به گزارش گروه فرهنگی ایرنا، در اواخر دهه چهل و نیمه اول دهه پنجاه شمسی، رشد اقتصادی حاصل از افزایش بهای نفت از یک سو و ارتباط نخبگان با منابع خارجی و خروجی دانشکده های معماری داخلی از سوی دیگر، شهر را به سمت ساخت بناهایی زیبا و فاخر سوق داد.
المان های شهری مانند برج آزادی تا جداره های شهری نظیر ساختمان های خیابان انقلاب و فردوسی و سایر بناهای بجا مانده، میراث همان دوران هستند. بناهایی که با وجود تفاوت ظاهری، روح واحد دارند و از یک خانواده محسوب می شوند.
بناهایی که اصالت ایرانی دارند و متعلق به همان جایی هستند که در آن بنا شده اند. اما دهه شصت و هفتاد در بحبوحه انقلاب و جنگ، تمرکز به ترمیم ویرانی ها گذشت و اگر بنایی هم ساخته شد، متاثر از تقابل های گذشته و اکنون، رو به سمت بی هویتی داشت.
این تاثیر غلط بسط یافت، تا جایی که از اواخر دهه هفتاد تا اوایل دهه نود بناهایی بدون هویت ایرانی- اسلامی مانند نمارومی ها و بناهایی که به عنوان نماد ایران مدرن و فرهنگ کشور خالی از هویت معماری ایرانی بود، چهره شهرها را پر کردند.
با این حال تمایل ذاتی انسان به رشد و تغییر، افزایش نسبی رفاه عمومی، گسترش شبکه های ارتباط جمعی و همچنین فارغ التحصیلان دانشگاه های داخلی معماری که مشتاق تحول بودند در کنار یکدیگر شاهکارهای کارشناسان دانشگاهی و اجرایی را به جهانیان نمایان کردند.
این انعکاس جذاب چه در داخل و چه در جهان موجب رشد سلیقه مردم و مطالبه ی عمومی طرح هایی با ساختاری غیر از نمارومی ها شد. تا جایی که امروز، از دیدگاه شمار زیادی از مردم، یک ساختمان امروزی الزاما نمارومی نیست. در این دوره، معماران ایرانی جهانی تر شدند و پروژه های داخلی جوایز متعدد معماری در سراسر دنیا را از آن خود کرده اند. این شرایط فضای رقابتی میان معماران جوان و متخصص را نیز برای طراحی های باکیفیت تر افزایش داده است.
با این تفاسیر برخلاف آنچه در آغاز دهه نود شاهد بودیم، تحولات نیمه دوم این دهه رو به سمتی حرکت کردند که حتی می توان از این دوره به عنوان رنسانس معماری بعد از انقلاب ایران نام برد. دوران طلایی معماری که امکان طراحی مطلوب، با کیفیت جهانی و چشم اندازی روشن را نوید می دهد.