گروه جامعه خبرگزاری فارس-محمد تاجیک: آسیبهای اجتماعی به دستهای از نابسامانیها و ناهنجاریهای رفتاری افراد یک جامعه چه بصورت فردی و یا جمعی اطلاق میشوند که ریشه در بی نظمیها، کژکارکردیهای پدیدههای اجتماعی و پیامدهای نامطلوب آنها دارد. این آسیبها غالبا باعث رنجش روانی، جسمی و مادی اقشار خاص و آسیب پذیر جامعه میشوند.
در مطالعات علمی نشان داده شده است که فقر مبنا و اساس انحرافات اجتماعی است. از آن جایی که بیشتر مجرمین، معتادین به مواد مخدر، مبتلایان به امراض روانی و اشخاصی که اقدام به خودکشی میکنند، از طبقات پایین اجتماعی بودهاند؛در نتیجه در عصر حاضر از فقر به عنوان عامل عمده انحرافات اخلاقی یاد شده است.
نابرابریهای اقتصادی و اجتماعی و اختلافات طبقاتی هر جامعه، افراد را در موقعیتهایی قرار میدهند که نمیتوانند نقشهای اجتماعی مناسب خود را بیابند و موجب اختلاف در هنجارهای اجتماعی میشود. امروزه والدین و فرزندان نسبت به هم احساس و عاطفه گذشته را ندارند، چون با یکدیگر تماس و ارتباط کمتری دارند
برای واکاوی علل آسیبهای اجتماعی در جامعه و نقش والدین در پیشگیری یا به عکس در تسهیل فرآیند آسیب پذیری فرزندان و میزان تأثیر گذاری جامعه در بروز آسیبهای اجتماعی و...با دو تن از استادان حوزه روان شناسی و جامعه شناسی به گفتوگو نشستیم.
دکتر رضا پور حسین، استاد روان شناسی دانشگاه و از مدیران سابق صدا و سیما و دکتر سید محمود نبوی، استاد جامعه شناسی دانشگاه خوارزمی میهمانان این میزگرد بودند. آنچه در ادامه از نظر گرامیتان میگذرد،مشروح این گپوگفت است.
چطور میگوییم فرد دچار آسیب اجتماعی شده است؟
آقای دکتر پورحسین!شما به عنوان استاد روان شناسی در ابتدا تعریفی از آسیب اجتماعی داشته باشید و تفاوت آن را با مسائل اجتماعی بیان کنید.
وقتی فرد و گروه از یک شاخصها،هنجارها و ارزشهای رایج به دلائل مختلف خارج شود؛ به شکلی که به لحاظ فردی مشکلاتی در کارکرد خودش به وجود آید و در سطح اجتماعی نیز هم دچار مشکل و کارکرد شده و هم برای دیگران مشکل ایجاد کند، در چنین شرایطی میگوییم در فاز آسیبهای اجتماعی وارد شده است.
در حوزه روانشناسی خیلی قائل به تفکیک آسیبهای روان شناختی با آسیبهای اجتماعی نیستیم.البته در برخی مشکلات جامعه غلبه بر جنبه اجتماعی یک آسیب است و در برخی جاها غلبه بر مسائل فردی است.
یعنی به نظر بنده خط کشی خیلی متمایز بین دو آسیب،خود یک آسیب جدیدی است که کاملا باید با یک نگاه جامعنگر به آسیبها نگاه کنیم و هم جنبه فردی و هم جنبه اجتماعی مورد توجه قرار گیرد.
مسئله اجتماعی چیست؟
آقای دکتر نبوی! یک موضوع باید به چه مرحلهای برسد تا به عنوان یک آسیب اجتماعی تلقی شود؟
بسته به اینکه پژوهشگر مدت زمانی را صرف مطالعه یک موضوع کند، بین مسئله و آسیب میتوان تفاوتی قائل شد، اما در بیشتر موارد اینها نزدیک به هم فهمیده و استفاده میشوند. در برخی منابع وجود دارد که وقتی چیزی در جامعه به وجود آید، درباره آن حرف زده شود، انسانهای مهم جامعه و رسانهها درباره آن سخن گویند، خواهان گشوده شدن راه حلی باشند.
اذهان عموم مردم جامعه نیز مشغول باشد و افراد گوناگون؛چه افرادی که مدیریت سطوح کلان و متوسط را برعهده دارند و چه افراد معمولی آن را به عنوان یک چیز غیر عادی حس میکنند و از بابت آن احساس نگرانی دارند، تقریبا مسئله اجتماعی در این مواقع بیشتر همخوانی دارد و صدق میکند.
وقتی سنسورهای جامعه تحریک میشود!
