به گزارش "ورزش سه"، زنوزی آخرین میلیاردر به سبک ایرانی است که در لیگ برتر فوتبال ایران با هدف ساختن یک باشگاه پر ستاره وارد کارزار شده و البته در نهایت با دستی خالی و شهرتی منفی نسبت به گذشته میدان را ترک میکند. در حالیکه نگاه کلی به او نه مخارج عظیمی است که از جیب شخصی انجام داده که بیشتر به بدهکاریها و اتلاف سرمایهای که در این زمینه به جای گذاشته باز میگردد. حال آنکه او با هدف ایجاد یک باشگاه بزرگ و رویا هایی مثل قهرمانی در آسیا پای به این میدان گذاشت.
نکته مهم اینکه زنوزی پیش از حضور در باشگاه تراکتور به ایجاد یک باشگاه استاندارد به نام "گسترش فولاد" در مقیاسی کوچک یک باشگاه نمونه را ایجاد کرده بود. باشگاهی با ساختار اداری و مالی مناسب و همچنین امکاناتی که در دوره خودش در فوتبال ایران مشابهی نداشت. آنها صاحب یک استادیوم جمع و جور زیبا در شهر تبریز بودند و به اتکای همین امکانات خیلی زود و پس از تولد خود را به سطح اول فوتبال ایران رساندند.
زنوزی در آن زمان یک مدیر پشت پرده بود که به ندرت به درخواست رسانه ها برای گفتگو پاسخ میداد و اساسا با وجود علاقه شدید، کوچکترین ورودی به صحنه پرحاشیه فوتبال ایران نداشت.
با این حال و با افزایش مراودات فوتبالی و افزایش شهرت در جامعه فوتبال ایران و همچنین نام بردن از او به عنوان یکی از آیکون های سرمایه گذاری ورزشی او به مهلکهای هل داده شد که شاید هرگز تصور نمیکرد پایانش این باشد.
او پس از اتمام دوران مدیریت مصطفی آجورلو و در حالیکه نهاد نظامی مستقر در تبریز از ادامه تیمداری منصرف شده بود، باشگاه تراکتور را در اختیار گرفت و به سرعت سنگبنای ایجاد یک تیم پرستاره را گذاشت؛ تیمی با حضور چند بازیکن شاخص تیم ملی، مربی خارجی، بازیکنان گران قیمت خارجی و ... . رویهای که در فصل بعد نیز ادامه داشت تا شش یا هفت بازیکن خارجی و سه مربی گرانقیمت و پر سن و سال و با رزومه به تبریز بیایند و بروند و البته در نهایت با طرح مسائل مربوط به بیماری یکی از نزدیکان وی زنوزی آرام آرام از شکل خاص مدیریت خود در تراکتور فاصله گرفت.
به خاطر داشته باشید که او علاوه بر مدیریت مالکانه در باشگاه تراکتور، سیاست گذاری یک مجموعه بزرگ صنعتی سرمایه گذاری به نام دریک را هم به عهده داشت که هر یک از آنها شغلی کامل و پر چالش بود و به سرانجام رساندنش، به بیش از یک فرد و مدیر احتیاج داشت.
با آغاز فصل گذشته تراکتور عملا در شرایطی کاملا متفاوت نسبت به گذشته قرار گرفته و آرام آرام ریشههای واقع گرایی در باشگاه پدیدار میشد. زنوزی که فصل را با یک مدیرعامل جدید و یک سرمربی متفاوت (علیرضا منصوریان) آغاز کرده بود، خیلی زود دست به تغییر مدیریت و اخراج علیرضا منصوریان و جانشینی مسعود شجاعی زد و سپس بعد از گذشت چند هفته کار را به رسول خطیبی و پس از آن فیروز کریمی سپرد تا تراکتور را در بین تیمهای بحران زده تاریخ لیگ برتر قرار دهد که در یک فصل، چهار سرمربی را روی نیمکت تجربه کردهاند.
