خبرگزاری مهر- گروه استانها: پرستارها یک شغل پر از دردسر، پر استرس و حساس دارند که روزهای کرونایی این دو سال گذشته نشان داد علاوه بر همه خصوصیتهای یاد شده گاهی باید از جان خود، از خانواده خود و از وابستگیهایی که همه مردم دارند بگذرند و ایثارگر باشند.
پرستارها واقعاً همه این خوبیها را دارند و در خود پرورش میدهند با این حال آنچه قید شد همه چیز نیست، آنچه در ادامه میخوانید گفت و گوی خبرنگار مهر با ناصر حاجی آقایی، پرستاری است که در ۱۳ سال گذشته در بیمارستان روان خدمت کرده و مرهم بر دردهایی گذاشته که به چشم سر دیده نمیشود
چه شد که پرستار شدید و چه شد که بیمارستان روان را برای کار انتخاب کردید؟
پرستاری در رشتههای علوم تجربی از رشتههای مورد علاقهام بود و موفق شدم مه مانند سایر پرستاران طی ۴ سال در رشته پرستاری تحصیل کنم، در تمام این مدت به رشتههای علوم انسانی به خصوص آن شاخههایی که با شناخت بیشتر انسان، رفتارها، تیپهای شخصیتی و… سر و کار دارد نیز علاقه داشتم، همین موضوع هم باعث شد که دوره تحصیلی کارشناسی ارشد خود را در رشته روان پرستاری که رشته تقریباً نوپایی در کشور ما محسوب میشود بگذرانم.
تخصص و علاقه در کنار هم باعث شد که از همان ابتدا بیمارستان روان را برای کار انتخاب کنم.
تفاوتهای کار در بیمارستان روان با کار در یک بیمارستان معمولی را در چه میدانید؟
کار با بیماران روان به طور کلی با کار با بیماران جسمی متفاوت است، بیمار روان در بیشتر مواقع نمیپذیرد که بیمار است و به کمک نیاز دارد در حالی که این موضوع به طور کلی در خصوص بیماران جسمی وجود ندارد.
بیمار روان ارتباطات و ساز و کار مغزی آسیب دیده دارد، رفتارهایش از کنترل خود فرد خارج است و همین موضوع ممکن است برای اطرافیان هم خطر ایجاد کند.
از سوی دیگر ممکن است وقتی با یک بیمار معمول برخورد داشته باشید حس دلسوزی و ترحم در انسان ایجاد شود در حالی که اگر پرستاران بیمارستان روان خود کنترلی نداشته باشند و مدام آموزههای خود را بهروز نکنند ممکن است تحت تأثیر افکار پریشان بیمار قرار بگیرند و یا در طولانی مدت دچار افسردگی، استرس و اضطراب شوند.
فضای کار یک گل فروش را در ذهن خود مجسم کنید، آرامشی که او از کار خود به دست میآورد را با حس و حال پرستاری که میبینند بیمار از درون چقدر با خودش در چالش قرار دارد و درمان را نمیپذیرد مقایسه کنید.
بیشترین مشکلی که در بیمارستان روان با آن دست و پنجه نرم میکنید چیست؟
ما در این بیمارستان به لحاظ تأمین نیروی پزشک و پرستار مشکلی نداریم ولی مشکل اصلی ما کمبود تختهای بیمارستانی و فرسودگی فضا است، من سرپرستان بخش اورژانس بیمارستان روان ۲۲ بهمن قزوین هستم و در این بخش ما ۱۸ تخت داریم در حالی که هم اکنون ۲۴ بیمار روان در اورژانس پذیرش شدهاند، از طرفی اورژانس تحت قانون اورژانسها است و ما موظفیم در زمان نیاز به بیماران خدمات بدهیم تا زمان طلایی بعد از یک اتفاق را از دست ندهیم.
در خصوص کار در بخش اورژانس صحبت کنید، تفاوت کار در این بخش با سایر بخشها چیست؟
تنش و استرس و بیشتر اوقات دعوا در اورژانس بیمارستان ما در بالاترین میزان خود قرار دارد، تصور کنید این اتفاق چند بار در طول روز ممکن است رخ دهد و در ادامه همواره در حال صحبت کردن با بیماران هستیم که یک حالت کاملاً فرسایشی دارد و پرستاران را از پا میاندازد، برعکس آنچه تصور میشود رفتارهای جبری خیلی کم اتفاق میافتد چرا که اعتماد بیمار خیلی مهم است و همواره باید روی این موضوع کار کرد. کار در اورژانس سخت ترحم میشود وقتی تصور کنیم که بیمار در این بخش هنوز هیچ دارویی دریافت نکرده و سختترین لحظات خود را میگذراند.