زمانی که یک اتفاق نظری در میان بخشی از یک جامعه به وجود آمده و رسانهها، افراد مهم و پژوهشگران آن را دیده و یک چیز غیر عادی میبینند؛با توجه به ارزشها و نُرمهای جامعه، به این نتیجه میرسند که این چیز غیر عادی است و نباید وجود داشته باشد؛مسئله تقریبا این طور فهمیده میشود و در برخی از متون یکسری شاخصها را ذکر میکنند و عموما این طور به نظر میرسد و قابل فهم است.
درباره آسیبها آن نیز تا حدودی باید نزدیک به این باشد و برای اینکه بگوییم چیزی آسیب اجتماعی یا مسئله اجتماعی است؛اینگونه مواقع پژوهشگران بیشتر ترجیح میدهند چیزی شدیدتر باشد و در واقع تاثیر گذاری آن روی بخشی از جامعه شدیدتر باشد؛در واقع به نحوی اخلاق جامعه را نیز مخدوش کند. شاید در این مواقع بشود آسیب را بر آن اطلاق کرد.
اما به نظر میآید در بیشتر مواقع اگر پژوهشگر کاری به دست نداشته باشد و نخواهد به طور دقیق تعاریف را از هم متمایز کند تا حدود زیادی اینها به هم نزدیک بوده و نزدیک به هم قابل فهم هستند.
آقای دکتر پورحسین! در حوزه روانشناسی چه رفتارهایی به عنوان آسیب اجتماعی مطرح است؟
خیلی از اختلالات روانشناسی ورود دارد که ممکن است انعکاسی به جمع و گروه نداشته باشد و اینها جزو آسیبهای روانی محسوب میشوند؛ اما اگر شدت پیدا کرده و تکرار شونده باشند تبدیل به اختلالات مزمن میشوند.
چه زمانی به اختلال سلوک گرفتار میشویم؟
اما برخی اختلالات روان شناختی وجود دارد که این اختلالات به نوعی مربوط به جامعه نیز میشود؛یعنی بروز این آسیب به سطح گروه و جامعه کشیده میشود. به عنوان مثال ما یک اختلالی داریم با نام اختلال «سلوک» یعنی ناسازگاریهای رفتاری که تقریبا از نوجوانی بار شدید آن شروع میشود و ادامه خواهد داشت.در این اختلال کارهایی مثل دعوای ساختگی، سرقت و آتش زدن اتفاق میافتد که قاعدتا در سطح جامعه اتفاق میافتد؛ یعنی آسیب به دیگران است تا به خود فرد.
اختلالی داریم با نام اختلال «سلوک» یعنی ناسازگاریهای رفتاری که تقریبا از نوجوانی بار شدید آن شروع میشود و ادامه خواهد داشت
همچنین اختلالی به نام «سایکو پاتی» یعنی شخصیت یا رفتارهای ضد اجتماعی که از یک زمینه اختلال روانی فردی برخوردار است و به شکل پرخاشگری به سطح جامعه کشیده میشود. کلا درگیریها به نوعی برای برخی از این افراد لذت بخش بوده و به صورت عادت در میآید.
به عبارتی در آن جاهایی که رفتارها رفتارهای ناسازگار با نُرمهای روانشناختی و اجتماعی است این اختلالات اختلالاتی است که خود را میتواند به صورت آسیب نشان دهد.
چرا افراد معتاد میشوند؟
وقتی اعتیاد را بررسی میکنیم برخی افراد نقطه عزیمت شان به اعتیاد مسئله فردی بوده است؛ به عبارتی حرمت و عزت نفس پایین خود فرد موجب شده در یک فضای دوم اجتماعی و یک موقعیت کوچک قرار گرفته و فرد به یک فرد معتاد تبدیل میشود.
یا کسی که به لحاظ شخصیتی رشد یافته نیست نمیتواند «نه» بگوید.معتادانی نیز داریم که مشکلات درونی به این معنای روانشناختی ندارند اما معتاد شدهاند. این در حوزه روانشناختی قابل بحث نیست؛ مگر اینکه به واسطه سو مصرف به جایی برسد که پس از معتاد شدن به سوی برخی اختلالات برود.
هر آسیب روان شناختی منجر به آسیب اجتماعی نمیشود
این اختلالات حتی اگر جنبههای اجتماعی نیز به خود بگیرد اما نقطه عزیمت آن فردی نیست.لزوما هر آسیب روان شناختی به آسیب اجتماعی منجر نمیشود و لزوما هر آسیب اجتماعی زیربنا و منطق روانشناختی ندارد.
ممکن است خیلی گسترده باشد که این بستگی به خرده فرهنگ، سن و موقعیت دارد. مثلا در جاهایی که شکل شهر نشینی شتاب بیشتری دارد و هر چقدر به تکنولوژی نزدیک تر میشویم میزان پرخاشگریها و تشکیل هستههای پرخاشگری بالاتر است.
