به گزارش همشهری آنلاین روزنامه کیهان در یادداشتی نوشت:
چند وقتی است که هر چند روز یکبار، خبر یا اظهارنظری از سوی مقامات آمریکا و رژیم صهیونیستی درباره تهدید نظامی ایران منتشر میشود. این تهدیدها یک وجه و پیام مشترک را دنبال میکنند؛ اگر از مواضع خود در مذاکرات هستهای کوتاه نیایید، تاسیسات هستهای شما مورد حمله قرار خواهد گرفت. حملهای که ممکن است بصورت مشترک از سوی واشنگتن و تلآویو و یا بهصورت مجزا از سوی هر کدام از آنان انجام شود.
میتوان لیست بلند بالایی از تهدیدات و مواضع آمریکایی و اسرائیلی را در این زمینه مطرح کرد. برای نمونه به تازگی هفت شخصیت آمریکایی - از جمله دو رئیس سابق سازمان CIA - در بیانیهای خطاب به دولت «جو بایدن» تأکید کردند؛ «بهخاطر اینکه تلاش دیپلماتیک ما برای حل این بحران نتیجهبخش باشد، معتقدیم احیای هراس ایران اهمیت اساسی دارد تا بداند که مسیر هستهای فعلیاش منجر به استفاده آمریکا از
قوه قهریه علیه این کشور خواهد شد. چالش این است که چگونه آمریکا اعتبار تهدید خود را در چشم رهبران ایران احیا خواهد کرد. نحوه بیان هم مهم است - از جمله عباراتی مشخصتر و مستقیمتر از فرمول «همه گزینهها روی میز است» - ولی کافی نیست.» پیشنهاد عملی امضاکنندگان این بیانیه برای ارعاب ایران، اجرای مانورهای مشترک با شرکا و متحدان منطقهای آمریکاست. این پیشنهاد را گوشه ذهن خود داشته باشید تا بعداً به آن بازگردیم.
یک هفته پیش وزیر جنگ رژیم صهیونیستی گفت به دولت بایدن اطلاع داده است که به ارتش اسرائیل دستور داده تا برای حمله به ایران آماده شود. «بنی گانتز» اواخر مهرماه هم از افزایش بودجه ارتش برای آمادگی حمله به ایران خبر داده بود. همان روزها «آویو کوخاوی»، رئیس ستاد ارتش این رژیم، دستور داده بود پس از دو سال وقفه، بودجه لازم برای اجرای برنامه تمرینی حمله، اختصاص یابد و نیروی هوایی در «شبیهسازی حمله به برنامه هستهای ایران، سخت آموزش ببیند». کافی است جستوجویی کوتاه در بایگانی رسانهها داشته باشید تا با دهها خبر و اظهارنظر از این دست مواجه شوید.
قبل از آنکه به چرایی و هدف یا اهداف احتمالی چنین تهدیدهایی بپردازیم، شاید بد نباشد نگاهی به گذشته بیندازیم. در اصطلاحات نظامی عبارتی با عنوان WAR GAME یا «بازی جنگی» وجود دارد. این عبارت به سه نوع تمرین و شبیهسازی جنگی اطلاق میشود. نوع نخست تمرین میدانی در زمین، دریا و هواست که نیروهای رزمیعملیات جنگی را شبیهسازی و تمرین میکنند. نوع دوم «بازی جنگی» توسط شبیهسازهای رایانهای صورت میگیرد. در نوع سوم نه خبری از تانک و توپ و شلیک است و نه خبری از رایانه و برنامههای شبیهساز. در این مدل، افرادی در یک اتاق دور هم جمع میشوند و صرفاً صحبت میکنند. آنان در نقشهای مختلف ظاهر شده و یک موقعیت چالشی و جنگی را در سطوح مختلف شبیهسازی کرده و پیش میبرند. راهاندازی این نوع از «بازی جنگی» در دانشگاههای فرماندهی نظامی مرسوم و متداول است. گاهی جنگهای پیشین بازسازی شده و شرکتکنندگان عملکرد دو طرف را نقد و بررسی میکنند و گاهی هم موقعیتهای فرضی و رو به آینده مورد بررسی قرار میگیرند.
یکی از بازیهای جنگی را ۱۷ سال پیش سرهنگ بازنشسته نیروی هوایی آمریکا ترتیب داد.
«سام گارداینر» در این زمینه تخصص دارد و دهها بازی جنگی را با موضوعات و اهداف مختلف در کالج ملی جنگ و سایر موسسات نظامی آمریکا برگزار کرده است. استراتژی ارتش آمریکا برای تصرف بغداد در سال ۲۰۰۳ با الگوگیری از بازی جنگی گارداینر بود که سالها پیش از حمله به عراق انجام شده بود. او در بازی مربوط به ایران از متخصصان مختلفی بهره گرفت؛ نظامیان، جاسوسها و دیپلماتها. آنان باید در نقشهای مختلفی بازی میکردند از وزیر امورخارجه آمریکا گرفته تا مشاور امنیت ملی، رئیس سیا، وزیر دفاع، فرمانده سنتکام و... که در یک اتاق بزرگ دور هم جمع شده بودند. موقعیت طراحی شده از این قرار بود؛ ایران برخلاف درخواستهای آژانس بینالمللی انرژی اتمی به سرعت مشغول فعالیتهای هستهای و نزدیک شدن به سلاح هستهای است. این افراد جمع شده بودند تا گزینه حمله نظامی به ایران را بررسی کرده و پیشنهادات خود را به رئیسجمهور آمریکا برای برخورد تهاجمی با ایران ارائه دهند.
