به گزارش اقتصادنیوز به نقل از قرن نو، «از قدرت مانده و از ملت رانده»؛ این حکایت این روزهای اصلاحطلبان است؛ همانهایی که زمانی حضور داشتن در قدرت را به هر قیمتی بر خود واجب میدانستند اما دیگر فکر این را نکرده بودند که این اصرار برای بازی در میدان قدرت میتواند حکم بازی با حیات و ممات خودشان در بین مردم را داشته باشد.
همین اصرارها بود که کمکم کفه ترازوی جناح چپ را در معادلات و چانهزنیهای جناحی سبکتر کرد و اعتبارشان را در بین مردم از سکه انداخت. حالا دیگر چشم باز کردهاند و خود را وسط معرکهای پیدا کردهاند که خروج از آن کار سادهای نیست و برای همین به دنبال راه چارهای هستند تا شاید حکم طلوعی دیگر را برایشان داشته باشد یا لاقل نسخهای پیدا شود و این درد را درمان کند.
تابستان 98 بود که تب و تاب تحرکات انتخاباتی بالا رفته و بود و سیاسیون به فراست افتاده بودند که چه کنند تا کاپ پیروزی انتخابات مجلس یازدهم را خودشان بالای سر ببرند.
بیرغبتی مردم برای شرکت در انتخابات بذر شک و تردید را در اردوگاه چپ کاشت و البته اصلاحطلبان هم آن را با اختلافاتی که میان خود داشتند حسابی آبیاری کردند؛ در چنین برههای بود که اولین فرمان انتخاباتی از سوی سیدمحمد خاتمی صادر شد و هشدار داد «تحریم انتخابات نداریم». همین فرمان باعث شد تا با دستور مستقیم خاتمی و تماسهای تلفنی دقیقه 90 مهرههای اصلاحطلب راهی وزارت کشور و فرمانداری تهران شوند تا در انتخابات ثبتنام کنند اما نه مردم رغبتی داشتند تا در انتخابات شرکت کنند نه شورای نگهبان حذف اصلاحطلبان را هزینه سنگینی برای خود تصور میکرد برای همین بهراحتی جناح چپ از انتخابات 98 حذف شد.
این اتفاق برای انتخابات 1400 هم رخ داد و هرچند به توصیه خاتمی، اسحاق جهانگیری در سیزدهمین انتخابات ریاستجمهوری ثبتنام کرد اما وقتی جهانگیری به عنوان اصلیترین گزینه و علی لاریجانی به عنوان مهره جایگزین از دور انتخابات حذف شد خاتمی پیامی داد و اینبار خط و نشانش را متوجه عملکرد شورای نگهبان و جمهوریت نظام کرد.
شش ماه از سیزدهمین انتخابات ریاستجمهوری 1400 میگذرد و کمکم اصلاحطلبان در حال خارج شدن از شوک دو انتخابات مجلس و ریاستجمهوری هستند و مهر و موم لبها در حال باز شدن است؛ موضوعی که بیشترین وضوح آن را میتوان حول محور لیدر جریان چپ یعنی سیدمحمد خاتمی دید. گویا رأس هرم اصلاحطلبی سکوت را بیشتر از این جایز نمیداند و تصمیم دارد تا بیشتر از این دیر نشده فکری برای حال و روز جریان اصلاحات کند.
«در این موقعیت حساس و وضعیتی که جامعه و حکومت و جریانهای سیاسی و اجتماعی دارند و مشکلات و تهدیدهای فراوانی از بیرون و درون وجود دارد، اصلاحطلبان و غیراصلاحطلبان خیرخواه چارهای جز حرکت و عمل جبههای ندارند. تقویت جبهه اصلاحطلبی (و غیراصلاحطلبی) میتواند از مشکلات بکاهد و بر توفیقات بیفزاید، به شرط اینکه جبهه نیز بتواند سازوکارهای دموکراتیکتر شدن و کارآمدتر شدن را بیابد و بهکار گیرد.» اینها جملاتی است که خاتمی در آخرین پیامش خطاب به اصلاحطلبان میگوید؛ جملاتی که در آن دلخوری از اختلافات را میتوان درک کرد.