هر چقدر به تکنولوژی نزدیک تر میشویم میزان پرخاشگریها و تشکیل هستههای پرخاشگری بالاتر است
به همین دلیل عامل دیگری نیز دخالت میکند؛در کنار گروه عوامل دیگری وارد میشوند و بستهای را تشکیل میدهند که هم اختلالات روانشناختی است، هم تظاهرات اجتماعی دارد و اینها همدیگر را حمایت نیز میکنند.
وقتی فردی دچار اخلال سلوک است و انواع بزه، جرم و حتی جنایت دیده میشود؛ از بازخوردی که جامعه میدهد مشکلات روانشناختی فرد را تقویت میکند. خود پنداشت فرد پایین میآید؛ تا جایی که در بررسی فرد نمیدانیم زمینه اجتماعی بیشتر دخیل بودند یا زمینههای فردی و خانوادگی.
کار سختی است چون اگر نتوانیم این موضوع را تشخیص دهیم قاعدتا نوع درمانگری روانی معلوم نیست چگونه باشد. این در برخی نوجوانان وجود دارد.
چگونه رفتار نادرست برای فرزندان عادی میشود؟
آقای دکتر نبوی!چه اتفاقی میافتد که فرد دچار انحراف و ناهنجاریهای اخلاقی میشود و چه عواملی زمینه ساز بروز انحرافات اخلاقی میشود؟
گاهی اوقات ممکن است فرد در محیط اجتماعی یا خانواده پذیرفته نشود اما بین دوستانی که ممکن است به سمت کار خلاف بروند پذیرفته شود. فرد در بین این دوستان پاداشها و منزلت اجتماعی دریافت میکند و احترامش حفظ میشود؛دیگران او را به رسمیت میشناسند، اما مقداری در خانواده رخ میدهد؛یعنی وقتی کودک در دوران جامعه پذیری اولیه مشاهده میکند یکی از والدین وقتی یک کار نادرستی انجام میدهد به طور عملی این کار را یاد میگیرد؛ یعنی والدین به جای اینکه شفاهی بگویند این کار بد است وقتی عملا انجام میدهند فرد(فرزند) میگوید کار درست همین کار است.
وقتی کودک در دوران جامعه پذیری اولیه مشاهده میکند یکی از والدین وقتی یک کار نادرستی انجام میدهد به طور عملی این کار را یاد میگیرد
بنابراین ممکن است چنین فرصتی در خانواده به وجود آید و بعد از آن در نهاد مدرسه یا کمی بیشتر در دانشگاه و محل کار فرصتهایی به وجود می آید که افراد به سمت کارهایی میروند که مستلزم این است تا هنجاری را زیر پا گذارند.
قباحت ناهنجاریهای اجتماعی از بین رفته است!
به لحاظ فرهنگی اتفاقی که در جامعه ما روی میدهد این است که قباحت برخی ناهنجاریها از بین رفته؛ یعنی وقتی فردی دروغ گوید و به نتیجه خوبی برسد دیگر افراد فکر نمیکنند که این کار زشتی را انجام داده؛ بنابراین یک نوع جامعه پذیری ثانویه در جامعه اتفاق میافتد که فرهنگ و کنشهایی که افراد انجام میدهند افراد در سنین مختلف آن را میبینند.
کسی که تقلب میکند و فریب میدهد نتیجه خوبی میگیرد؛ شرایطی که در جامعه هنجار صحیح بهم ریخته و گم میشود.
در این مرحله وجدان جمعی وجود دارد و گویی یک نیروی فرهنگی است که روی افراد سلطه دارد و کنترل کنندههای درونی را خیلی قوی میکند و در حالی که وجدان جمعی قوی تر است هنجارها گم نشدند اما وقتی جامعه از حالت سنتی کم است و افراد کم هستند خارج شده و به یک جامعه بزرگتر تبدیل میشود.
وجدان جمعی در جامعه مدرن ضعیف است
ارتباط افراد با یکدیگر افزایش پیدا میکند. در این جامعه مدرن و بزرگ، وجدان جمعی ضعیف میشود و نیرویی وجود ندارد که به افراد بگویید این هنجار صحیح است و آن یکی غلط؛همه افراد هر دو کار را انجام میدهند و رفته رفته افراد به این نتیجه میرسند آن کاری که بیشتر و بهتر نتیجه میدهد را انجام دهیم.