به صورت علمی ثابت شده که اضطراب، استرس و پرخاش مسیر است، لازم است پرستاران روی رفتار خود کنترل داشته باشند تا تحت تأثیر این اتفاق و به خصوص فحاشی که معمولاً زیاد هم انفاق میافتد قرار نگیرند.
سختترین و شیرینترین تجربه خود را در طول ۱۳ سال فعالیت خود چه میدانید؟
بیماری به ما مراجعه کرده بود که به واسطه مواد مخدر توهم داشت و بسیار خطرزا بود، بعد از دریافت کمکهای اولیه با او صحبت کردم و توضیح دادم که در حال تجربه چه اتفاقی است و او باز هم رفتار خود را ادامه میداد و در عین حال من را تهدید میکرد که بعد از اینکه از بیمارستان خارج شود انتقام خود را از من میگیرد، به طور عجیب پس از ترخیص از بیمارستان ما شماره تلفن شخصی من را به دست آورده بود و چندین باز مرا تهدید کرد، این موضوع من را تحت تأثیر قرار داده بود و مدتی نگران امنیت خود و خانواده ام بودم و حالا کاملاً با این جمله که امنیت بزرگترین نعمت زندگی افراد است موافق هستم.
از سوی دیگر بیماری داشتیم که هذیان گویی داشت و در شدیدترین حالات بیماری خود بود، در بیمارستان ما بستری شد و به بهبودی کامل دست یافت، معمولاً بهبودی کامل در بیماران روان یک پروسه طولانی است و اینکه به چشم سلامتی او را میدیدم مایه دلگرمی بود.
روزهای کرونایی شما چگونه میگذرد؟
کرونا یکی از سختترین اتفاقاتی بود که ممکن انسان با آن رو به رو شود. روزهای ابتدایی پاندمی کرونا برای ما خیلی دشوار بود، توجیه کردن بیماران روان در خصوص اینکه ماسک استفاده کنند، در تختهای خود بمانند و یا از وسایل یکدیگر استفاده نکنند غیر ممکن بود و روزهای دشواری به همه ما در بیمارستان ۲۲ بهمن گذشت، تجربه دیگر من کمک به برپایی بیمارستان سرپایی در درمانگاه پاکروان در اوج پیک چهارم بود، من باید در آن محیط پر از استرس و بیماری میبودم در حالی که همسرم ماه آخر بارداری خود را میگذراند و دائم نگران بودم که نکند من بیماری را به او که داشت شرایط سختی را میگذراند انتقال دهم.
دغدغهای که ذهن شما را در این روزها که میگذرانید درگیر میکند جنبه شخصی دارد یا در ذهن هم با کار خود زندگی میکنید؟
بیمارستان روان انسان را بیشتر از هر جای درمانی دیگری درگیر میکند، افرادی که در این محیط کار میکنند باید برنامه منظمی از ورزش و تفریح داشته باشند تا خودشان درگیر افسردگی نشوند، خیلی وقتها به دور نگه داشتن خانواده از این فضا فکر میکنیم ولی آنچه خیلی دغدغهمندم میکند کاهش سن بیمارانی است که به ما مراجعه میکنند.
نوجوانانی که در دام اعتیاد هستند و در مرحلههای سخت به ما ارجاع داده میشوند واقعاً نگران کننده است، وضع جامعه طوری رقم خورده که این روزها همه با فشارهای روانی دست و پنجه نرم میکنند و آسیب میبینند با این حال فکر کردن به جوانان و نوجوانان بیشتر ذهن من را اشغال کرده و امیدوارم خانوادهها و مسؤولین هر چه بیشتر به این موضوع توجه داشته باشند.
به گزارش خبرنگار مهر، همه ما پرستاری را همواره به شغلی که مملو از عشق است تعبیر کردهایم و این شاید تنها جمله و تعریفی در رابطه با این شغل باشد که کلیشه نمیشود.
عشق و ایثار همیشه بال پرواز یک جامعه هستند و پرستاران نشان دادهاند این دو بال را در وجود خود دارند و همیشه آن را حفظ کردهاند.