به گزارش خبرگزاری مهر، نادره رضایی مدیرعامل و بهرام پروین گنابادی سرپرست معاونت فرهنگی انتشارات علمی و فرهنگی و تنی چند از کارکنان، در روز شنبه ۱۳ دی ۱۳۹۹، به مناسبت سالگرد تولد با سید ضیا موحد به منزل او رفته و با این چهره شاخص منطق، فلسفه و ادبیات معاصردیدار کردند.
در ضمن دیدار نیز رضایی مدیرعامل انتشارات علمی و فرهنگی و سایر حاضرین با تبریک فرارسیدن سالگرد تولد ضیا موحد و بزرگداشت مقام او در عرصۀ ادبیات و منطق ایران، از کتابهای او که در این انتشارات به چاپ رسیده، یاد کرد و با توجه به سابقۀ بلندمدت همکاری موحد با انتشارات علمی و فرهنگی و ارتباط و معاشرت مستقیم با بزرگان بنیانگذارش از او برای مدیریت بهتر امور درخواست مشورت کرد.
موحد نیز در آغاز این دیدار ضمن اشاره به پرسشهای مکرر ازو دربارۀ چگونگی و چرایی پرداختن همزمان او به منطق و ادبیات گفت: این کژاندیشی و تعجب اشتباه است. بسیاری از شاعران جهان نیز به منطق پرداختهاند. لوئیس کارول نویسندۀ آلیس در سرزمین عجایب از این گونه است که کتاب درسی منطق دارد. من این تلقی را نمیفهمم. کسانی که هنر میخواندند و شاگرد درس منطق من بودند، درس را خوب میفهمیدند. آنان از منطق ساختار را فرامیگرفتند و در فهم هنر از آن بهره میجستند.
پروین گنابادی در پی این سخنان با یاد کردن از کتاب ممتاز سعدی ضیا موحد، آن کتاب را از بهترین کتابهای نوشته شده دربارۀ سعدی دانست و اشاره کرد که یکی از علتهای این توفیق ذهن منطقی و برگرفته از نظم و فهم ریاضی استاد است.
صغیر اصفهانی به من لقب «عجیب» را داد
موحد در ادامه به دیدارکنندگان خود این مژده را داد که مجموعه اشعار او زیر چاپ است و به زودی منتشر خواهد شد. او گفت: در اصفهان شاعری به نام صغیر اصفهانی وجود داشت که از کودکی شعر گفته بود. به همین دلیل برایش دور از ذهن نبود که کسی چون من هم در کودکی شعر سروده باشم. همو به من لقب «عجیب» را داد! این نکات در کتاب تاریخ شعرای اصفهان آمده است. من سرودههای شعری کلاسیک خود را کنار گذاشتهام و شعرهای کتاب جدید سرودههای سال ۱۳۴۶ به بعد و دربرگیرندۀ اشعار نیمایی من است. زمانی که پنج شش سالم بود با برادرانم کتابهای درسی را ورق میزدیم و متناسب با عکسهای آن در عالم بچگی شعر میگفتیم. مثلاً عکسی بود دربارۀ جنگ مار و لاکپشت. من دربارهاش چنین سرودم: لاکپشت چون به جنگ شد با مار / کمرش را گرفت و شد در غار! از همان بچگی این حال شاعری را داشتم.
شعر کار مضاعف روی زبان است / گلشیری میگفت میتوانیم داستاننویس تربیت کنیم، اما شاعر نه!
موحد در بخش دیگری از سخنان خود اشاره کرد: میراث خیلی مهم است. شعری که در آن صدای میراث شنیده نشود با خواننده رابطه برقرار نمیکند. زبان برای شعر مهم است. شعر گفتن نیز همانند آواز خواندن نوعی غریزه هم میخواهد. در آواز هرچقدر نت و موسیقی بدانی ولی آواز نداشته باشی، بیهوده است. شعر نیز اینگونه است. در شعر گفتن باید روی زبان کار مضاعف کرد. زبان در شعر عوض و اصل موضوع میشود. شاعر در شعر باید عاشق زبان باشد و به زبان به مانند شیءای زیبا بنگرد. کلمه برای شاعر وزن و رنگ و بو دارد. هوشنگ گلشیری معتقد بود که ما از هر آدمی میتوانیم با آموزش فوت و فنهایی داستاننویسی متوسط بسازیم، اما هیچ کسی را نتوانستیم شاعر کنیم. خیلی از نویسندگان قصد داشتند که ابتدا شاعر شوند و بعد از شکست در شاعری رو به نویسندگی رُمان و… آوردند.