بنابراین وقتی وجدان جمعی ضعیف میشود، هنجارها گم میشود و فرهنگ به حالتی در میآید که نمیتواند روی افراد کنترل داشته باشد. در چنین شرایطی گروههای زیادی شکل میگیرند که میتوانند از طریق غیر اخلاقی به نتایج دلخواه خود برسند. چنین فرصتهایی در جوامعی که حالت سنتی ندارند بیشتر به وجود میآید.
افرادی که دارند دوره جامع پذیری اولیه و ثانویه را طی میکنند ممکن است در جامعه پذیری اولیه نهاد خانواده خیلی نیرومند باشد و والدین و اقوام مواظبت کنند، اما وقتی کودک بزرگ تر شد و با گروه همسالان ارتباط گرفت در درون مدرسه و مقاطع بالاتر؛ فرصتها برای انحراف بیشتر خواهد بود.
فرد نیز وقتی وارد یکی از این جمعها میشود، کاری را انجام میدهد و تأیید دوستان خود را دریافت میکند؛مثلا آنها تعریف کنند تو فلان مبلغ پول را بدون اینکه کسی متوجه شود از فلان جا آوردی و...؛ بنابراین آن دسته گروههایی که خودشان نیز این طور به وجود آمدهاند بستر مناسبی فراهم میکنند تا افراد را درون خود جذب کنند، به آنها پاداش روحی -روانی داده آنها را به رسمیت بشناسند.
وقتی کودک بزرگ تر شد و با گروه همسالان ارتباط گرفت در درون مدرسه و مقاطع بالاتر؛ فرصتها برای انحراف بیشتر خواهد بود
افراد دوست دارند مورد تایید واقع شده و به رسمیت شناخته شوند. معمولا در جامعهای که جامعه پدر سالار است این وجود دارد. وقتی با یکدیگر صحبت میکنیم خیلی دیگران را به حساب نمیآوریم؛ به ویژه اینکه یک موقعیت اجتماعی و شغلی هم داشته باشیم.
کسی که پدر خانوده است یا سنی از آنها گذشته دیگر قادر نیست دیگران را خیلی به رسمیت بشناسند و به آنها توجه کند؛در نتیجه افراد در سنین نوجوانی و جوانی احساس میکنند طرد شدهاند.گویی در مرکز گروه نبوده و در حاشیه هستند؛بنابراین وقتی اینها جذب گروههایی شوند که آنها را شناخته و به رسمیت میشناسند، از آنها تعریف میکنند و پاداش روانی بگیرند خواه ناخواه به سمت چنین گروههایی میرود که کار خلاف انجام میدهند.
لزوما برچسب گروه خلاف کار ندارند؛مثلا در اداره و سازمانی که رشوه میگیرند و با یکدیگر متحد هستند؛اما با هم متحد بوده و منافع یکدیگر را تامین میکنند؛اینها یکی از عوامل تأثیر گذار هستند که افراد را به سمت آسیبها پیش میبرند.
*آقای دکتر پور حسین!به نقش خانواده در بروز آسیب اشاره کردید؛ والدین، کدام تاثیر گذارتر هستند؟ چه عواملی باعث بروز آسیبهای اجتماعی میشود؛ اینکه خانواده چه کارهایی را باید انجام میداده، اما نداده است؟
اگر پرسیده شود دلیل اصلی آسیبهای اجتماعی و روانی چیست؟ اگر 10 عامل را برشمارم، بنده اینها را متغییر میدانم؛به طوری که 5 متغییر در یک عامل اشباع شوند و 3 عامل دیگر در عامل دیگر؛ دو عامل دیگر نیز یک عامل بزرگ شوند.
به دنبال علت آسیب اجتماعی باشیم نه معلول آن
وقتی بررسی میکنیم این متغییرها چیست که سن ازدواج را بالا برده، طلاق را افزایش داده، اعتیاد میآورد و سبک زندگی را تغییر داده است؛ خب اگر این متغییرها را دستکاری کنیم؛همان کاری که الان انجام میدهیم؛ خب حالا چرا عامل را دستکاری نکنیم. وقتی عامل را دستکاری کنیم خود بخود متغییرها درست میشوند.
ما مشغول اصلاح متغییرها هستیم؛ در حالی که با اصلاح آن عامل میتوانیم بسیاری مشکلات را حل کنیم.آن عامل چیست؟ «فردگرایی.»
جامعه ما به دلیل شرقی بودن، جهانی شدن و شتاب فناوری موجب شده فرد از جمع گرایی به فرد گرایی برود.
قاعدتا وقتی به سمت فرد گرایی برویم در حالی که فرهنگ غنی ایرانی-اسلامی ما جمع گراست یک تشتت اتفاق میافتد. ما یک جامعهای هستیم که معلوم نیست جمع گرا هستیم یا فرد گرا و هیچ ارزیابی نیز از سطح کشور نداریم.
