اقدامات غیرسازنده آن دانست. در این بین چیزی که برای ایران بیش از پیش اهمیت دارد حفظ مرز بین ایران و ارمنستان و جلوگیری از هرگونه تغییرات ژئوپلتیکی در منطقه است. در همین راستا دکتر احمد کاظمی کارشناس مسائل آسیای میانه و قفقاز ۴ عامل مهم و قابل توجه را در خصوص شکل گیری توطئه کریدور جعلی زنگزور بیان می کند که در ادامه مشروح آن را می خوانید:
شاهد تحرکاتی در منطقه قفقاز جنوبی و تلاش برای شکل کریدور جعلی زنگزور هستیم لطفا بفرمایید اساسا در خصوص ماهیت این کریدور و تهدیدات ناشی از آن برای ایران توضیحی بفرمایید.
نبرد ۴۴ روزه قراباغ پروژه ای بین المللی بود که با صحنه گردانی جمهوری آذربایجان، رژیم صهیونیستی و ترکیه در روی صحنه و با حمایت و نقش آفرینی انگلیس و آمریکا در پشت صحنه اجرا شد و تلاشی برای ایجاد یک دالان یا کریدور با نام جعلی زنگزور صورت گرفت. نکته ای که این مساله در ارزیابی ایران برای این موضوع اهمیت دارد این است که بدانیم ترکیه و جمهوری آذربایجان چه تعریفی از مطرح کردن بحث ایجاد دالان دارند و چه اهدافی را دنبال می کنند. از بُعد واژه شناسی اگر بخواهیم بحث دالان، کریدور و یا دهلیز و یا هر عنوان دیگری را که در این چارچوب به کار می رود را بررسی کنیم به طور عمومی دو مفهموم برای این واژه مطرح است.
یکی مفهوم مرسوم و مصطلح آن است که به عنوان راه مواصلاتی مورد استفاده قرار می گیرد. برای مثال وقتی صحبت از دالان شمال به جنوب صحبت می شود هدف این است که یک سلسه خطوط مواصلاتی در چندین کشور و در راستای یک هدف ترانزیتی مشترک به صورت منطقه ای و بین المللی مورد استفاده قرار گیرد. در واقع در هر کدام از این کشورها خطوط مواصلاتی تابع قوانینی است که کشورها برای آن ترسیم کرده اند و از منظر حاکمیتی کشور مورد نظر حاکمیت مطلق نسبت به آن خطوط مواصلاتی دارد. این تعریف مرسوم و عرف دالان است.
دالان همچنین از مفهومی حقوقی نیز برخوردار است که به شدت متفاوت از آن چیزی است که از آن به عنوان خطوط مواصلاتی نام می بریم. دالان از منظر حقوقی کریدوری محسوب می شود که حاکمیت کشور میزبان نسبت به آن وجود ندارد یا اینکه بسیار محدود است. اگر بخواهیم از منظر تاریخی به مبحث نگاه کنیم، دالان ها به همراه اهداف سیاسی، امنیتی و عمدتا چشمداشت های ارضی از سوی کشور متقاضی مطرح می شود. مانند دالان دانزیک که در سال ۱۹۳۹ که هیتلر در رژیم آلمان نازی از لهستان درخواست کرد که آلمان از طریق دالان دانزیک به دریای بالتیک متصل شود. همین موضوع با چشمداشت های ارضی آلمان مواجه و یکی از دلایل جنگ جهانی شد.
بنابراین دالان به لحاظ حقوق بین المللی در چارچوب تنگه های بین المللی تعریف می شود. پس از آنکه حقوق دریاها در قالب کنوانسیون سال ۱۹۸۲ دریاها تکوین شد، بخش هایی از تنگه ها و آبراه های بین المللی که در محدوده سرزمینی کشورهای ساحلی قرار می گرفتند شامل یک رژیم حقوقی ویژه شدند که اصطلاحا به عنوان عبور بی ضرر یا عبور ترانزیتی نام برده می شد. منظور این بود که کشور ساحلی نمی تواند به سادگی مانع عبور در تنگه بین المللی شود و محدودیت حاکمیت آن کشور بر دالان یا تنگه بین المللی ایجاد می شد.