گارداینر که ۱۸ ماه روی موضوع کار کرده بود، سه سطح از حمله را به بحث گذاشت؛ حمله به پایگاههای سپاه پاسداران، تاسیسات اتمی و بالاخره حمله گسترده برای براندازی جمهوری اسلامی ایران. جزئیات این «بازی جنگی» و مباحث مطرح شده در آن مفصل بوده و خارج از گنجایش این یادداشت است. بطور خلاصه برخی از مباحث اصلی و نتایج حاصله از این قرار است؛
اطلاعات آمریکا درباره ایران اندک بوده و همین نقص، کار را دشوار میکند.
جنگندههای اسرائیلی میتوانند به ایران برسند اما مشکل بازگشت آنها به خانه است.
اسرائیلیها درباره حمله به ایران بلوف میزنند و هدف آنها اعمال فشار به آمریکاست.
حمله به تاسیسات اتمی ایران، فعالیت ایران را فقط به تاخیر میاندازد و نابود نخواهد کرد. میزان این تاخیر نیز نامعلوم است و پس از آن مشخص نیست چه باید کرد.
«تهدید همیشه بخش مهمیاز روند مذاکره است. اما شما میخواهید دشمن را فریب دهید. خود را گول نزنید. شما نمیتوانید خود را فریب دهید که فکر میکنید میتوانید کاری را انجام دهید که نمیتوانید انجام دهید.»
در پایان شرکتکنندگان با مسائل حل نشده مهمی روبهرو بودند و با سؤالاتی راهبردی روی میز مواجه بودند که پاسخی برای آن نداشتند. از جمله؛ اگر رئیسجمهور هیچ گزینه نظامی خوبی برای استفاده بهعنوان تهدید ندارد، چگونه میتواند بطور مؤثر با ایرانیها مذاکره کند؟ چگونه قدرتمندترین و پیشرفتهترین ارتش جهان توانایی غافلگیری حریف را ندارد؟ چرا اینقدر سخت بود که برنامههایی طراحی کنیم که این احتمال را میدادند که یک دشمن باهوش و بیرحم در مقابل ماست؟ چرا پیشبینی اقدامات و آسیبپذیریهای رژیمی که بیستوپنج سال (گزارش مربوط به سال ۲۰۰۴ است) با آن مخالفت کرده بود برای ایالات متحده اینقدر سخت بود؟
پس از گذشت ۱۷ سال از آن «بازی جنگی»، موقعیت فعلی از منظری شباهت بسیار زیادی با موقعیت فرضی گارداینر و همراهانش در آن تمرین دارد. آمریکا مدعی است ایران به سرعت در حال حرکت به سوی ساخت سلاح اتمیاست و باید به هر وسیله و قیمتی شده جلوی آن را گرفت. گارداینر «بازی جنگی» خود را به این جمعبندی به پایان رساند؛ رئیسجمهور بعدی آمریکا باید با بلوف و صبر، اقدامات دولتی را تغییر دهد که انگیزههایش را به خوبی درک نمیکند و نفوذش بر آن محدود است. او درباره تمرین خود گفت: «بعد از این همه تلاش، دو جمله ساده برای سیاستگذاران باقی مانده است. شما هیچ راهحل نظامی برای مسائل ایران ندارید و باید دیپلماسی را به نتیجه برسانید.»
البته موقعیت تغییرات قابل توجهی نیز داشته است. توان نظامی ایران نسبت به ۱۷ سال پیشرفتهای بسیار زیادی کرده است. متحدان آن روز ایران در منطقه بسیار قویتر شده و متحدان جدیدی نیز به آن اضافه شدهاند. آمریکا نیز از ابعاد گوناگون آمادگی ذهنی و توان عملی سال ۲۰۰۴ را ندارد. فرار از افغانستان تنها یکی از شواهد این قضیه است. پس با این حساب این سؤال پیش میآید که دلیل تهدیدهای اخیر چیست؟ پاسخ همان است که ذکر شد؛ تهدید بخش مهمی از مذاکره است. همان نکتهای که در پایان بیانیه هفت مقام آمریکایی هم به آن پرداخته شده و آمده است: «باید احتمال رسیدن به چنین توافقی را به حداکثر برسانیم. برای کسب این هدف، ارائه مشوقهایی به ایران ضروری خواهد بود، هم برای تأثیرگذاری بر بحث در تهران و هم برای اینکه به دنیا نشان دهیم - خصوصاً چین، روسیه، بریتانیا، فرانسه، و آلمان که در حال مذاکره با ایران هستند - که آمریکا علاقهمند به توافق است. ولی اهمیت احیای ترس ایران هم کمتر از آن نیست که روشن کنیم تهران با این مشوقها چه چیزی میتواند به دست آورد.» چماق و هویج.
امروز هم تنها گزینه واقعی بایدن چیزی جز بلوف و صبر نیست. تهدیدهای آمریکا و رژیم صهیونیستی همان بلوفی است که سعی میشود ایران آن را جدی بگیرد و باعث تغییر محاسبات تهران شود و گزینه صبر تا حد زیادی ناظر به تحولات داخلی ایران است. آنان به ضعفها و اشتباهات احتمالی داخلی و پیامدهای آن امید زیادی دارند. ناامید کردن دشمن در این بخش وظیفه مشترک مسئولان و مردم است. صد البته که نقش و وظیفه مسئولان در این معادله بسیار پررنگتر است.