برای مثال روز عاشورا جمعگرا هستیم و فردای آن روز فرد گرا. در هیات جمعگرا و در آپارتمان فرد گرا هستیم. به عبارتی به دلیل تابعیتی که از جهان داریم بیشتر به سمت فردگرایی میرویم. البته رگههای جمع گرایی ما در ادبیات، فرهنگ بومی و اسلام است؛ مثل فرهنگ چهل همسایه،فتیان، فتوت، به فکر دیگران و همسایه بودن؛ یا چیزهای جمع گرایانهای مثل شب قدر، نماز جماعت یا برخی المانها مثل سفره وجود دارد؛ اما همینها نیز بشدت در حال جمع شدن است و هر فردی جداگانه و متفرد غذا میخورد و افراد گردهم نمیآیند.
در جامعه ایران به دلیل شرقی بودن، جهانی شدن و شتاب فناوری موجب شده فرد از جمع گرایی به فرد گرایی برود
نتیجه اینکه مشخصه فرد گرایی عدم پذیرشدر مسئولیت و تعهد است.اکنون به این فرد بی مسئولیت نمیگوییم اما فردی که ازدواج نمیکند و نمیخواهد مسئولیت دیگری را بپذیرد آدم بی مسئولیتی است اما چنین برچسبی به او نمیزنیم؛ چون پُز فرد گرایی از فرهنگ ما نیست اما فرهنگ ما را مستحیل میکند.
برای مثال بچه دار میشود و یک فرزند دارد اما میگوید برای چه زندگیم را معطل یک نفر دیگر کنم؟فرزند آوری کم میشود؛بنابراین اگر میخواهیم مسئله جمعیت را حل کنیم ابتدا باید به سراغ فرد گرایی برویم.
جمعیت از طریق جمع گرایی میتواند حل شود. این فرد گرایی وارد خانواده میشود؛چون سبک زندگی را تغییر میدهد.
وقتی فرد گرایی درون خانوده میآید اندام وارگی خانواده بهم میخورد؛یعنی کودک میتواند جزئی از خانواده باشد اما نباید خیلی مزاحم من باشد. مثلا من میخواهم فیلم ببینم؛ این کودک است که باید در خدمت من باشد نه اینکه من در خدمت کودک باشم. این فرد گرایی است. ممکن است کم پیدا شود مادری که همه وقت خود را برای فرزندش اختصاص میدهد.
اینکه میگوییم خانواده در اینکه فردی مورد پذیرش قرار نمیگیرد و رها میشود، کودک در خلوت خودش میرود؛البته ممکن است کودک منحرف هم نشود اما باید ببینیم چرا این خانواده این طور شده؛ به عبارتی برای بررسی، نقطه عزیمت خانواده نیست؛ بلکه خانواده تابعی از عادتهای روانی، اجتماعی و فرهنگی جامعه است که عموما توسط دولتها و حاکمیت ایجاد میشود؛ بدون اینکه بخواهند.
ما یک جامعهای هستیم که معلوم نیست جمع گرا هستیم یا فرد گرا و هیچ ارزیابی نیز از سطح کشور نداریم
هر چقدر بگوییم خانواده مهم است و چرا انجام نمیدهد، خانواده نمیتواند انجام دهد. شرایط فعلی و جو روانی اجتماعی خانواده هستهای و پذیرش گر دیگر نیست.
زمانی سفره آداب و حریمی داشت و اگر فرزندی سر سفره نمینشست همه بهم میریختند، اما الان برخی المانهای تکنولوژی مثل مایکروفر یعنی اینکه برای چه دورهم نشستید؟هرکس غذای خود را جدا میخورد.
همه در اتاق خود میروند؛ یعنی افتراق وجود دارد. میخواهم بگویم خانواده تابعی از سبکهای خانوادگی هستند؛مگر اینکه خانوادهای به علت تقید و سواد دینی خود، اصالت خانوادگی و تبار همچنان موضوع جمع گرایی خودشان را رعایت کنند.
مهمترین آسیبها از دورشدن از جمع گرایی و نزدیک شدن به فردگرایی اتفاق میافتد.اگر فرد گرایی را حل کنیم خیلی اتفاقات حل خواهد شد. اگر من مسئولیت پذیر باشم قاعدتا مسئولیت یک مرد و زن را بهتر میپذیرم.
بنده به دلیل نوع شغلم زیاد برخورد کردم با پسران و دخترانی در تهران که خودرو، خانه و کار دارند اما نمیخواهند ازدواج کنند.
