روزنامه صبح نو: فیلم سینمایی «تاریکترین ساعت» Darkest Hour به روی آنتن شبکه یک سیما رفت. فیلمی که به بخشهایی از زندگی وینستون چرچیل، نخست وزیر بریتانیا در زمان جنگ جهانی دوم اشاره میکند.
«تاریکترین ساعت» یک فیلم تاریخی، جنگی و درام به کارگردانی جو رایت و نویسندگی آنتونی مککارتن است که در سال ۲۰۱۷ اکران شد. از بازیگران آن میتوان به گری اولدمن، بن مندلسون، رانلد پیکاپ، و استیون دیلین اشاره کرد.
این فیلم با واکنش نسبتاً مثبت منتقدان همراه شد و توانست در چند بخش از گلدن گلوب و اسکار نامزد و حتی برنده شود.
ناسیونالیسمسینمایی
داستان فیلم در آغاز دوران جنگ جهانی دوم در سال 1940 رخ میدهد. یعنی جایی که نویل چمبرلین (رونالد پیکاپ) از مقام نخست وزیری بریتانیا استعفا میدهد و وینستون چرچیل (گری اولدمن) بهجای او به مقام نخست وزیری میرسد.
فردی سرسخت و مرموز که برخلاف سیاستهای چمبرلین، خیال مماشات با آلمان را ندارد اما در این راه مخالفانی در پارلمان دارد که باید آنها را به حمایت از سیاستهایش راضی کند.
به گزارش موویمگ اما مشکل فیلمنامه زمانی آشکار میشود که مخاطب نیاز به دریافت جزئیات بیشتری درباره تنشهای رخ داده در فیلم پیدا میکند.
در واقع فیلم عامدانه از پرداخت به بخشهای مهم زندگی چرچیل پرهیز کرده تا پارلمان و اتفاقات درون آن به موضوع اصلی اثر مبدل شود اما این تصمیم مناسبی برای ساخت یک اثر سینمایی درباره وینستون چرچیل نیست چراکه منجر به ناقص ماندن تصویر ارائه شده از این سیاستمدار شده است که مشخصاً هر اقدامش به چندین اقدام دیگرش مرتبط بود!
«تاریکترین ساعت» اگرچه یک اثر بیوگرافی محسوب میشود اما در ارائه تصویری صادقانه از وینستون چرچیل کوتاهی کرده است.
بهرغم آنکه بخشی از تاریخ بریتانیا نظیر فشار به سیاستهای چرچیل توسط پارلمان به خوبی در فیلم منعکس شده و اختلاف دیدگاه او با نویل چمبرلین بر سر مذاکره با هیتلر و مماشات با او مطرح میشود اما در نهایت فیلم، پارلمان و سیاستمداران بریتانیا را به یک سو که معمولاً اشتباه و سیاهی و سرنوشتشان است، سوق میدهد و در طرف دیگر چرچیل را مظهر سیاستهای درست و در واقع محترمترین عضو سیاسی آن دوران بریتانیا معرفی میکند که به نظر میرسد در تضاد با آنچه باشد که از تاریخ بر جای مانده است.
چرچیل هرگز آنچنان که در «تاریکترین ساعت» به تصویر کشیده، یکدست، قابل اطمینان و بدون شکست نبوده است!
با اینحال فارغ از فیلمنامه ناسیونالیستی اثر، باید گفت که «تاریکترین ساعت» در بخشهای فنی و مخصوصاً در بخش فیلمبرداری اثری قابل ستایش و چشمنواز است.
اما برگ برنده فیلم که احتمالاً مشکلات فیلمنامه را کمرنگ خواهد کرد، حضور گری اولدمن در نقش وینستون چرچیل است که یکی از بهترین بازیهای اولدمن در دوران بازیگریاش را رقم زده است.
فیلم حتی در مقایسه با آثار قبلی جو رایت نیز اثر درخشانتری محسوب نمیشود و بیشتر شبیه به یک بیانیه سیاسی روز با اشاره به سالهای دوران جنگ جهانی دوم در بریتانیاست؛ اثر سیاسی که کمتر تأثیرگذار است و بیشتر فراموش شدنی.
اتحادملیدرمقابلدشمن
درحالی که چند سالی است، تلویزیون به جز ایام نوروز در دیگر ایام سال فیلمهای روز و مطرح بینالمللی را پخش نمیکند، نمایش فیلمی مثل تاریکترین ساعت جای تحسین دارد.
به جز ارزشهای هنری و فنی فیلم مذکور، تاریکترین ساعت موضوعی را روایت میکند که با حال و هوای امروز ایران در مقابل آمریکا بسیار همخوانی دارد.
سعید شیرخوانی یکی از کاربران توییتر پس از نمایش این فیلم در تلویزیون نوشت: «امشب هنگام تماشای «تاریکترین ساعت» از شبکه یک، با برادرم درباره جنگ دوم و چرچیل صحبت میکردیم.
گفتم عملیات دینامو همانی است که در «دانکرک» دیدیم و جرج ششم هم همان پادشاه گنگِ «سخنرانی پادشاه» است. فقط در چند سال اخیر، سه فیلم درخشان درباره یک برهه تاریخشان ساختهاند و ما... .»
