خبرگزاری فارس- همدان: قرار است خانه زینب و سید محمدرضا را توصیف کنیم، خانهای که هم مامنی برای آرامش و هم کارگاهی برای درآمدزایی است، در این کلبه مهربانی زینب گلسازی و عروسکسازی میکند و سید پرتره میکشد.
در خانه این زوج جوان هر روز ساعتها، دقیقهها و ثانیهها از پی هم میگذرند و ایدههای ناب جان میگیرند و دست آخر مهمان دلها میشوند، گویی دستان زینب و سیدمحمدرضا آهنگ رسیدن کوک کردند، رسیدن به درآمد خوب و ایجاد اشتغال.
در کارگاه نقلی آنها عشق و کار و ذوق جریان دارد و هنر میدانداری میکند تعاون، همکاری و اعتماد به نفس در این خانه جولان میدهد حتی محدودیتها به نقطه ثقلی بدل شده تا توانایی دو هنرمند شکوفا شود و آشیانهای خوش رنگ و بو بسازند.
زینب و سید هر دو از ناحیه پا دچار معلولیت هستند و شاید امکان کارکردن خارج از منزل برایشان فراهم نباشد اما با قوت قلب یکدیگر خانهای با مهر ساختند و به محدودیتها حتی فکر هم نمیکنند، این زوج جوان دروازههای موفقیت را گشودند و زندگی مشترک آنها کلاس درس بزرگی شده تا به آدمیان نشان دهند، نعمتهای خدا تمامنشدنی است.
درآمد این خانواده کوچک کاملا وابسته به کارهای هنری است و گاهی بالا و پایین میشود اما آنچه آنها را به این کارگاه کوچک پایبند کرده برکتی است که خداوند به پولشان میدهد.
زندگی سید و زینب تنها یک قصه نیست بلکه درسی است برای انسانها تا عشق را به جریان بیندازند و بر فراز قله موفقیت از هیچ، همه چیز بسازند.
خانه ما، کارگاه ما
«زینب خدابندهلو» دفتر خاطراتش را باز میکند و از ازدواج با آقاسید و روزهای علاقمندی به کارهای هنری میگوید: از بچگی به کارهای هنری علاقمند بودم اما چون درسم خوب بود بیشتر به سمت درس و دانشگاه سوق پیدا کردم و لیسانس شیمی گرفتم.
بعد از پایان تحصیلات متوجه شدم بازار کاری در انتظارم نیست بنابراین سعی کردم در مسیر همان استعداد کودکی گام بردارم، به پیشنهاد یکی از دوستانم کم و بیش به عرصه سبدبافی و گلسازی ورود کردم.
دست و پا شکسته ادامه دادم تا دو سال پیش که با همسرم در همین کلاسهای هنری آشنا شدم؛ ازدواج کردیم و اعتمادی که به کار یکدیگر داشتیم پیشرفتمان را صدچندان کرد.
همسرم هم ذوق هنری دارد و نقاش است، همین درک متقابل نسبت به کارهای هنری باعث شد کلی ابزار برای کار خریداری کنم به خصوص اینکه تا پیش از ازدواج برای خودم کار نمیکردم و برای دیگران گلسازی انجام میدادم.
اتفاق خوب اینجا بود که ریسک کردم و برای اولین بار مواد اولیه خریدم، در منزلمان با وسایل ساده گل و یا اشیا زیبا و دوستداشتنی خلق میکردم و به خوبی بین دوست و آشنا و بعد از آن هم در فضای مجازی فروش میرفت.
خیلی هزینه کردیم برای خرید ابزار و همسرم به من شجاعت میداد که تزیینیها فروش میرود و جای نگرانی نیست حتی گاهی زمان درست کردن گل و اشیا پا به پای من ذوق تولید دارد و برخی موارد هم نظرات خیلی خوب میدهد او یک حامی واقعی است.
بعد از ازدواج به یکدیگر جسارت دادیم تا برای خودمان کار کنیم و گوشهای از خانه را به کارگاه تبدیل کردیم، تزییناتی که درست میکنم شاید کوچک باشد و پولی که مشتری میپردازد برای چرخاندن زندگی کافی نباشد اما برکت استثنایی دارد و هزاران بار این برکت به زندگی ما برمیگردد.
به معلولیت فکر نمیکنیم
زینب خانم از معلولیت پاهایش سخن میگوید و ادامه میدهد: معلولیت پاهایم هرگز مانعی برای ادامه راه نبوده اگر چه بعضی موارد مثل بیرون رفتن از خانه، پیادهروی و رفت و آمد به محل کار برای ما چالش محسوب میشود البته میتوانیم اسمش را محدودیت بگذاریم و این محدودیتها با فروشهای اینترنتی تا حدودی حل شد.