در مورد دالان جعلی زنگنه زور نیز به همین شکل است. اگر به اظهارات مقام های جمهوری آذربایجان و ترکیه دقت شود می بینیم که از آن به عنوان یک کریدور بین المللی نام می برند. این دالان جعلی که می توان آن را " دالان تورانی" نامید همراه با امیال تاریخی و ارضی است و مقامات آنکارا و باکو سعی بر آن دارند تا آن را ما به ازایی برای دالان لاچین مطرح کنند. این در شرایطی است که در هیچ توافقنامه ای بین جمهوری آذربایجان و ارمنستان چنین توافقی وجود ندارد. پس از جنگ ۴۴ روزه و در توافقنامه نهم نوامبر ۲۰۲۰ و همچنین در بیانیه سه جانبه ای که یازدهم ژانویه ۲۰۲۱ بین روسای جمهور ارمنستان و جمهوری آذربایجان و روسیه امضا شد بحث دالان لاچین با عرض ۵ کیلومتر کاملا تکلیفش مشخص بوده اما بین ارمنستان و جمهوری آذربایجان و نخجوان تنها خطوط مواصلاتی مطرح بود. یعنی بحث دالان به معنای حقوقی آن مطرح نشده است. در دیدار اخیری که روسای جمهور سه کشور در سوچی داشتند این موضوع از سمت طرف های روسیه و ارمنستان مورد تاکید قرار گرفت و جمهوری آذربایجان نیز موضع سکوت داشت ولی پس از این اجلاس به نظر می رسد که جمهوری آذربایجان آن چیزی که نتوانست در این نشست ها بدست آورد با شانتاژ و تهدید نظامی بار دیگر مطرح نماید.
در توافقنامه نهم نوامبر ۲۰۲۰ تنها بر خطوط مواصلاتی تاکید شده است. معنای خطوط مواصلاتی نیز این است که کالا و مسافر بین جمهوری آذربایجان با منطقه برونگان خود یعنی نخجوان، از طریق خطوط مواصلاتی که ارمنستان مشخص می کند می تواند ارتباط برقرار شود. می تواند در هر نقطه ای نیز باشد، لزوما به معنای اینکه باید در نقطه مرزی ایران قرار گیرد نیست، چرا که مکان و زمانی برای آن مشخص نشده است.
برخی از مقامات جمهوری آذربایجان پوپولیستی برخورد می کنند و می گویند در دوره شوروی این خطوط مواصلاتی وجود داشته و می خواهند آن را در این قالب به ارمنستان تحمیل کنند. خب خطوط مواصلاتی در دوره شوروی بین همه جمهوری های شوروی بوده و امروزه در ارتباط ارمنستان با گرجستان و یا قزاقستان با قرقیزستان، خطوط مواصلاتی قبلی به عنوان دالان برای کشور خواهان مطرح نمی شود. اینکه هر کشوری یک منطقه برونگان داشته باشد و برای آن دالان تعریف کند نه در حقوق بین الملل مشروعیت دارد و نه در عرف سیاسی دیده می شود. برای مثال علیرغم اینکه استان کالینگراد روسیه یک استان برونگان محسوب می شود و اتصال جغرافیایی با خاک روسیه ندارد، کشور روسیه با آن دالان ندارد و برای آن تعریف نشده است.
