حوزه تشکلهای دانشگاهی خبرگزاری فارس- یادداشت دانشجویی؛ فائزه عادلی از فعالین بسیج دانشجویی دانشکده شریعتی: یک خط زرد کشید میان جمعیت و آن را به دو نیم شکافت؛ بعد پشت کرد به یک سمت و آینه را گرفت جلوی صورت جمعیت روبه رو. تُن صدایش را بلندتر کرد و روایتشان را آینه وار برای افراد پشت سرش تحریف کرد! ملت را از وسط قاچ کرد و جوری نشان داد که این سمتی ها همگی طرفدار حاج قاسم و آنور خطی ها غریبهاند. میدان انقلاب قرق اینها و خط پروازی اکراین پاتوق آن یکی هاست! مابقی قصه را هم که شنیده اید؛ نگویید که باور میکنید و دروغ ها را میپذیرید. کار رسانههای ملکه اَلم کردن همان آینه های ترک برداشته است.
خبر سقوط یک فروند هواپیما شوکهکننده بود، وطن دوستان که جز آنها هیچ کس در دنیا، مهر خاکش را بر دل ندارد از همان ساعات اولیه یکی پس از دیگری خداحافظی کردند و گفتند دیگر در رسانههای این وطن عزیز تر از جان هنری عرضه نمیکنند یا در جشنوارهها حضور نخواهند داشت. برخی حتی کشور عزیز را هم ترک گفتند.
یک لحظه صبر کنید...
بیایید فیلم را به عقب برگردانیم؛ وطن چیست؟! چگونه میتوان آن را تعریف کرد؟ وصفش باید در چه جملات وزینی بیاید تا بتوان به آن بارکدی با شناسه ملی زد؟ مگر قرار بر این نیست که دردها و شادیهای اهالی یک فرهنگ مشترک باشد و اگر کسی افتخاری کسب کرد همگی به او ببالند واگر دچار فقدان عزیزی شدند همگی به سوگ بنشینند؟
آیا نیمه شب سیزدهم و هجدهم دی ماه سال گذشته مصداقهایی یکسان از غم و اندوه یک ملت برای عزیزانشان نیست؟ چرا آسمان امنیت مان را که زدند دل و زبان فرهیختگان کشور به آه باز نشد و ندیده رد شدند اما آسمان تهران که دچار آن فاجعه دردناک شد همگی اعتصاب کردند؟ کدام قانون نانوشتهای میگوید سردار سلیمانی برای عده معدودی است و کجا ذکر شده که مسافران هواپیمای کییف عزیزان مردم نبودهاند؟ یعنی با پیروی از تجربیات تعصباتی آنها باید تصور کنم کسی که بابت وطنش دست از خود وطن میکشد همانی خواهد بود که اگر روزی جنگ بشود اولین نفری است که سرزمین عزیزش را ترک میکند؟ و شبها از چشم انداز پنتهاوسش به دریای مدیترانه استوری دلتنگی از کشورش را میگذارد؟!
روشنفکری که میگوید جهانوطنی فکر میکند ولی درد جوانان نیجریه و هندوستان را نمیکشد، چرا حرف از حذف مرز بندیها میزند؟ چرا به تبیعت از رسانههای منافق مرز میکشد میان چشمان مردمی که یک هفته در خیابانهای شهر میباریدند و آسمان ابری را به تحمل سقف سه متر و چهل سانتی خانههایشان ترجیح میدادند؟
چرا صف نمازی را نمیبیند که مبدأش تهران بود و دنبالهاش به کشورهای دیگر جهان میرسید؟ همان جمعیت رنگارنگی که میلیونی بر جنازههای تکهتکه شده نماز اشک نثار کردند و آنجا که لرزش لحن عربی امامِ جماعت را شنیدند، بغضشان سر باز کرد و کف خیابانهای تهران را لرزاند. همان مردم داغ دیدهای که اشکشان خشک نشده، مبهوت اطلاعیههای نیروهای مسلح و داغ بعدی شدند. مسبّبینی که خود صاحب عزا بودند و کمر غم را خم کردند.
مردمی را که از خودشان هستید به غلط تحریف نکنید. ما دلمان میخواهد با افتخار بگوییم حساب رسانه ما از رسانه های اغواگر جداست. به بقیه توضیح دهیم که قضیه این است آینه وار ما را برای دیگران تصویر میکنند. دوربینشان را رو به هر ملتی که بگیرند 180 درجه روی پاشنهاش میچرخد و راست و چپش برعکس میشود! زاویه دید آنها فقط بدلی از واقعیت است نه خود آن. همه تلاششان را میکنند اما حواسشان به این نیست که ما خود پیکی از آینه های روشنیم!
تقابل آینه در آینه چیزی نیست جز تکرار ما تا بی نهایت که ما سالهاست متواتریم! ما خستهایم از مرزبندیهایی که ملتی را روبروی هم میگذارد.
شهدا و هنرمندان و مفاخر ما همگی اشتراکات ما هستند. ما جوانان یک شبه پیر شدن هستیم، صبح ها از گریههای مادر داغ دیده یک جوان بلند بالا که هواپیمایش به مقصد ننشست غمگینیم و شبها دل آشوب ایثارگران بی مزد و منت و توطئههایی برعلیهشان که نه از زمین بلکه از آسمان میبارد. عجیب نیست اگر بگویم ما احساسی ترین سربازان تاریخ هستیم.
انتهای پیام/