هر سه عاشق سینما و بازیگرى بودیم. اغلب در فیلمها همراه آنها بودم اما پشت صحنه. شرایط خانوادگى اجازه نداد که همزمان با آنها وارد سینما شوم. بعدها قرار بود در فیلم داش آکل نقشى داشته باشم؛ اما پروژه داش آکل در شهرستان ساخته مىشد و من طبق معمول پایم در تهران گیر بود. بعد از این اتفاق بود که با کیمیایى قرار گذاشتم در فیلمهایى که در تهران ساخته مىشوند، پس از دادن تست، نقشى داشته باشم. فیلم خاک اولین تجربه بازیگرىام بود. کیمیایى برایم یک پلان نوشت و من براى بازى در این فیلم مرخصى سالانه گرفتم تا با تیم به اندیمشک و دزفول بروم. پس از آن براى بازى در هر فیلمى مرخصى سالانه مىگرفتم. سرانجام این شد که باید بین کار و سینما یکى را انتخاب مىکردم. این بود که تصمیم گرفتم محل کارم را براى همیشه ترک کنم. از محل کار بیرون آمدم و رسما وارد سینما شدم.»
پیردوست در سالهای اخیر تنها در فیلمها و سریالهاى طنز بازى کردهاست، اما خودش نقشهاى جدى را بیشتر دوست دارد و بر این باور است که بازیاش با نقشهاى جدى و درام همخوانى بیشترى دارد. با این حال معتقد است بازیگر باید تمام نقشها را تجربه کند. وی درباره بازتاب حضورش در سریالهای طنز گفته است: «وقتى وارد کار طنز شدم خیلىها گفتند چرا پیردوست که در نقشهاى جدى بازى میکرد این کار را انجام داده؟ اما دنیاى بازیگر مثل روزهاى زندگى است. یک روز تلخ، یک روز شیرین و یک روز هیچ. یک بازیگر باید در تمام نقشها بازى کند. به هرحال براى بازى در توکیو بدون توقف، مهران مدیرى از من خواست مسیر بازیگرىام را تغییر بدهم. بعد هم که در مجموعه طنز پاورچین رئیس اداره شدم و این همکارى با مهران مدیرى در سریالهاى بعدى ادامه پیدا کرد.»
پیردوست که در بسیاری از فیلمها به ویژه آثار طنز نقش آدمهای عصبی را بازی میکند در زندگی خصوصی فردی آرام است. او درباره زندگی خصوصیاش میگوید: «به سختى عصبانى مىشوم اما خدا نکند که عصبانى شوم. نقشهاى درون سریال را فراموش کنید، این نقشها تا ۹۰ درصد با شخصیت واقعى من فرق دارند. در ضمن آشپز خوبى هستم. اگر همسرم خانه نباشد میتوانم گلیم خودم را از آب بیرون بکشم. آبگوشتهاى من بین دوستان معروف است. خرافاتى نیستم اما ستون فال روزنامه ایران را هر روز میخوانم. در نوجوانی در میهمانىهاى خانوادگى آواز مىخواندم و هنوز هم بیشتر از هر چیزى از صداى خودم در حمام خوشم میآید!»
ورزش یکی از سرگرمیهای مورد علاقه این بازیگر است و تعریف میکند: «از قدیم طرفدار شاهین بودم و بعد هم که شاهین شد پرسپولیس این طرفداری ادامه پیدا کرد. من حتى زندگى را هم قرمز میبینم. البته رنگ بنفش را هم دوست دارم چون به نوعى قرمز است! به نظرم هیچکس جز پروین نباید روى نیمکت پرسپولیس بنشیند. کاش سینما هم على پروین داشت. او حتى بهترین بازیکنهایش را روى نیمکت مىنشاند تا بازى را لمس کنند و آرامآرام عضو ثابت تیم شوند. سینما اما مثل گوشت چرخ کرده است. هرکسى که از راه میرسد، یک کارى انجام میدهد. بعضى بازیگران جوان دورههاى چند ماهه بازیگرى را مىگذرانند و بعد در یک فیلم سینمایى ایفاى نقش اول را برعهده مىگیرند. از ناپختگى جوانان خرده نمیگیرم، مشکل از کادر اجرایى است. جوانان این ظرفیت را ندارند که پلهها را یکدفعه بالا بروند. ممکن است از طبقه آخر سقوط کنند. پلهها باید آهسته آهسته طى شوند. سینما حرمت دارد. باید کسى باشد که این نکته مهم را به چهرههاى جوان گوشزد کند. همه اینها درحالی است که خیلى از هنرمندان به خاطر بىپولى در بیمارستان جان خود را از دست مىدهند و سینما و سایر هنرمندان، کارى براى این افراد انجام نمیدهند. این مساله مرا آزار میدهد. متاسفم که سینما نمیتواند کارى براى این هنرمندان انجام دهد. کاش وقتى یک هنرمند زنده است قدر او را بدانند.»