در حقیقت دالان جعلی زنگزور یک پروژه تورانی است که با اهداف منطقه ای و بین المللی دنبال می شود. عموما ۴ هدف اصلی برای این دالان جعلی تعریف شده که مهترین آن یکی بحث های ترانزیتی است که در آن جمهوری آذربایجان و ترکیه، همسو با امیال آمریکا و برخی از کشورهای اروپایی برای اخلال در دالان شمال و جنوب و همچنین اخلال در کریدور ترانزیتی خلیج فارس به دریای سیاه به دنبال این هستند که نقطه اتصال مرزی بین ایران و ارمنستان را دچار مشکل کنند و یا از طریق دالان محدودیت هایی برای آن به وجود آورند تا در نتیجه آن کنترل دالان شمال و جنوب در مسیر ارتباط ایران و روسیه کاملا در دست محور به اصطلاح تورانی قرار گیرد. در عین حال و صرفنظر از دالان شمال و جنوب پروژه عظیم یک کمربند ـ یک جاده چین را دچار اخلال و آن را با شکست مواجه کنند. همانطور که می دانیم خطر پروژه یک کمربند ـ یک جاده چین به مراتب بیشتر از خطرات نظامی چین تعریف شده است. به همین دلیل است که در قالب دالان جعلی تورانی ترکیه کریدور لاجورد را مطرح کرده است. یعنی ارتباط ترکیه به نخجوان از طریق دالان جعلی به جمهوری آذربایجان و از آنجا به دریای خزر و از این دریا به ترکمنستان، افغانستان و پاکستان و در نهایت دسترسی به بند گوادر و دریای عمان. این یعنی آنکه ترکیه یک راهی را همراه با خواست و اراده آمریکا در منطقه دنبال می کند که هم بتوانند به طرح یک کمربند ـ یک جاده چین ضربه وارد کنند و هم دالان شمال به جنوب و اتصال به دریای سیاه و خلیج فارس.
یکی از کارکردهای دالان جعلی تورانی که به صورت مشترک علیه ایران، روسیه و چین وجود دارد بحث ترانزیتی است. دومین کارکرد این دالان جعلی مربوط به مباحث انرژی است. بدین معنا که دالان تورانی همسو با امیال شرکت بریتیش پترولیوم انگلیس قرار است شاهد یک خط لوله ای از سه کشور آسیای مرکزی یعنی قزاقزستان، ازبکستان و ترکمنستان از بستر دریای خزر به سمت جمهوری آذربایجان و از مسیر این دالان جعلی به ترکیه و اروپا باشد. از جمهوری آذربایجان تا اتحادیه اروپا خطوط لوله آماده است. خط لوله قفقاز جنوبی، "تاپ و تاناپ" هزینه ای بیش از ۳۰ میلیارد دلار داشته که بخش تاناپ آن نیز که توسط جمهوری آذربایجان در ترکیه احداث شده بیش از ۱۱ میلیارد دلار برایش هزینه شده است. این خط لوله در حال حاضر گاز کافی برای رساندن به اروپا را ندارد. مگر آنکه ترکمنستان، ازبکستان و قزاقستان نیز به آن بپیوندند. در واقع هدف دالان تورانی تحقق چنین امری است تا در این صورت اول گاز آسیای مرکزی به جای آنکه به سمت چین و روسیه گسیل بشود به سمت اروپا گسیل شود. دوم اینکه بحث انتقال گاز ایران به اروپا برای همیشه منتفی شود و سوم اینکه موضوع انتقال گاز ایران به نخجوان به ارمنستان و ترکیه نیز در آینده از بین برود. بنابراین از منظر انرژی نیز دالان جعلی تورانی یک توطئه مشترک علیه ایران، روسیه و چین محسوب می شود.
آیا فشار برخی از کشورها برای تصویب کنوانسیون دریای خزر را نیز می توان در راستای این پروژه ارزیابی کرد؟
بله دقیقا آن هم به خاطر نگرانی که از این موضوع دارند. تا زمانی که ایران در مجلس شورای اسلامی کنوانسیون رژیم حقوقی دریای خزر را تصویب نکند، به لحاظ حقوقی کشورهای ترکمنستان و جمهوری آذربایجان حق کشیدن لوله از بستر دریای خزر را ندارند. بنابراین اصرار برای تصویب این کنوانسیون در راستای تحقق دالان جعلی تورانی صورت می گیرد.
