جالب اینکه بدترین آنها به مستندترین و معتبرترین تبدیل میشود. شکر خدا همه کارشناسند در همه حوزهها. بدین ترتیب، گوی سبقت را در توافقی نانوشته از هم میرباییم. منظورم سیاهنمایی در اصطلاح رایج سیاسی و تخفیف مشکلات حجیم موجود نیست، بلکه به محتوای مکالماتی که از صبح تا شب بین ما رد و بدل میشود اشاره میکنم؛ از دنیای مجازی گرفته تا گفتوگوهای چنددقیقهای در اتوبوس و تاکسی.
چنان غرق منفیبافی و پراکندن انرژی منفی شدهایم که تو گویی هیچ خوبی و خیری در پهنه این شهر اتفاق نمیافتد و هیچ صحنه خوشایندی خلق نمیشود. واقعیت این است که اتفاقات خوب پرشمارند؛ شاهد مدعا هم گزارشهای همین نشریه؛ از 300 رزمنده سابق که در گروهی جهادی به کمک نیازمندان شتافتهاند تا معلم بازنشستهای که در بوستان چیتگر به بازماندگان از تحصیل درس میدهد و پیرایشگری که هر هفته به کمپهای ترک اعتیاد و آسایشگاه معلولان سر میزند. اما همپای بازنشر اخبار آسیبها و پلشتیها در شبکههای اجتماعی، این گزارشها انعکاس ندارند. چرا؟ لابد مزاج خبری مخاطب گرایش به حال بد دارد؛ یعنی ما نمیخواهیم خبر خوب بشنویم؟
وقتی با آدمهایی که مولد خبر خوبند و دغدغه کمک به همنوع را دارند، همدم میشوی، بیدرنگ آنان را انسانهایی متفاوت پیدا میکنی و از همنشینی و همکلامی با آنها حال خوشی در تو بیدار میشود. میفهمی که آنها از ملال و افسردگیای که ما هر روز به اصرار و بیوقفه در حال بازتولید آن هستیم، فاصله معناداری گرفتهاند. در یک کلام، حال آنها خوب است. نه اینکه از مال دنیا بینیازند و سرخوش، که بسیاری از اینان خود از طبقه متوسط و ضعیف جامعهاند و مشکلات و تنگناها را شاید بهتر از ما درک میکنند، اما صاحب نگاهی متفاوتند و از آن مهمتر، نگاهی دگرگون به زندگی و خویشتن دارند.
در گپهای خودمانی با نیک کرداران، آنها از رازی مگو پرده برمیدارند؛ کار نیک پیش از آنکه تأثیرش را بر جامعه هدف نشان دهد، حال خودمان را خوش میگرداند.