اما سفارشات حلقه رهبری جناح چپ به همین پیام ختم نشد و چند روز بعد دیداری با دبیران کل احزاب اصلاحطلب داشت و آنطور که آذر منصوری به اعتماد گفته است «حفظ انسجام اصلاحطلبان، تقویت احزاب و تأکید بر حرکت جبههای برای حفظ این انسجام و اثرگذاری بیشتر» از موضوعاتی بوده که خاتمی درباره آن تأکید کرده است.
تا پیش از اردیبهشت 96 مهمترین قدرت چانهزنی اصلاحطلبان پایگاه اجتماعیشان در بین مردم بود؛ اما همان اصرار اصلاحطلبان برای حضور بیشتر در قدرت و تب اداره کشور بعد از سال 92 کمکم شکاف میان مردم و این جریان را بیشتر کرد تا جاییکه زمستان 96 تقریباً به خط پایان نزدیک شدند و آبان 98 نقطه پایانی برای حمایت همهجانبه آن جمعیتی بود که سالهای قبل به یک اشاره پای صندوقهای رأی حاضر میشدند. به جئات میتوان گفت تا اسفند 98 هنوز اصلاحطلبان به این درک نرسیده بودند که در معامله میان قدرت و حفظ پایگاه اجتماعی انتخاب «قدرت» چه ضربهای به آنها وارد تا اینکه وقتی پای چانهزنیهای سیاسی با شورای نگهبان به میان آمد دیگر این نهاد نظارتی هزینهای را برای حذف اصلاحطلبان متوجه خود ندید و بهراحتی این جریان از دو انتخابات قلع و قمع شدند. حالا جریان چپ از سیاست« جامعهمحور» به جای « انتخاباتمحور» صحبت میکند.
آذر منصوری به اعتماد میگوید: «واقعیت آن است که پس از روندی که از انتخابات 92 تا 96 طی شد، اتفاقاتی از آن به بعد، بهخصوص در جریان انتخابات 98 و 1400 در کشور افتاد که بهواقع انتخابات به عنوان فرصتی برای رقابت سیاسی از معنا تهی شد و از آن به بعد، به باور من، ما با فقر سیاست و سیاستورزی روبهرو هستیم. بنابراین باید تصمیم بگیریم که آیا باید همچنان با تلاش برای ورود به قدرت و با حضور در قدرت، نسبتبه اصلاح شیوههای حکمرانی اقدام کنیم یا با فعالیت در بطن جامعه و با تأثیرگذاری بر قدرت، بتوانیم اهداف اصلاحات را دنبال کنیم. نکته آن است که با اتخاذ رویکرد اخیر یعنی تأثیرگذاری بر قدرت، قدرت اصل و هدف نخواهد بود، بلکه وسیله و ابزاری است که یک جریان سیاسی بتواند بر نوع و شیوه حکمرانی، سیاستگذاریها و برنامهریزیها اثرگذار باشد.»
منصوری در بخش دیگری از صحبتهایش با اشاره به صحبتهای خاتمی در جمع اصلاحطلبان میگوید: «بههرحال، انتخابات، تنها عرصه سیاستورزی اصلاحطلبان نیست و اصلاحطلبان باید تلاش کنند تمرکز بیشتری بر اصلاحات جامعهمحور داشته باشند. این دو راهبرد اصلاحات جامعهمحور و دولتمحور در تضاد با یکدیگر نبوده و در تلازم با هم هستند اما با توجه به شرایط امروز و آنچه در گذشته اتفاق افتاده، اصلاحطلبان باید بر اصلاحات جامعهمحور تمرکزی دوچندان داشته باشند.»
آنچه در این چند روز در اردوگاه اصلاحطلبی میگذرد از پیام خاتمی گرفته تا دیدارش با دبیران کل احزاب به نظر میرسد جریان چپ در تلاش است تا دوباره پایگاه اجتماعی ازدسترفته را بازیابی کند تا از این طریق بار دیگر بتواند قدرت چانهزنی خود را با نهادهای حاکمیتی و در رأس آن شورای نگهبان افزایش دهد و از این طریق مسیر مسدودشده بازگشت به قدرت را آواربرداری کند.
اما سؤال مهمتر اینجا است که آیا این آب دوباره به جوی بازمیگردد و جریان اصلاحات این قدرت را دارد تا اعتماد آسیبدیده را ترمیم کند؟!