کارکرد دالان جعلی تورانی را در مباحث مهم امنیتی چگونه ارزیابی می کنید؟
یکی دیگر از کارکردهای آن در همین مباحث امنیتی و حضور مستقیم ناتو در منطقه قفقاز، دریای خزر و آسیای مرکزی یعنی تا مرزهای غربی چین و مرزهای جنوبی روسیه است. به همین دلیل است که در هفته های گذشته شاهد ابراز نگرانی از سمت چین و روسیه بوده ایم. به این دلیل که با دالان جعلی تورانی و اتصال ترکیه به عنوان عضو با جمهوری آذربایجان عملا ناتو بدون هیچگونه محدودیتی می تواند در منطقه خزر و آسیای مرکزی حضور پیدا کند. در این صورت می توان گفت که حلقه محاصره کشورهای غربی علیه روسیه که از سمت دریای سیاه و علیه چین که از دریای چین جنوبی دنبال می شود تکمیل خواهد شد. از همه مهمتر اینکه بحث محاصره ایران نیز از شمال غرب و شمال شرق نیز پیگیری می شود.
با احتساب این موارد بعید نیست که دامن زدن به تحرکات قوم گرایانه بخشی دیگر از پروژه دالان جعلی تورانی باشد...
بله. هدف ایجاد دالان ایجاد یک موج قوم گرایانه در منطقه از طریق تقویت سازمان کشورهای به اصطلاح تُرک زبان است. با توجه به اینکه اخیرا دولت باغچلی رئیس حزب حرکت ملی ترکیه نقشه جهان ترک را به رجب طیب اردوغان هدیه کرد می توان دریافت که قرار است کلاب ترکی از دریای مدیترانه تا کشورهای آسیای مرکزی ایجاد شود و به نوعی به قوم گرایی در مناطق اویغورنشین چین و مناطق ترک نشین و تاتارنشین روسیه و همچنین مناطق آذری نشین و ترکمن نشین ایران دامن بزنند. چنین مسائلی هدف تقویت سازمان کشورهای ترک زبان است که ادعا می شود اما عملا هیچ پیوند فرهنگی، زبانی و یا قومی بین آنها وجود ندارد و در واقع شاهد هستیم که حتی با مترجم در نشست های خود حاضر می شوند.
با وجود اشتراکاتی که بین تهران و باکو وجود دارد چرا دولت جمهوری آذربایجان سیاستی عوام فریبانه را علیه ایران دنبال می کند؟
به کارکردهای دالان جعلی زنگزوز اشاره کردم و همانطور که می دانیم دولت جمهوری آذربایجان به ویژه پس از جنگ ۴۴ روزه قراباغ سیاستی پوپولیسیتی را در قبال ایران دنبال کرده است. بدین گونه که دالان جعلی زنگزور را به عنوان خطوط مواصلاتی عادی بین جمهوری آذربایجان و نخجوان تعریف کنند. متاسفانه در داخل ایران نیز عده ای چه از روی جهل نسبت به موضوع و چه از منظر تعلقات قوم گرایانه و یا بهره مندی از دیپلماسی دوگانه جمهوری آذربایجان که در کشورهای منطقه به شدت رایج است در حال بازنمایی این موضوع در افکار عمومی هستند. یعنی در تلاش هستند تا یک تهدید ژئوپلتیک، ژئواکونومیک و حتی ژئوکالچرال در گسست فرهنگی ایران با قفقاز را به یک موضوع بسیار تقلیل یافته برسانند و خطوط مواصلاتی را مطرح کنند. به همین دلیل است که این افراد ادعا می کنند که نباید در بحث دالان از کله جعلی استفاده شود. چون به دنبال آن هستند تا این دالان را صرفا به عنوان یک راه مطرح کنند. این در شرایطی است که در خصوص راه های مواصلاتی اساسا نه تنها ایران مخالف نیست بلکه معتقد است که راه های مواصلاتی منطقه باید گشایش یابد. بحث بر آن است که راه ها باید در اختیار دولت میزبان باشد و هیچ رژیم حقوقی غیر از حاکمیت مطلق کشور میزبان نمی تواند برای این راه مطرح شود.