در فصل جدید نیز او کار را با فراز کمالوند آغاز کرد، سپس پیش از شروع لیگ فیروز کریمی جایگزین وی شد و در شرایطی که دوازده هفته از لیگ میگذرد سومین سرمربی، زوونیمیر سولدو را بر سر کار آورده است؛ آن هم در شرایطی که تراکتور دیگر جایی نیست که مهره های گرانقیمت و ستارگان فوتبال ایران برای ادامه دوران فوتبال به آنجا بیایند و تیم فعلی نیز مجموعه از بازیکنان متوسط و گاها رو به نزول است و جایگاهش در جدول تقریبا متناسب با سرمایه انسانی است که در اختیار دارد. البته سرمربی کروات در بهبود کیفیت فنی موفق نبوده تا تراکتور به همراه دو تیم فجرسپاسی و نفت مسجدسلیمان در منطقه ابتدایی سقوط به دسته پایین تر قرار داشته باشند؛ چیزی که از زمان صعود پر شر و شور این باشگاه به لیگ برتر بی سابقه بوده است.
سرخپوشان تبریز در شرایطی در این اوضاع جدولی و فنی قرار گرفتهاند که از ابتدای این فصل مساله واگذاری این باشگاه به مجموعه صنعتی مس (سونگون) مطرح بوده و با فشار نمایندگان این فرآیند به انتهای خود نزدیک میشود و بنظر میرسد باشگاه تراکتور در همین هفته به مجموعه مس واگذار بشود؛ آن هم در شرایطی که هواداران این باشگاه در پی دلسردی زنوزی از ادامه مالکیت در باشگاه تراکتور به دنبال یک ناجی برای رتق و فتق امور میگردند.
این مساله هم با انتقاداتی وسیع در فضای مجازی مواجه شده و با توجه به برخی از بدهکاری های خارجی، این واگذاری نیز مورد نقد قرار گرفته است.
با این حال، واگذاری به مجموعه صنعت مس که یک شرکت خصولتی و تحت نظارت وزارت صمت محسوب میشود، پایان یک دوره چهار ساله رویایی برای تراکتور است؛ دورهای که شکست در آن، شکست باشگاهداری خصوصی در لیگ برتر خلیج فارس محسوب میشود و آینده فوتبال ایران را به سمت هرچه دولتیشدن پیش میبرد. این در حالی است که شاید چهار سال پیش بسیاری تصور میکردند که تراکتور با مالکیت زنوزی، الگویی را فراهم میکند که در آینده نزدیک، هدف دولت برای واگذاری تیمهای تحت مالکیتش را محقق میکند اما حالا حتی هواداران سرخابی که مطالبه خصوصیسازی داشتند هم با تردید و شاید واهمه به این موضوع مینگرند.
زنوزی اولین شکست خورده باشگاهداری شخصی در فوتبال ایران نیست؛ حسین هدایتی که با استیل آذین به عنوان تیمی کهکشانی وارد گود شد و سپس داعیه مالکیت بر پرسپولیس را هم داشت، نمونه بهتری برای این شکست محسوب میشود و چه بسا زنوزی در مقایسه با او، پیروز هم باشد چرا که حداقل پای خود را زودتر از این مهلکه خارج کرده است. اما هیچکس انتظار نداشت که میراث این چهره میلیاردر تبریزی، چیزی باشد که حالا در آینه نشان میدهد؛ گسترش فولاد نابود شده، تراکتور در منطقه سقوط و دو باشگاهی که واگذار کرد (ماشین سازی و نود) در لیگهای پایینتر.
فراموش نکنیم زنوزی با این وعده به باشگاه تراکتور پای گذاشت که قرار نیست برای همیشه از جیب هزینه کند و همانطور که مجموعه دریک و هواپیمایی آتا را به بنگاهی اقتصادی و سودده تبدیل کرده بود، با تراکتور نیز چنین خواهد کرد اما هرگز در این امر موفق نشد و حتی نتوانست بخش کوچکی از هزینههای باشگاه را از طریق درآمدزایی تامین کند. حالا همه میپرسند چه زمانی قرار است ورود بخش خصوصی به باشگاهداری با یک نور روشن و یک نتیجه مثبت همراه شود؟ فارغ از اشتباهات شخصی مالکان و بلندپروازیهای نادرست، پاسخ این پرسش را باید در راههای درآمدزایی معمول فوتبال جستجو کرد که در ایران یک دیوار بلند جلوی آن کشیده شده است. تا زمانی که این دیوار برداشته نشده، این فوتبال هرگز جذابیتی برای یک سرمایهگذار نخواهد داشت و انتظار پیروزی، چیزی جز یک خوشبینی اشتباه نیست.