"سعید دستگاهی" تکه ی گمشده سینما که حالا نیست

عصر ایران جمعه 03 دی 1400 - 12:55

عصرایران؛ حبیب باوی ساجد - سینما چیزی نیست که می بینیم، که می دانیم. سینما چهره ی ناخوشایندی دارد که اگر چهره ی ناخوشایندش را به عاشقانِ حقیقی خود نشان دهد، عاشقان یک به یک قربانی می شوند در پیشگاه این عشقِ خوش بروروی افسون کننده. قربانیانِ سینما فراوان اند. دانایانِ سینما، گاه راه به سینما نمی یابند. ما تنها بخشی ازعاشقانِ سینما را دیده ایم، بسیاری را سینما ندید، ما هم ندیدیم. "سعید دستگاهی" یکی از دانایانِ سینماست که افسوس سینما او را ندید. سعید اگر تنها یک فیلم بلندِ سینمایی داستانی                می ساخت، می شد حالا سینما را مواخذه کرد که چرا فیلم سازِ دانایی که فیلم دارد، ناگهان به راهِ خود نرفت. اما حالا که حتی سینما مجالِ یک فیلمِ بلندِ داستانی را از سعید دریغ کرد، ما چگونه شمایلی از سعید ودانایی اش را شرح بدهیم؟ سینما بی وفاست، وفا نکرد به عاشقانِ دانا؛ دانایان محکوم به عزلت وعزلت آنانان را ره سپارِ فراموشی می کند. سعید یک میلیون فیلم نامه داشت؛ بلند ونیمه بلند وکوتاه. خوش خط می نوشت ودرشت ودردفتری درازوبلند باکاغذهای خط خطی. شرح صحنه اش، توأمان دکوپاژ بود؛ یعنی پلان به پلان می نوشت؛ باحرکت دوربین وزاویه ولنز. اکثرِ فیلم نامه هایش را از داستان ورمان وبه خصوص داستانِ کوتاه اقتباس می کرد. برای همین سعید، توأمان هم شیفته ی ادبیاتِ داستانی وداستان خوان وداستان شناس بود وهم فیلم بین وفیلم شناس. بخت یارش نبود فیلم اش را بسازد. فیلم های کوتاه اش را دردهه ی پنجاه ساخته بود؛ با "کیانوش عیاری" وسینمای آزاد وفیلم برداری "نادرمظلومی" و"امیرزرگان".  با "اسکله ی چوبی" اش جایزه گرفته بود. ولی سینما عینِ جنگه، هنوز جنگه سینما. برای رسیدن به فیلم بلندش باید می جنگید؛ جنگید؛ نه یک بار، هزاربار، اما هربار درخاک می شد ودگر بار برمی خاست بازخم های بی شمار والتیامِ زخم ها دیگر رمقی برایش نگذاشته بود. دوستانش هم که سینما روی خوش نشان شان داده بود، دستِ سعید را به مهر نمی گرفتند. سعید           شیفته ی سینما بود ویک فیلم نامه ی اتوبیوگرافی نوشته بود : "سینما، سینماست". قصه ی خودش بود، خودِ خودش. حیف که نساخت. همه جورفیلم می دید، اما "روبربرسون" را خوش تر داشت وهمیشه حرفِ "موشت" بود و"کشیشِ دهکده". تازه آمده بودم گره درگره هنر شوم. چهارده ساله بودم؛ یاشاید پانزده ساله. سعید می خواست فیلمِ کوتاه داستانی بسازد. دنبالِ بازیگر بود. رفتم خودم را معرفی کردم. از من تست گرفت. فیلم اش را نساخت، اما ما باهم رفیق شده بودیم. از کوت عبدالله می رفتم سی متری تا برای من از سینما بگوید. بعد رسیدیم به ادبیات. نخستین بار نامِ "عدنان غُریفی" را از زبانِ سعید شنیدم. مجموعه داستانِ "شنل پوش درمه" را از عدنان غریفی، سعید داد بخوانم.  بارها از روی پل وشطِ کارون پیاده گز می کردیم که فقط از سینما حرف بزنیم وادبیات. به یاد ندارم حتی یک بار باسعید حرف از سیاست زده باشیم. سیاست وسیاسی اندیشیدن محصولِ بلوغ است. اگر قرار است در سینما وادبیات، سیاسی بیندیشی، لازمه اش شناختنِ زبانِ سینما وادبیات است؛ درغیرِ این صورت می توانی شب نامه بنویسی ویا بروی درروزنامه ها مطالبت را بیان کنی. سعید انگار این ها را بی آن که تأکیدی بر یاددادن داشته باشد، این ها را به تو یاد می داد. سعید درپیرانه سری سراز اداره کل ارشاد درآورد. اورا در اتاقی تبعید کرده بودند که هراتاقِ اداری برای هنرمند، سلولِ انفرادی ست. بعد نیمِ دیگری از پیرانه سری اش در کتابفروشی گذشت. سعید باید فیلم اش را می ساخت. من می دیدم که چطور ساختنِ یک فیلم می تواند یک انسان را زنده نگهدارد وسعید را فیلم نساختن کُشت. سعید نمونه ای بود از انسانِ شریف ورفیقی که تو می توانستی به وقتِ تنهایی ودست تنگی ودلتنگی، خیابان های اهواز را با او گز کنی. سعید درواپیسن سال های عمرش، بیماروخانه نشین شده بود؛ آن هم دورازاهوازورفقایش. رفته بود کرج ومن هیچ وقت دراین سال ها نخواستم اورا ببینم. چگونه سعید را که سرشار از شورِ        عاشقانه ی سینما بود، باید در بستر وبی تحرک ببینی؟ سعید دستگاهی درسکوت رفت. سینما حق اش را نداد. اما بدونِ شک تکه ای از سینما درخاک وباخاک شد که حالا سینما چیزی کم دارد.

منبع خبر "عصر ایران" است و موتور جستجوگر خبر تیترآنلاین در قبال محتوای آن هیچ مسئولیتی ندارد. (ادامه)
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت تیترآنلاین مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویری است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هرگونه محتوای خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.