این نکته از اهمیت بسزایی برخوردار است و مهمتر از آن اینکه به نظر می رسد پس از اجماعی که در داخل ایران نسبت به دالان جعلی زنگزور پس از رزمایش فاتحان خیبر شکل گرفته بود، دوباره تحرکاتی جدید از سوی ترکیه و جمهوری آذربایجان صورت می گیرد که این موضوع را از دستور کار افکار عمومی مقامات کشور ایران خارج کنند و با تقلیل دادن موضوع، ایران را در برابر یک عمل انجام شده قرار دهند. با تهدیداتی که در خصوص دالان جعلی زنگزور عنوان شد باید در نظر داشت که با گرفتن هر امتیازی نمی توان با تحقق این دالان جعلی موافقت کرد.
این که عده ای به صورت خیلی ساده لوحانه سواپ گازی با جمهوری آذربایجان را بزرگنمایی می کنند نشان می دهد که درصدد آن هستند تا دالان جعلی زنگزور را در افکار عمومی تحقق ببخشند. کسانی که به دنبال تحقق این دالان جعلی هستند جز همان دسته از افرادی بوده اند که در ۲۰ سال گذشته مانع از آن شدند که در موضوع دالان شمال و جنوب، مسیرها از دو سمت جمهوری آذربایجان و ارمنستان تعریف شود. یعنی تلاش بر این شد که دالان شمال و جنوب صرفا به جمهوری آذربایجان محدود شود، چرا که اگر یکی از بازوهای دالان شمال و جنوب در ارمنستان ایجاد شود امکان انحصارگرایی و استفاده ابزاری از باکو از بین خواهد رفت.
همین حالا نیز از سوی همین گروهها شاهد هستیم که در بحث اتصال کریدور ترانزیتی خلیج فارس به دریای سیاه و علی رغم توافقات قبلی تلاش می کنند تا ارمنستان را حذف کنند و صرفا جمهوری آذربایجان را به عنوان محل این کریدور تعریف کنند. به این دلیل که هر گونه ارتباط راهبردی ترانزیتی بین ایران، ارمنستان، گرجستان و روسیه را به عنوان یک مانع بزرگ در تحقق دالان جعلی زنگزور می دانند. معتقدم که اینها نکات بسیار مهمی هستند که رسانه ها باید نسبت به آنها حساسیت داشته باشند.
آیا پس از جنگ ۴۴ روزه ما شاهد تغییر راهبرد در روسیه هستیم؟ آیا می توان گفت که مسیر بازی را تغییر داده است؟
بله پس از جنگ ۴۴ روزه رفتارهای روسیه از پیچیدگی های بیشتری برخوردار شده است. اساسا ما در رویکرد سنتی و کلیشه ای خود همه تحولات قفقاز و آسیای مرکزی را از دریچه و زاویه نگاه روسیه می نگریم که در اینجا بازنگری در سیاست ها یکی از ضروریات مهم برای ایران تلقی می شود. در دوران پساجنگ ۴۴ روزه و نگاه روسیه به قفقاز می توان دو رویکرد را مورد بررسی قرار داد. روسیه پس از سال ۲۰۰۳ که جریان انقلاب های رنگی که در منطقه شروع شد همواره تلاش کرده که اگر نتواند به صورت مستقیم وکامل در منطقه حضور داشته باشد به شکل نقطه ای اما در عمق راهبردی کشورها حضور داشته باشد. یعنی اگر موفق نشد که در گرجستان دولت روس گرا و یا متمایل به روسیه را سرکار بیاورد، حضور خود را در آبخازیا و اوستیای جنوبی به شکل سرزمینی کاملا تثبیت کند. کما اینکه پس از سال ۲۰۰۸ روسیه استقلال این دو منطقه را به رسمیت شناخت.