ضمن اینکه اصلا موضوع معلولیت در ذهن من و همسرم جایی ندارد و درگیر آن نیستیم، دقیقا با امکانات موجود بهترین شرایط را فراهم کردیم و مشغول کار و زندگی هستیم. ناگفته نماند از کودکی با مشکل پاهایم آشنا شدم و شاید از همان دوران دنبال دلیل تفاوت بین خودم و دیگران میگشتم اما به مرور زمان پذیرفتم و زندگیام را بر اساس تواناییهایم استوار کردم.
اینجا خلاقیت حرف اول را میزند
زینب این قصه در ادامه یادی میکند از ذوق فروش کارهای هنریاش، گلهای سنبل و لاله، سبدبافیها و تمام تزییناتی که با کوچکترین جرقه بارور و به مدد دستانش جلوهای از زیبایی میشود او در این باره اضافه میکند: از فروش و تعداد مشتریهایی که به سراغم میآیند ذوقزده میشوم و هر چه بیشتر مشتری داشته باشم انگیزهام برای تولید کارهای جدید بیشتر میشود.
گاهی هم که تعداد مشتریها کم میشود سریع به فکر خلق کار جدید میافتم، تمرکز میکنم و ایدهای جدید در ذهنم میپرورانم تا تزیینی جدید تولید شود شاید باورتان نشود اما خیلی سریع دوباره مشتری جذب و بهترین حس دنیا به من منتقل میشود.
امروز دهها کار تزیینی میتوانم درست کنم حتی اگر موردی سفارش بدهند که انجام نداده باشم به خودم تلنگر میزنم که من میتوانم و از عهده ساخت این نمونه برمیآیم و با علاقه و اعتماد به نفس همیشه رو به جلو در حرکت هستم.
ردپای خدا در همه صحنههای زندگی
زینب رمز موفقیت اداره خانه و کارگاه را برنامهریزی و مشارکت میداند و میافزاید: مشورت و برنامهریزی در خانه ما حرف اول را میزند، بیشتر کارها مثل خانهداری و آنلاین بودن صفحات مجازی فروش با مشارکت و همکاری همسرم انجام میشود.
حتما هر روز برای فردا برنامه داریم و سعی میکنیم از روز قبل سفارشها آماده باشد البته رد پای خدا در تمام صحنههای زندگی ما مشهود است حتی در زمان؛ خداوند علاوه بر پول و درآمد به زمانمان هم برکت داده است.
بدون اغراق تشکیل زندگی با فردی که هم فکر و هم عقیده است مسیر رشد و شکوفایی طرفین را فراهم میکند، اصلا بستری میشوند برای برآورده شدن آرزوهایشان.
تولید و درآمد به جای گشت و گذار در فضای مجازی
حال زینب خوب است، انگار گلهایی که با ظرافت در کنار هم میآراید لطافت و طراوت به روحش هدیه دادهاند او صحبت را به آروزیش میکشاند و میگوید: یکی از آرزوهای بزرگم ایجاد یک کارگاه هنری است تا هر چه یاد گرفتم را به دیگران یاد بدهم، دوست دارم بستر درآمدزایی برای دیگران فراهم کنم.
هر چند تا به حال به اطرافیان و دوستانم آموزش دادم اما رسیدن به درآمد صبوری میخواهد، با کمی صبر و تحمل و تلاش حتما نتیجه دلخواه حاصل میشود.
بیکاری به غیر از فکر و خیال عایدی ندارد، اگر هم مرور خاطرات نکنی نهایتا گوشی همراه به دست میگیری در فضای مجازی وقت میگذرانی در حالی که حین انجام کار فکر آدمی روی اهدافش متمرکز میشود و درگیر مشکلات ریز و درشت زندگی نمیشود.
به نظرم به جای تلف کردن وقت، چه بهتر که مهارتی بیاموزیم و به کسب درآمد بپردازیم، این طوری حس و حال روحی آدم هم خیلی خوب میشود و احساس مفید بودن دارد.
زودتر از آنچه فکر میکردم/ نقاش تجربی
نوبتی هم که باشد، نوبت به آقای خانه میرسد؛ «سید محمدرضا حسینی» نقاش چیرهدست سر صحبت را از کودکی و آموزش تجربی نقاشی باز میکند و میگوید: از همان بچگی به نقاشی علاقمند بودم و با نگاه روی دستم پدرم یا نقاشان بزرگ و معروف طرح میزدم بدون آموزش فقط با توجه و دقت خطوط را روی کاغذ پیاده میکردم.
تجربی کار میکردم و از انجامش لذت میبردم تا اینکه به کلاسهای آموزشی رفتم و این هنر را اصولی یاد گرفتم. استاد عطاءالله یوسفی از اساتید به نام نقاشی خیلی مرا کمک کرد تا جایی که حدود دو ماه اصول و مبانی و طراحی چهره را فشرده آموزش داد و خیلی سریع من سفارش گرفتم.