شعر گاهی با شاعر قهر میکند
شاعر مجموعه «نردبان اندر بیابان» در ادامه با یادکردن از حال شاعری گفت: همیشه از دست دادن حال سرایش شعر برایم ناراحت کننده بوده است. زمانی که خارج بودم و فلسفه میخواندم، به دلیل ساده نبودن زبان فلسفه و دمخوردن با آثار فلسفی حال شاعری را از دست دادم و پنج سال سکوت کردم. چند شعر به انگلیسی گفتم، ولی خوب نبود. آنجا بود که متوجه شدم زبان را باید اهلش باشی تا شعر به آن زبان بگویی. این باعث افسردگی من شده بود. وقتی به ایران آمدم مانند ماهیای که به آب خود بازگردد، ذوق شعر گفتنم بازگشت و شعری به نام «عیناً مانند گربه» سرودم که کار بسیار تازهای بود و مورد استقبال قرار گرفت. شعر بعد از آنجا با من آشتی کرد، چون پیش میآید که شعر با آدمی قهر کند. الان هم همیشه یادداشتهای من به گونهای است که یک سویش شعر است و یک سویش مباحث مربوط به منطق و فلسفه.
چاپ شعرهایم به اصرار هوشنگ گلشیری بود
خالق مجموعۀ شعری مُشتی نور سرد ادامه داد: من کتابهای اولیۀ شعرم را خودم چاپ نکردم، بلکه چاپ آنها به اصرار هوشنگ گلشیری بود. در زمان خارج رفتنم بود که آنها از من شعرهایم را خواستند. به شوخی گفتند که آمدیم و هواپیمایت سقوط کرد، شعرها را به ما بدهید که لااقل آنها را داشته باشیم. من هم این کار را کردم. عید نوروز سال ۱۳۵۵ بود که کتاب چاپ شد. یکبار رادیو را گوش میدادم که شعرم را شنیدم. کتابهای شعری بعدی هم به اصرار او چاپ شد.
نویسندۀ مجموعه مقالات ادبی شعر و شناخت در ادامه در پاسخ به علاقهمندی به کدام یک از شاعران معاصر گفت: از میان شاعران معاصر با آنچه من از شعر میفهمم، یکی شعرهای شاملو را دوست دارم و دیگری فروغ. به خصوص فروغ که خیلی شاعر است. اخوان نیز پلی است برای رسیدن به شعر نو که بهترست از آن بگذریم تا به نیما و شاملو برسیم.
کتاب درآمدی به منطق جدید محصول دیدن محضر استاد است
موحد در بخش دیگری از سخنان خود در مشورت به مسئولان نشر علمی و فرهنگی گفت: باید سعی کنید که نویسندگان و مترجمان خوب را گرد هم جمع و با آنها خوب رفتار کنید. با اینهاست که کار خوب که همانا برای انتشارات کتاب خوب است، انجام میگیرد. اصل در انتشارات این است. من دو کتاب با انتشارات علمی و فرهنگی دارم. یکی نظریه ادبیات است که در سال ۱۳۷۴ کتاب سال شد. یکی هم درآمدی به منطق جدید است که آن هم برندۀ جایزه کتاب سال در سال ۱۳۶۹ و متنی جاافتاده و آموزشی برای دانشجویان منطق است. من برای درآمدی به منطق جدید در محضر استاد بودهام. قدیمیان برای اینکه بگویند معلومات کسی ریشهدار و پایهمند است میگفتند که فلانی استاددیده است.
خاطرات خوشی از انتشارات علمی و فرهنگی دارم
نویسنده کتاب مهم درآمدی به منطق جدید در ادامه در یاد همکاریهای خود با انتشارات علمی و فرهنگی گفت: من قرارداد کتاب «نظریه ادبیات» را پیش از آنکه به خارج بروم با انتشارات فرانکلین بسته بودم. حقالزحمۀ آن هم مبلغی معادل حقوق کریم امامی و نجف دریابندری بود. وقتی به ایران برگشتم فرانکلین منحل شده بود و کتابها پراکنده بود. اما خوشبختانه آقای نجفی اصل ترجمۀ من را داشت. آن را گرفتم و ویراستاری تازهای روی آن انجام دادم. بعد از آن آقای مُکلّا به من پیشنهاد کرد که با توجه به تحصیل و تجربۀ من در رشته منطق، کتاب منطقی برای ما بنویس. قرارداد کتاب در آن مقطع بسته شد و من نیز کتاب را نوشتم. من خاطرات خیلی خوشی از علمی و فرهنگی و رفت و آمد به آنجا دارم. فضای گرم و خوبی در آنجا حاکم بود و با شوق به آنجا میرفتم. الان هم معتقدم که برای گرم نگه داشتن آنجا باز باید اهل قلم را در انتشارات گرد هم جمع کرد.
نویسنده کتاب نظریه ادبیات در پایان سخنان خود ضمن یادکردی از استاد محمد علی موحد گفت: در جشن بزرگداشتی برای آقای موحد در هنگام سخنرانی گفتم که من هر بار محمد علی موحد را میبینم در پاسخ به چگونگی احوال و کارهای در دست میگوید که حال خوشی ندارم و کار خاصی نمیکنم. بعد میبینیم که کتاب «خواب آشفته نفت» درآمد، «فصوص» درآمد، «در کشاکش دین و دولت» درآمد. این شد که گفتم بعد از این از ایشان نمیپرسم که چه کار میکنی، بلکه میپرسم مشغول انجام ندادن چه کاری هستی؟! بقیه نیز پس از آن از ایشان چنین پرسشی را میپرسند.