به گزارش ورزش سه، در حالی که در روزهای اخیر، جدال لفظی بین ارکان دو باشگاه محبوب پایتخت، فضای فوتبال ایران را تحتالشعاع قرار داده بود، خبر احتمال حذف هر دو تیم از آسیا نشان داد که تا چه حد این جنگهای داخلی، دور از آن چیزی است که باید دغدغهی اصلی مدیران و حتی هواداران دو تیم باشد.
دو باشگاه همیشه بدهکار که انگار اگر به چاه نفت هم وصل باشند باز مدیرانی بالای سر خود خواهند داشت که میز مدیریت را با انبوهی از پروندههای بدهی تحویل دهند حالا در مخمصهای مشترک گرفتار آمدهاند. مخمصهای که ظاهرا این بار با جدیت کنفدراسیون فوتبال آسیا، خارج شدن از آن به سادگی نخواهد بود. هر چند هنوز امید است تا با کدخدامنشی و ریش گرو گذاشتن خاص ایرانیها که در فوتبال دور از معیارهای حرفهای آسیا هم بعضا جوابگو بوده، این مشکل حل شود اما حتی با فرض اینکه سرخابیهای پایتخت دوباره در لیگ قهرمانان آسیا پذیرفته شوند، باز مشکلاتی که چه بسا همگی معلول علت یا علتهای بزرگتری در ساختار فوتبال ایران باشند پابرجا خواهد ماند و باز هم تمام دغدغهی مدیران و هواداران دو باشگاه همچون روزهای اخیر، انگ زدن به یکدیگر و به رخ کشیدن مدیریت و بالاتر از آن «مکتب» و «فرهنگ» باشگاهداری خود به رقیب میشود.
مشکلات حرفهای دو باشگاه محبوب پایتخت آنقدر عیان است که نیازی به تکرار و بازگو کردن آن نباشد. اما مشکل آنجاست که این مشکلات عامدانه و یا از سر ناچاری در یافتن راه حلی برای آن، مسکوت گذاشته میشود و جایی در ادبیات و دیسیپلین مدیریتی، مدیرانش ندارد. در فوتبال ایران، مشکلات حتی وقتی تبدیل به بحران میشوند باز هم ارادهای برای حل آنها بوجود نمیآید. تنها بحرانها به تعویق انداخته میشود و وصله و پینههایی موقت نثار جسم زخم خورده دو باشگاه. هیچ مدیری نه آن سطح از اختیارات را دارد و نه امکانی که بتواند گامی برای حل این مشکلات بردارد و نه جنم و توانش را. مشکلاتی ساختاری که حل آن از عهده یک نفر و یک گروه برنمیآید و ارادهای فراتر میطلبد. همین هم میشود که تصمیمات مدیریتی در روزمرگی محض گرفته میشود و جنگهای مدیریتی به سطح جنگهای هواداری تنزل مییابد. همین میشود که مدیریت دو باشگاه سرگرم طعنه زدن به یکدیگر و کریخواندن برای هم پشت میکروفنها و بیانیهها میشوند و به وقتش در آسیا و در مصاف با تیمهایی که دیگر باید آنها را باشگاههای حرفهای خطاب کرد به جان کندن و سختی برنده میشوند و اغلب هم نمیشوند!
در شرایطی که در آینهی تشکیلاتی همچون کنفدراسیون فوتبال آسیا، پرسپولیس و استقلال سیمایی مشابه دارند و به یک چوب رانده میشوند، مدیر و بازیکن و هوادار دو تیم به دنبال به رخ کشیدن تفاوتهای تاریخی و فرهنگی خود نسبت به رقیب است. در فوتبالی که دو باشگاه پرطرفدارش از یک خاستگاه و در یک جامعه و محیط سر برآوردهاند و از ابتدا نیز مدیریت آنها به دست افرادی با طرز فکر و خاستگاه سیاسی مشابه بوده، دست گذاشتن بر روی فرهنگ خاص و ویژه یک باشگاه عجیب مینماید. دو باشگاهی که هوادار خود را نه از یک شهر و نه از یک طبقه اجتماعی مشخص و نه در پی یک اتفاق تاریخی و حادثهی مهم اجتماعی به دست آوردهاند چگونه میتوانند دم از فرهنگ و اخیرا از مکتب خاص بزنند؟ اینجا در ایران و در فوتبالی که در مقایسه با فوتبال دنیا عمری ندارد، حتی هواداری از این دو تیم به صورت خانوادگی سینه به سینه منتقل نمیشود. چه بسیار مادرانی که به وقت هر دربی تهران، برای مساوی شدن بازی دعا میکنند تا هیچکدام از فرزندانشان در پایان بازی ناراحت نباشند! اما اصرار بر بودن تفاوتهای تاریخی و فرهنگی متفاوت و برتر، به وجه غالب گفتمان هواداری و مدیریتی دو باشگاه تبدیل شده. آن هم در شرایطی که از نمایی دورتر، آنچه دیده میشود این است که دو باشگاه دقیقا مثل هم بدهکارند و باز بدهی بار میآورند، مدیریت مشترک دارند و خرجشان را نمیتوانند با دخل خود تنظیم کنند.
با این همه و با این شرایط، شاید حذف از آسیا تلنگری باشد بر شروع یک مسیر اجتنابناپذیر. پیمودن مسیری که بلاخره به این دور باطل تولید بدهی و سرافکندگی در رقابت با رقبای آسیایی پایان دهد.
حجت شفیعی