اما جدای از مسألهای که در توییت فوق به آن اشاره شده، تاریکترین ساعت میتواند نکات مهمی را برای مردم ایران داشته باشد. این فیلم به خوبی به مسأله مبارزه با دشمنان و همینطور مقاومت دربرابر مستکبران پرداخته است.
دوگانه مذاکره یا جنگ، موضوعی است که به طور مفصل در این فیلم بیان شده است. از قول چرچیل در این فیلم چند دیالوگ مهم نقل میشود.
او میگوید: «جزیره ما پایانی دارد. حتی اگر اون پایان این باشد که هیتلر اینجا را تصرف کند، بهتر است ما در دفاع از خاک خودمان و در خون خودمان غلتیده باشیم.»
یا درجای دیگری درباره مذاکره با دشمن در زمان فشار میگوید: «وقتی سرت در دهان ببر است، مذاکره معنا ندارد.»
ازنگاهیدیگر
پس از خروج عهدشکنانه رییسجمهوری آمریکا از برجام، این پدیده و پیامدهای مواجهه با آن به یکی از موضوعات پردغدغه در حوزه عمومی تبدیل شده است؛ بهویژه استراتژی مواجهه با ترامپ یا آمریکای دوران ترامپ در دستور کار سیاستمداران کشور قرار گرفته است.
در این میان، مرور تاریخی تجربه کشورهای دیگری که با دشمنی عهدشکن مقابله کردهاند، میتواند کمک شایانی
به یادگیری سیاست باشد. آقای روزبه کردونی، پژوهشگر حوزه سیاستگذاری اجتماعی مینویسد: یکی از این تجارب بیشک رویکرد وینستون چرچیل، نخستوزیر انگلستان (۱۹۵۵-۱۹۵۱)، برای مقابله با هیتلر بوده است.
چرچیل که پس از زیر پاگذاشتهشدن توافقنامه مونیخ و حمله آلمان نازی به بلژیک، هلند و فرانسه به سِمت نخستوزیری انگلستان برگزیده شد، با اصرار رهبران حزب محافظهکار (نویل چمبرلن، ادوارد وود) برای مذاکره با هیتلر مواجه شد.
چمبرلن و وود بر این باور بودند که تنها چیزی که میتواند جلوی هیتلر را بگیرد گفتوگو، گفتوگو و گفتوگو است.
بر همین اساس، اصرار داشتند که از طریق ایتالیا (موسولینی) مذاکرات صلح با هیتلر پیگیری شود.
پاسخ چرچیل به این اصرار، کوتاه و گویا بود: «فقط وقتی با هیتلر مذاکره میکنم که یک حمله شکستخورده به انگلستان داشته باشد».
دلیل اتخاذ این استراتژی نیز مشخص بود؛ هیتلر به مذاکره یا گفتوگوی استراتژیک که در اصطلاح از آن بهعنوان «چانهزنی بزرگ» نیز یاد میشود، پایبند نبود.
مذاکره بدین معناست که مسائل مهم و کلان مورد بحث یا اختلاف دو کشور یا بازیگران اصلی، بهطور همزمان روی میز گذاشته و روی آنها توافقهایی شود.
سیدحسن نصرالله تعبیر جالبی درباره برخی مذاکرات دارد... او در مصاحبهای که در سال ۹۵ با شبکه المیادین داشت، گفته بود: «ایالات متحده آمریکا و همپیمانانش میخواهند آنچه را با جنگ به دست نیاوردند، بدون جنگ به دست بیاورند!».
این نوع مذاکره همان است که چرچیل از انجام آن با هیتلر بر حذر بود. شاید بتوان شرایط فعلی ایران و آمریکا را نیز اینچنین تفسیر کرد. زمانی که ترامپ عهدشکنی کرده است و از توافقنامه برجام خارج شده است، آیا مذاکره با او تأمینکننده منافع ملی کشور و مصالح مردم است؟
نقل است که وقتی راننده چرچیل مسیر کوتاه اما ورود ممنوع را برای رسیدن سریعتر به جلسهای مهم انتخاب کرد، افسر راهنماییورانندگی با تأکید بر اینکه «هم ماشین و هم نخستوزیر و هم من وظیفهام را خوب میشناسیم»
در حین بمباران، ماشین نخستوزیر را جریمه میکند تا چرچیل با اطمینان بگوید: «جنگ را میبریم، چون قانون حاکم است و خیابانهای لندن با وجود بمباران سنگین دشمن با قانون اداره میشود».
ذکر تجربه تاریخی وینستون چرچیل در مواجهه با هیتلر نه با نیت تجویز الگوی حکومتداری چرچیل برای ایران امروز، بلکه با این هدف است که نشان داده شود در شرایط بحران و سختی و جنگ، مسیری که ملتها را به پیروزی میرساند، تقویت انسجام درونی و مقابله متحدانه و مدبرانه با دشمن عهدشکن است.
ایرانیان نیز این تجربه را دارند؛ وقتی همه با هم بودیم از جنگ تحمیلشده از سوی صدام پیروز بیرون آمدیم.