مهمترین آسیبها از دورشدن از جمع گرایی و نزدیک شدن به فردگرایی اتفاق میافتد
به نظر شما این موضوع مربوط به مشکلات اقتصادی است؟اینکه بگوییم عامل ردیف اول اقتصادی است اصلا این طور نیست؛ بلکه بنده نمیخواهم مسئولیت بپذیرم.من به سمت فرد گرایی رفتم و تعلق اجتماعی من پایین است. برخی تعلق وطنی شان نیز پایین است و این یک سبک است اما برای فرهنگ ما نیست.
ما نیز گاهی در برنامه ریزی کلان و کشوری در دام فردگرایی هستیم.مثلا طلاق افزایش پیدا میکند، چرا؟ چون فرد گرایی افزایش پیدا میکند.
خانواده اگر چنین تابعی باشد به جای اینکه من پاسخ شما را بدهم خانواده باید سئوال کند به نظر شما چه شده که من نمی توانم جمع گرایی، عشق و مسئولیت را در آن قرار دهم؟
روانشناس بزرگی بنام «گلاسر» داریم که نظریه انتخاب و واقعیت درمانی به فرهنگ ما نزدیک است. وی میگوید اگر دو چیز را دو روی سکه بدانیم که از هم تفکیک نمیشوند انسانها خوب تربیت میشوند.
غرب غرق در بی مسئولیتی!
چون غرب روی یکی از آنها تمرکز کرده. این دو عنصر عشق و مسئولیت است؛در حالی که غرب مسئولیت نمیدهد و فقط عشق میخواهد، تربیت حاصل نمیشود؛ برخی مسئولیت میخواهند اما عشق نمیدهند.
خدا وقتی ما را آفریده فطرت در ما قرار داده ؛ ما مسئول هستیم از ما چیزی کم نشود.معلمی که تنبیه میکند دانشآموزان اگر حس میکردند معلم از سر عشق من را تنبیه میکند، این چوب احساس ظلم دست نمیدهد.
مادری که با عشق از فرزندش مسئولیت میخواهد فرزند با طیب خاطر مسئولیت را میپذیرد.
اگر فرزندان احساس کنند معلم مسئولیت میخواهد اما عشق وجود ندارد به محض اینکه چوب را میزند یقه معلم را میگیرند؛ یعنی چون ما در سیطره کمیت رفتیم جنبههای درونی و لطیف واژه هایی مثل عشق تفاوت کرده است.
فعلا فرهنگ ایرانی- اسلامی به داد ما رسیده وگرنه عشق اکنون به «لاو» تفسیر میشود؛امروز یکی و فردا لاو دیگری.
اگر ما سیطره کمیت را کنترل کنیم و مکانیزم خوبی اتخاذ کنیم تا محتوای خوبی ایجاد کنیم آسیبهای اجتماعی را کاهش میدهیم.
خانواده میتواند به عنوان کاتالیزور در اینجا باشد اما خانواده مقصر نیست.سبک و پارادیم موجود و سبک رفتاری عملا تشتت ایجاد کرده است. در ادبیات روانشناختی تعارض و مشخص نبودن برخی چیزها در خصوص فرد و گروه؛ یعنی بیماری.
پیامدهای بد فردگرایی و جمع گرایی چیست؟
این درهم شدگی فرد گرایی و جمع گرایی یک تعارض ایجاد کرده است.دامنه آن خانواده را هم گرفته است و مجبور هستند مسالمت آمیز کنار هم زندگی کنند و باید هم زندگی کنند اما همچنان آدمهایی هستند که فقط در یک هتل با هم زندگی میکنند و پیوندهای عاطفی در بسیاری خانوادهها کاهش یافته است.
نگرش از سوی بزرگترها مورد پذیرش قرا نمیگیرد و نتیجه آن این است که اکنون ما آسیبهای اجتماعی را به این شکل میبینیم.
دنیا دنیای غلبه مکانیزم هاست؛در حالی که ما همچنان در تبلیغ مان بر محتوا توجه میکنیم. غافل از اینکه در اسلام نیز بنا بر مکانیزم یا روش است. خدا میفرماید:«اگر متواضع نیستید تواضعانه راه بروید؛ اگر حلم ندارید تحلم کنید یا در نماز شب تباکی کنید.» هرچه از جانب پیامبر شیفتگی ایجاد میکند ناظر بر رفتار و مکانیزمهای ایشان است.
* آقای دکتر نبوی!با توجه به شرایط جامعه مهمترین موضوع نگران کننده در جامعه چیست؟برخی صحبت از روابط ناصحیح دختران و پسران می کنند که به معضلی تبدیل شده، برخی اعتیاد و ... الان کدام نوع آسیب پُررنگ تر شده است؟
باید پژوهشی در این خصوص صورت گیرد و جوابی درباره آن به دست آید. اگر ما بیان کنیم بسته به علائق پژوهشی خود و اینکه چه چیزی ذهن مان را مشغول کرده است بیان میکنیم؛ بهتر این است پژوهشی در این خصوص صورت گیرد.