علاوه بر نقاشی، شطرنج هم جزو دلمشغولیهای من بود و زمان زیادی برای انجام این ورزش صرف میکردم در واقع شطرنج و نقاشی به من کمک میکرد درگیر هراس از آینده نشوم.
با گذشت زمان با خودم فکر کردم مهارت نقاشی میتواند شغل اصلیام باشد و از این هنر درآمدزایی کنم حتی روی آموزش هنرجویان تمرکز و تصویر سازی کردم و زودتر از آنچه فکر میکردم اتفاق افتاد.
تخصصام در نقاشی، شد سیاهقلم و طراحی چهره که البته خواهان زیادی دارد به ویژه در حوزه تبلیغات، با این روند بدون شک هر روز پیشرفت بیشتر و حتما درآمد بیشتر حاصل میشود پس اگر بخواهم خلاصه بگویم آینده بسیار خوبی در انتظار ماست.
اتکا به خود و توکل به خدا رمز موفقیت/امید به آینده در خانه نقلی ما موج میزند
سید محمدرضا حرفش را به بارقههای امید در ذهنشان گره میزند و یادآور میشود: شاید نگرانی از آینده و کم و کاستیها جزو جدانشدنی زندگی همه باشد اما تمرکز روی توانمندیها و نوشتن یا تکرار و مرور اتفاقات خوب، نگرانی را به رشد و بالندگی تبدیل میکند.
آینده با تلاش ما بدون در نظر گرفتن معلولیت و یا محدودیت درخشان میشود، با کمی توجه و تامل نسبت به آنچه داریم و آنچه نداریم درمییابیم که نعمات خداوند برای انسان تمام نشدنی است.
پس به جای سقوط در دره اتفاقات ناخوشایند باید تلاش و تکاپو را پیشه کرد ما هم در زندگی مشترک با اتکا به خودمان پیش رفتیم و خانه نقلی را به کارگاه هنری تبدیل کردیم، در خانه ما بیشتر از هر چیز امید به آینده موج میزند.
زندگی هم مثل بازی شطرنج است و گاهی با یک مهره ساده میشود نتیجه کار را تغییر داد، در حالی که اگر آموزش ندیده باشی و نتوانی از مهرههای مهم استفاده کنی به مرز تسلیم شدن میرسی.
آقا سید جوان محدودیت را مانع نمیداند و ادامه میدهد: معلولیت از ناحیه پا در انجام برخی از کارها مشکل ایجاد میکند حتی گاهی نشستن و برخاستن هم دشوار میشود.
اما به چشم مانع به این موضوع نگاه نمیکنم حتی بعد از تشکیل زندگی از نظر روحی بسیار قویتر از قبل شدهام و کارهایی که امکان انجامش را ندارم با کمی فکر و ابتکار انجام میدهم مثل میخ زدن به دیوار که یاد گرفتم با دو تا چوب این کار را انجام دهم چون بالا رفتن از چهارپایه برایم سخت بود، واقعیت زندگی ما پذیرفتن این محدودیتها است.
آرامش در زندگی ما جاری است/زندگی و کار با روحیه تعاون
سید محمدرضا و همسرش در کلبه مهربانی صبحها را با اندیشه بهترینها آغاز میکنند او میگوید: شغل هر دو نفرمان به هم گره خورده و همدیگر را کمک میکنیم؛ به این معنا که علاوه بر همسر و رفیق هم بودن، همکار هم هستیم به خصوص زمانی که سفارشها زیاد میشود قطعا با هم کار انجام میدهیم و سرعت بالا میرود.
وسایل و ابزارآلات مرتب چیده شده و به طور کلی نظم و نظام خاصی در خانه یا همان کارگاه ما حاکم است ناگفته نماند آرامش هم در خانواده کوچک ما جاری است و با روحیه تعاون امور را اداره میکنیم و از پس مشکلات برمیآییم.
همدلی بین زوجین ارزشمند است بنابراین مضاف بر همدلی هدف مشترک هم داریم، اهداف مهم باعث شده در حین کار اصلا متوجه گذر زمان نباشیم و با عشق تلاش کنیم.
با تلاش میشود
سید گریزی به خاطرات خوب میزند و اضافه میکند: دیگران معتقد بودند هنر و نقاشی برای من شغل نمیشود تا اینکه یکی از نقاشیهای ترکیبیام در نمایشگاه به قیمت یک و نیم میلیون تومان فروخته شد، انگیزه خاصی پشت این کار بود و موتور محرکهای شد برای ادامه مسیر و ثبت خاطره خوب.
کلام آخر آقای حسینی شناسایی استعدادها است او تأکید میکند: کشف علاقمندیها و پیشرفت در آن حیطه حس خوب به آدمی منتقل میکند ضمن اینکه درصد موفقیت هم به مراتب افزایش مییابد بنابراین جوانان با تکیه بر داشتههایشان میتوانند پلههای ترقی را طی کنند.
انتهای پیام/89033/ ق