«حاجقاسم صد بار در معرض شهادت قرار گرفته بود؛ این بار اوّل نبود، ولی در راه خدا، در راه انجام وظیفه، در راه جهاد فیسبیلالله پروا نداشت؛ از هیچ چیز پروا نداشت؛ نه از دشمن پروا داشت، نه از حرف این و آن پروا داشت، نه از تحمّل زحمت پروا داشت. بیستوچهار ساعت فرض کنید در فلان کشور گذرانده، نوزده ساعت کار کرده! با این، با آن، بنشین، مجاب کن، استدلال کن، حرف بزن. چرا؟ برای اینکه او را به یک نتیجهی مطلوب برساند؛ برای خودش که کار نمیکرد، برای [تحقّق] آنها کار میکرد؛ حاجقاسم این جوری بود» ۱۳۹۸/۱۰/۱۸ این جملات بخشی از توصیف رهبر انقلاب درباره حاجقاسم در اولین سخنرانی پس از شهادت اوست.
پایگاه اطلاعرسانی
KHAMENEI.IR بهمناسبت دومین سالگرد شهادت شهید سپهبد حاجقاسم سلیمانی، در گفتاری از سردار محمد شیرازی، ریاست دفتر نظامی فرماندهی معظّم کل قوا، به بررسی گوشههایی از مراودات نظامی شهید سلیمانی با رهبر انقلاب پرداخته است.
این شهید عزیز و خوشبخت ما، سپهبد حاجقاسم سلیمانی (رِضْوانُ اللّه تَعالی عَلَیه، قَدْ قَضى نَحْبَهُ وَ أَوْفَى بِعَهْدِهِ وَ لَقِیَ رَبَّه، هَنیئاً لَه) حقیقتاً به اهدافش رسید. این شهید همانطور که خودش میخواست و مطالبه میکرد، یک فرمانده و جلودار بود که در متن کار و در میدان بود و به «فرمانده میدان» هم معروف بود.
شهید سلیمانی در طول جنگ بهعنوان بسیجی وارد شد و بهعنوان یک فرمانده لشکرِ موفّق شناخته شد. بعد از جنگ، ایشان مدتی در منطقه کرمان بهعنوان فرمانده لشکر ثارالله و فرمانده ارشد سپاه در استان مأموریت پیدا کرد و چند سالی که در آنجا حضور داشت، خیلی خوب عمل کرد. یکی از مشکلات آن منطقه شرارتهایی بود که در آن میشد و اشراف زیادی روی این شرارتها نبود. دستگاههای مربوط در زمینه حل این مسائل مشکلاتی داشتند، ولی این عزیز وقتی وارد متن کار شد، مطالعه کرد و متوجه شد مشکل این جوانها چیست و چرا به این سمت کشیده میشوند. مشکل را پیدا کرد، بعد سرانشان را خواست و گفت که من این شرارتها را تحمل نمیکنم، آنها بایستی جمع و تمام شود. من آمدهام با شما جلسه بگذارم و با خودتان طرح موضوع کنم، نظر خود شما را بشنوم و برای این قضیه از شما کمک بگیرم. این قضیه باید حل شود. نحوه ورود ایشان به قضیه خیلی زیبا بود. همین اقبال و پذیرش ایشان، برای آنها خیلی مهم بود. شاید تا آن موقع کسی اینجور با آنها مواجه نشده بود. به همین جهت، پذیرفتند که واقعاً کمک کنند و درخواست سردار سلیمانی را تأمین کنند. قولوقرارشان را گذاشتند، مشکلاتشان را هم گفتند، سردار هم وعده داد که من به این مشکلات رسیدگی خواهم کرد، ولی شرطش این است که شما از اسلحه و جنگیدن دست بردارید و کنار بگذارید. آنها وعده کردند و به وعدهشان هم وفا کردند. عناصرشان آمدند یکییکی اسلحههایشان را به سردار سلیمانی تحویل دادند.