اتفاقی که در جامعه ما وجود دارد و ذهن من را مشغول کرده و باید صحبت کنم درباره فرد گرایی است. جامعه ما دچار سوء اخلاق شده و اخلاق در آن رعایت نمیشود. وقتی آدمها نفع عمومی و جمع و جامعه را لحاظ نمیکنند و منفعت فردی خود را حاکم میکنند فرد گرایی میشود و اخلاق جامعه زیر سئوال میرود.
تصور دورکیم این است که جامعه نیز مانند یک موجود زنده است که حیات و بقای آن به مقدار زیادی به اخلاق و دین بستگی دارد؛ افرادی که در این جامعه زندگی میکنند اگر منافع جمع را اولویت قرار دهند یقینا این موجود میتواند به بقای خود ادامه دهد.
اما اگر هرکس به فکر منافع خودش باشد آن جامعه دیگر بقا پیدا نخواهد کرد، بلکه ممکن است فروپاشد. در جامعه ما اکنون همه انسانها در سطوح مختلف اداری، دانشگاهی، حوزوی، سیاسی و... هر کدام به نوعی مستقیم و غیر مستقیم به دنبال منافع خودشان هستند؛البته فقط منظور منافع پول نیست، بلکه منافع معنوی، فرهنگی، اجتماعی و سیاسی است. همه اینها در یک جایی ملموس تر میشوند؛زمانی است که فرد میتواند از قبل روی هم انباشته شدن منافع گوناگون منافع اقتصادی بدست آورد.
بنابراین جامعه ما به یک دلیل به خاطر افزایش جمعیت و دوم به واسطه اینکه در دوره پهلوی اول و دوم و بعد در جمهوری اسلامی ارتباط فرهنگی با جامعه غرب پیدا کرد؛یعنی ما دائما در حال وارد کردن فرهنگ غرب هستیم؛ چیزی که رهبر معظم انقلاب به عنوان تهاجم فرهنگی مطرح کردند؛ یعنی فرهنگ غرب فرهنگ را زیر پای خود له میکند و ارزشهای آنها وارد کشور ما میشود.
سرمایه داری اکنون فرهنگ مسلط جهان شده، بنابراین به اشکال مختلف در جامعه دیگری وارد میشود و چون خیلی ملایم وارد میشود انسانها تشخیص نمیدهند
غرب به واسطه اینکه از قرن 18 دوره بورژووازی به وجود آمد و دوره سرمایه داری شروع شد، منطق سرمایه داری و اینکه افراد بدنبال رسیدن به سود بودند همه چیز را در راستای منافع فردی میدیدند.
غرب فرهنگ سرمایه داری را ایجاد کرد و در انگلیس و آمریکا این فرهنگ تفوق پیدا کرد؛این فرهنگ اکنون فرهنگ مسلط جهان شده، بنابراین به اشکال مختلف در جامعه دیگری وارد میشود و چون خیلی ملایم وارد میشود انسانها تشخیص نمیدهند.
در جامعه ما از زمان پلوی اول و دوم اتصال و پذیرش غرب خیلی زیاد شد. انقلاب اسلامی که به وجود آمد قرار این بود که در مقابل غرب مقاومت کند اما از آن جایی که همیشه یک رابطه نقیضی میان حکومت و مردم وجود دارد، حکومت در مقابل غرب ایستاد اما مردم تمایل زیادی به غرب پیدا کردند.
سلسله سازو کارهای سیاسی و اقتصادی در جامعه اتفاق افتاد که واردات فرهنگی ما را به ویژه بخشی که به هیچ وجه پسندیده نیست؛یعنی فرهنگ سرمایه داری در جامعه ما را زیاد کرد. فردگرایی محصول همین نظام سرمایه داری است؛به طوری که میگوید عُرضه داری این کار را انجام بده، پول بدست بیاور؛ عُرضه نداری له میشوی.
هرکسی خودش باید این کار را انجام دهد و در خانه، اداره و دانشگاه هرکسی به خودش فکر میکند و فکر نمیکند که من خانواده و خویشاوندی دارم.چرا باید بقیه را به خاطر خودم زیر دست و پا له کنم؟
این فرهنگ را نظام سرمایه داری و منطق سرمایه داری به وجود آورد.در کتاب،فیلم و فضای مجازی و همه جا ترجیح منافع فردی بر جمعی وجود دارد و آدمها در حال رقابت هستند؛برای اینکه بقای خود را حفظ کنند یا منافع بیشتری کسب کنند.
