به گزارش خبرنگار خبرگزاری صدا سیما؛ آقای مسعود توکلی قاضی دادسرای عمومی و انقلاب کرمان متهمی که به جرم سرقت در دادگاه حضور داشت و ناگهان اقدام به خودکشی کرده بود، در یک قدمی مرگ به زندگی برگرداند، اما خودش بر اثر این اتفاق دچاره آسیب نخاعی شد و کارش به عمل جراحی کشید.
قاضی توکلی در بدون تعارف از آن اتفاق و گوشهای از زندگی شخصی اش گفته که متن آن به این شرح است:
مجری: چند روز پیش خبری منتشر شد که یک قاضی جان یک متهم را نجات داد، از آن اتفاق بگویید؟
میهمان: والا کار خاصی نکردم در شعبه نشسته بودیم و متهمان به ترتیبی که بود، طبق روال روزهای گذشته با مامور بدرقه وارد اتاق میشدند و این متهم بنده خدا وارد شد و شروع به توضیح دادن کرد، که من رو در حین جرم دستگیر کردند، گفتم که شما به سه فقره دیگر هم اعتراف کردید، متهم گفت: من معتاد و خمار بودم که به این سه فقره اعتراف کردم.
مجری: سارق بود؟
میهمان: بله ایشون سارق بود. یک دفعه دیدم متهم پاهایش را روی صندلی جمع کرد و دست هایش را روی دستههای صندلی گذاشت به حالتی که انگار میخواهد نیم خیز شود و سریع صندلی رو به عقب هل دادم و متوجه نشدم که چطوری خودم رو به این بنده خدا رسوندم که دیگه توی پنجره بود، در همین حین که خودش رو انداخت، رسیدم و دست هایش را گرفتم.
مجری: یعنی اگه یک ثانیه دیرتر رسیده بودید شاید زنده نمیماند؟
میهمان: اصلا شک ندارم، من خودم رو توی پنجره کشیده بودم، کامل به طرف بیرون و ایشون که آویزان شده بود متاسفانه باز هم از خودکشی دست برنمی داشت و دستش را دوباره به طرف پایین کشید و من دیگر توان نداشتم، ولی رهایش نکردم.
مجری: حال خودتان چطور شد؟
میهمان: دیگه دیدم این پای راست من از درد فلج شد کاملا انگار داخل این پا یه چیزی منفجر کردند، دیگه دکترا گفتند متاسفانه مهره آخر کمر آسیب دیده، دیسک کمر پاره شده و وارد کانال نخاعی شده و نخاع تحت فشار است که باید فورا عمل جراحی باز باید بشود و اصلا تعلل نکنید.
مجری: چند وقت باید استراحت مطلق داشته باشید؟
میهمان: متاسفانه قریب ۱۰۰ روز مرخصی دادند و گفتند استراحت مطلق داشته باشید.
مجری: چرا تصمیم به نجات جان آن متهم گرفتید؟
میهمان: والا چی بگم، حقیقتش رو بخوای از بچگی زندگی سختی داشتم، یعنی اتفاقات سختی در زندگی من افتاده و یه جورایی خدا درسهای زیادی به من داده، اون لحظه هم من دیگه خودم رو قاضی و ... و ذلک فرض نکردم، فقط کسی که باید جلوی یک حادثه را بگیرد، زن و فرزند داشت و اینها و نگذاره بچههای این شخص مثل من یتیم بشن، چون من در یازده دوازده سالگی پدر و مادرم رو از دست داده بودم و سختیهای زیادی کشیدم. کسی را که نداشتیم دیگه مدارس شبانه روزی رفتیم ثبت نام کردیم و حتی هزینه شبانه روزی را هم نداشتیم.
مجری: یعنی کمیته امدادی بودی شما؟
میهمان: بله، از ابتدا کمیته امدادی شدیم، ولی بازم اون مدارس شبانه روزی هزینه خاص را میخواست.
مجری: کار هم میکردید؟
میهمان: بله، من تا پنج شنبه که کلاس بودم، جمعهها میرفتم کارگری میکردم، اما همزمان دانشگاه هم خوندم، تحصیلات حوزوی سطح ۱ و ۲ و ۳ و اینها را دارم، درس خارج هستم و فوق لیسانس حقوق و جزا و جرم شناسی و چیزهای دیگهای حالا و مدرکهایی که گرفتیم.
مجری: چند وقته قضاوت میکنید حاج آقا؟
میهمان: والا، من سال اول قضاوتمه.
مجری: اهل کجا هستید حاج آقا؟
میهمان: شهرستان بم و روستای محمدآباد شیخ.
مجری: کرمان. چند سال سن دارید؟
میهمان: ۳۷ سال.
مجری: دهه شصتی هستید؟
میهمان: بله، دهه شصتی ام.
مجری: الان وضعتون خوب شده؟
میهمان: خونه که اومدید داخلش اجاره ایه، که متاسفانه قرارداد من ۱۵ روز دیگه تموم میشه و باید از اینجا برم با این وضعیتم، دیگه چی باید بگم در خرجهای ماهانه که تا آخر ماه هم میمونیم، واقعا میمونیم.
مجری: یعنی همانطور کارمندیه دیگه اوضاع؟
میهمان: کارمندیه، غیر از این هم نیست. چیز عجیبی در بعضی رسانهها میبینیم، قضات دارند شصت میلیون، پنجاه میلیون، بیست میلیون، سی میلیون، میگیرند، اصلا اینطور نیست، اینا رو کجا دارند میگیرند؟
مجری: حالا دفعه دیگه اگه متهمی دست به چنین کارهایی بزند باز هم نجاتش میدید؟
میهمان: بله، چون دست من نیست، الان این شخصی که میخواست خودش رو بکشه، ان شاء الله ما ایشون رو میفرستیم کمپ ترک اعتیاد، به خاطر بازپروری و اصلاح خودش که سیاست قوه است که خوب بشه و برگرده بالای سر زن و بچه اش، نان آور خانواده اش بشه، سایه بالای سرشون بشه، والا الان دیگه هیچ مشکلی نداره، چرا باید کسی خودش رو از بین ببره
مجری: شما از آن قاضیهایی هستید که تا بشه تلاش میکنید کسی را زندان نفرستید؟
میهمان: بله، با اینکه من شعبه کیفری بودم، دوستانم به من میگفتند که شعبه تو شعبه صلح و سازشه، خدا را هزاران بار شکر که در اکثر موارد، برای جلب رضایت شاکی موفق شدیم.
مجری: امیدواریم زودتر با سلامتی کامل برگردید پشت میز قضاوت
میهمان: ممنونم که زحمت کشیدید و تشریف آوردید.