وقتی که کارش در آن منطقه تمام شد، در فرصتی من به کرمان رفتم. موقعی که میخواستم به تهران برگردم، ایشان مطلع شده بود و به فرودگاه تشریف آورد و چند دقیقه همدیگر را دیدیم. ایشان گفت پیغامی برای حضرت آقا دارم. سلام برسانید خدمت ایشان، عرض کنید که سلیمانی میگوید من کارم را در کرمان انجام دادم و هیچ مشکلی هم ندارم، شما هم نگران نباشید. من اینجا در دانشگاه تدریس دارم و دارم کارم را انجام میدهم. همین را به عرض حضرت آقا برسانید. این پیغام باعث شد که حضرت آقا تدبیری کنند. فرمانده کل سپاه را خواستند و فرمودند برای آقای سلیمانی فکری بکنید تا از ایشان استفاده بشود که منجر به حضور ایشان در تهران و مسئولیت نیروی قدس شد.
ایشان، با مطالعات قبلی و تجاربی که داشت در این میدان وارد شد و حقیقتاً یک کارِ نشد را شد کرد؛ البته، با تدبیر حضرت آقا و با همت همه عزیزان و دستاندرکارانی که پای کار آمدند و کم هم نبودند. همه، حتی مسئولان هم آمدند که در رأسشان شخص حضرت آقا نهایت همراهی و اشراف را داشتند. جوانهای منطقه هم به ایشان لبیک گفتند و پای کار آمدند و کمک کردند و از این جهت تقریباً اولین بار بود که چنین اجتماعی برای مبارزه با ظلم و ستم در منطقه شکل میگرفت و تا آن زمان یک کار اینچنینی نشده بود. کار مقاومت شکل گرفت و اکنون اثرات این حضور جهادیِ در صحنه و مقاومت در برابر ستمگران مشهود است؛ در صحنه اخیر در منطقه سوریه، آمریکا رسماً وارد شد و با عنوان داعش عناصری را بهکار گرفت که مجهز، با برنامه و با پشتیبانیِ تاموتمام بودند. این بعد از آن جنگهای قبلی بود که در منطقه خصوصاً با جمهوری اسلامی ایران انجام شده بود و این بار هم به یاری خداوند جلوی آن گرفته شد. وضعیت و مشکلاتی که در ماجرای سوریه وجود داشت، آنچنان سخت بود که مسئولان محلی تقریباً از اینکه بشود کاری انجام داد، ناامید بودند. جمهوری اسلامی هم نماینده تاموتمامش، آقای حاجقاسم را به آنجا فرستاد. ایشان هم در حالتی که دیگر هیچ امنیت و اعتباری نبود که کسی بتواند خودش را سالم به سوریه برساند، داخل معرکه شد. در ابتدای کار هیچ سازوکاری نبود، ولی به لطف خداوند و با همت جوانها، مقاومت شکل گرفت و کار پیش رفت. سرانجامش را هم دیدید که حرکت آمریکاییها شکست خورد. این هم جزو کارهای برجستهای بود که انجام شد و در این زمینه حقیقتاً باید گفت که بهجز فرمانده کل قوا که به کار مشرف بودند، کسی ابعاد کارهای حاجقاسم را نمیداند؛ رهبر انقلاب میدانند حاجقاسم چه کسی بود و واقعاً چه کرد.
حضرت آقا میفرمایند، ایشان را باید در جلسات میگشتیم و پیدا میکردیم. نمونه بارزش در محضر حضرت آقا بود؛ وقتی حاجقاسم سلیمانی تهران بود و کاری داشت، میآمد محضر حضرت آقا و در نماز ایشان شرکت میکرد. دأب ایشان اینجور بود که انتهای صف میایستاد. حضرت آقا هم بعد از نماز روالشان اینجوری است که برمیگردند و با تکتک افراد از همان جلو سلاموعلیک میکنند. بعد که تشریف میآوردند و خارج بشوند، آن انتهای صف، یکمرتبه میدیدند که آقای حاجقاسم سلیمانی ایستاده است. ایشان هم نمیایستاد که حضرت آقا بروند نزدیک، میآمد جلو.