فرد گرایی محصول نظام سرمایه داری غرب است
فرد گرایی محصول همین نظام سرمایه داری است. سرمایه داری میگوید هرکسی فقط و فقط به خودش فکر میکند. اکنون که در حال واردات فرهنگی هستیم این ارزشهای نظام سرمایه داری به اشکال مختلف وارد میشود.
انسانها در حال له کردن یکدگیر هستند!
در فیلمها تماشا میکنیم، در شهر و اداره و همه جا ترجیح منافع فردی بر منافع جمعی وجود دارد.آدمها در حال رقابت هستند و همدیگر را زیر دست و پا میگذارند تا یا بقای خود را حفظ کنند یا بتوانند به منافع بیشتری دست پیدا کنند.
ما اکنون با نگاه سرمایه داری عمل میکنیم. ظاهر ما اسلامی و محتوا سرمایه داری است. این فرهنگ وارد شده و فرد گرایی را به شکل آسیب زای آن به وجود آورده است.
ترجیح منافع فردی بر منافع جمعی عامل بروز آسیبهای اجتماعی
این فرد گرایی در جاهای مختلف خود را نشان میدهد، بخش زیادی از آسیبها و مسائل ما که از خانواده شروع شده و در دستگاههای دولتی و غیر دولتی،دانشگاه و رسانهها وجود دارد و القا میشود، در پشت تبلیغات مختلف و محصولات منافع فردی و ترجیح آن بر منافع جمعی وجود دارد.
فردگرایی عامل اصلی آسیبهای اجتماعی
علت و علل بسیاری از مسائل اجتماعی؛از رشوه، اختلاس، فساد، حقوق نجومی، قانون گریزیها و ضعیف شدن دین به همین فرد گرایی بر میگردد.
دین و اعتقادات دینی یکی از سازو کارهای باقیمانده از دوره پسا مدرن است که مانند یک لنگر اخلاق جامعه ما را میتواند حفظ کند.
فرهنگ سرمایه داری ارزشها را از بین میبرد
در حالت کنونی ارزشها و هنجارهایی که از درون دین میآید و کنترل کننده درونی تک تک افراد هستند این ارزشها به واسطه سلطه فرهنگ سرمایه داری کم کم مشروعیت زدایی میشود؛یعنی تعداد معدودی از افراد جامعه اعتقادات خود را حفظ میکنند و دیگران به این عده به چشم تحقیر نگاه میکنند.
آنها نیز رفته رفته مجبور میشوند مثل بقیه شوند. بنابراین جامعهای که به سمت مشروعیت زدایی پیش میرود و از طرف دیگر فرهنگ سرمایه داری در حال پیشروی است.حالا این فرد گرایی در درون خانواده خود را نشان میدهد. فرزند میگوید:«من مستقل هستم و چرا باید سر سفره غذا بخورم.» پدر میگوید:«برای چی فرزند داشته باشم و تمام عمر را بدوم؛ باید راحتر تر زندگی کنم.»
بنابراین فرهنگ و منطق سرمایه داری رفته رفته جایگیر شده و جاری ارزشهای دینی را میگیرد.
دینی که یکی از سازو کارهای مهم برای جامعه ما بوده و میراث رسیده از گذشتگان بود اما اکنون از آن مشروعیت زدایی صورت میگیرد و متاسفانه هرچه میگذرد، بدتر میشود.
اگر فرد گرایی آمد باید مثلا به جای یک دستگاه قضایی چند دستگاه کرد؛ یعنی وقتی افراد کنترل شان از دست رفت هیچ کدام توان مقابله با آن را ندارند و از پس درست کردن بر نمیآیند.
فرهنگ و منطق سرمایه داری رفته رفته جایگیر شده و جاری ارزشهای دینی را میگیرد
مثل بیماری سرطان این گریز از هنجارهایی که نفع عموم در آن لحاظ شده، اتفاق میافتد. در غرب فرد گرایی شکل گرفته تا حدودی با اخلاق ارتباط دارد یا در اوائل کار که متفکرانی آن را مطرح میکردند مقداری اخلاق در آن لحاظ بود؛ اما در جامعه ما این طور به نظر میآید که دارد به طور کامل این را کنار میگذارد.
اگر بخواهیم تحلیل آماری انجام دهیم و متغییرهای مختلفی داشته باشیم احتمالا فرد گرایی ممکن است عامل اصلی باشد که بسیاری از متغییرهای دیگر را شکل میدهد. به دنبال آن طلاق، ازدواج نکردن، سقط جنین، روابط آزادانه دختر و پسر اتفاق میافتد و نه والدین جلوگیری میکنند و نه خود افراد به قباحت آن ایمان دارند و آن را به عنوان یک امر عادی میدانند.
انتهای پیام/