در مورد جمهوری آذربایجان نیز به همین شکل است. پس از جنگ دوم قرا باغ توانسته اند به شکل قانونی و در قالب نیروهای صلح بان در منطقه قراباغ و کریدور لاچین حضور داشته باشند. طی این یک سال نیز به اقدامات متعددی از قبیل اعطای گذرنامه یا تابعیت به ارامنه قراباغ، بازسازی زیرساخت های ارامنه در قراباغ و رسمی کردن زبان روسی در آن منطقه روی آورده اند. چنین موضوعی ثابت می کند که روس ها به دنبال استقرار طولانی مدت در قراباغ و احتمالا تبدیل قراباغ به عنوان یکی از استان های خود مانند استان کالینگراد هستند.
در مبحث دیگر همکاری روسیه و ترکیه در موضوع انتقال انرژی را نیز باید مورد توجه قرار داد. به ویژه انتقال به اروپا که در چارچوب خط لوله ترکیش استریم صورت می گیرد. ملاحظاتی دیگر در روابط روسیه و ترکیه از جمله دریای سیاه و رژیم حقوقی آن و همچنین معاهده مونترو وجود دارد. با توجه به دغدغه های روسیه نسبت به این مسائل حساسیت آنها نسبت به ملاحظات ایران نسبت به دالان جعلی زنگزور کمتر است. حتی اشاره کردم که به لحاظ امنیتی، سیاسی، انرژی و قوم گرایی این دالان علیه روسیه نیز تهدید به شمار می رود. اما روس ها در حال حاضر به دنبال آن هستند که ایران در خط مقدم برخورد با این موضوع قرار گیرد و به صورت یک طرفه هزینه های آن را پرداخت کند. ضمن اینکه آنها سفت کردن جاپای خود در منطقه قراباغ را موقعیتی مهم برای بازی های مهم امنیتی خود در آینده این منطقه می دانند.
به عنوان سوال آخر راهکار شما برای اینکه ایران در این روند چگونه می تواند به عنوان بازیگر موثر عمل کند چیست؟
ایران علاوه بر اینکه باید سعی کند همکاری و همراهی روسیه و چین را برای مقابله با دالان جعلی زنگزور بدست آورد باید توجه کند که ممکن است این دو کشور به انداز ایران حساسیت های لازم را در این موضوع و در این مقطع زمانی نداشته باشند. از همین رو ایران برای مقابله با این دالان جعلی به توانایی های خود اتکا داشته باشد و مزیت های ژئوپلتیکی خود در منطقه را در نظر بگیرد. ضمن اینکه مقابله با این تهدید نیازمند یک اجماع ملی در داخل است. وجود تعریف مشترک از تهدید دالان جعلی زنگزور از ضروریات است. اگر بخواهیم خطوط تبلیغی رسانه ها و عملیات روانی رسانه های جمهوری آذربایجان و ترکیه در داخل جریان شناسی کنیم در می یابیم که هدف خودداری از بکار بردن عنوان تهدید برای دالان جعلی زنگزور است تا در نهایت یک اجماع و اقدام ملی برای مقابله با این دالان شکل نگیرد. به همین دلیل رسانه های کشورمان در این مقطع با رسالت بزرگ و مهمی مواجه هستند. اساسا از همین ابتدا برای مواجهه با این موضوع باید با کار بردن کلمه جعلی و تاکید بر دالان موهوم تورانی موضع کشور را نسبت به این توطئه ژئوپلتیکی و ژئواستراتژی که علیه کشورمان در جریان است مشخص کنیم. دسیسه ای که از سوی ترکیه و جمهوری آذربایجان در صحنه و در پشت صحنه توسط آمریکا و انگلیس هدایت می شود.
>>> این مطالب را هم بخوانید:
چرا اردوغان به سیاستهای تهاجمی روی آورده است؟
پشت پرده یک مناقشه مرزی؛ چه توطئهای علیه ایران در جریان است؟
رمزگشایی از یک تنش مرزی؛ هدف گرفتن امتیازی جدید از ایران است؟
ارمنستان: کامیونهای ایرانی از جاده جدید استفاده کنند/عوارض هم نمیخواهیم