شوهر اشرف سادات او را تکه تکه کرد و این زن در زیر شکنجه های هولناک شوهر سنگدل زنده بیرون آمد.
به گزارش اختصاصی خبرنگار رکنا، 27 آبان ماه امسال صدای فریادهای زنی به نام اشرف سادات حسینی در محله فرحزاد پیچید و دقایقی بعد شوهر او از خانه شان گریخت.
زن همسایه بالای سر اشرف سادات رفت و دقایقی بعد پسر اشرف سادات به نام علیرضا بالای سر مادرش که غرق در خون بود رسید و سریع اورژانس را خبر کردند.پیکر نیمه جان اشرف در حالی به بیمارستان منتقل شد که امیدی به زنده ماندن او وجود نداشت اما بعد از ده روز که اشرف در آی سی یو بستری بود،به طرز معجزه آسایی از مرگ نجات پیدا کرد.اما یک دست او فلج شد و یک چشمش کور شد و انگشتان یک دستش قطع شد.
در حالی که شوهر این زن خیلی سریع شناسایی و دستگیر شد، با طی روال قانونی پرونده، رسیدگی به عنوان اتهامی متهم در شعبه دهم دادگاه کیفری یک استان تهران آغاز شد.
اشرف سادات ضمن درخواست قصاص عضو متهم و دیه، شکایت خود را اینطور مطرح کرد:«27 سال قبل با محسن ازدواج کردم در این سالها او آدم شر و دعوایی و اهل مشروبات الکلی و مواد مخدر بود اما در این سالها هیچ وقت این رفتارهایش را به رویش نمی آوردم که نخواهد به خودش اجازه دهد که در داخل خانه نیز مشروبات الکلی و مواد مخدر مصرف کند.
همسرم از وقتی که به سراغ مواد مخدر شیشه رفت رفتارهایش نسبت به گذشته بدتر شد و شروع به تهمت های ناموسی به من و دخترمان می زد و هر روز که از سر کار می آمدم حرف های نادرستی می زد و زندگی را برایم جهنم کرده بود.
اوایل شهریور سال قبل بود.وقتی از محل کارم به خانه رسیدم شروع دوباره شروع به تهمت زدن کرد و وقتی اعتراض کردم که چرا تهمت های زشت و دروغین به من می زنی مرا به باد کتک گرفت و با گلدان سرم و قفسه سینه ام را شکست که از او شکایت کردم و دستگیر شد اما خواهرش با یک قرار وثیقه شوهرم را آزاد کرد.
ترسناکترین سرنوشت یک زن ایرانی / اشرف سادات حسینی تکه تکه شد اما زنده ماند
وقتی شوهرم با قرار وثیقه که یک فیش حقوقی بود آزاد شد من در خانه مادرم بودم که به بچه هایم پیغام می داد که به مادرتان بگویید به خانه بازگردد و خودش از خانه می رود اما ما نمی دانستیم همسرم قصد قتل مرا دارد.
یکی از فرزندانم کرونا گرفت به همین خاطر به خانه خودم رفتم بعد از 10 روز محسن زنگ زد و به بهانه اینکه می خواهد پوتین و کفش هایش را بردارد که به جلوی در خانه آمد، وقتی جلوی در رفتم به او گفتم خودش وارد حیاط شود و کفش هایش را بردارد اما اصرار داشت که من داخل حیاط شوم که در یک لحظه مرا در داخل حیاط روی زمین انداخت و زانویش را روی گلویم گذاشت و می گفت باید رضایت بدهی، چون احتمال می داد که پسرم به خانه بازگردد از ترسش فرار کرد که بعد از آن به اداره پلیس و پزشکی قانونی رفتم و از او شکایت کردم.»
او در مورد روز حادثه گفت:« محسن می دانست در خانه کسی نیست و قصد قتل مرا داشت.وقتی فهمیدم پشت در خانه است به پسرم زنگ زدم و با وحشت گفتم که پدرش آمده است.یکدفعه شیشه خانه را شکست.به سرعت از خانه خارج شدم و وقتی به چهارچوب در حیاط رسیدم، محسن از چهارپایه به پایین آمد و ابتدا با قمه ضربه ای با پاشنه پایم زد که روی زمین افتاد و دیگر نمی توانستم فرار کنم.داخل کوچه بودم، 3 جوان جلوی در بودند، من روی زمین افتاده بودم که محسن با قمه محکم ضرباتی به سمت سر و صورتم می زد، من سعی می کردم با دست جلوی ضربات قمه را بگیرم، قمه بالا می رفت و پایین می آمد و با دستم جلوی ضربات را می گرفتم تا اینکه یکی از زنان همسایه او را هل داد و محسن با اطمینان از اینکه مرا کشته فرار کرد و نمی دانم مرا چطور به باغچه برده بودند و روی من یک چادر کشیده بودند که پسرم سر رسید و دیگر هیچ چیز به یاد ندارم.»
در جلسه دادگاه دختر اشرف سادات در جایگاه دفاع قرار گرفت و گفت:«پدرم با بداخلاقی هایش زندگی را برای من و برادرم و مادرم تلخ کرده بود.هر وقت در خانه بحثمان می شد به مقدسات بد و بیراه می گفت.از وقتی این بلا را سر مادرم آورد دیگر در دهانم نمی چرخد او را بابا صدا بزنم.او همیشه به من و برادرم تهمت می زد و می گفت فرزندان نامشروع هستیم.وقتی این حادثه برای مادرم رخ داد تا مدت ها وحشت زیادی در دل همه ما بود. بند بند انگشت مادرم را از روی زمین جمع کردیم و داخل کیسه ریختیم.خدا با معجزه مادرم را به ما برگرداند اما ما می خواهیم پدرم به مجازات برسد.»
همچنین بعد از دختر جوان،پسر اشرف سادات هم در جایگاه قرار گرفت و گفت:«روز حادثه وقتی به خانه مان رسیدم،مادرم غرق در خون بود.پدرم با ضربات قمه به حدی محکم به سر و صورت او ضربه زده بود که دسته قمه شکسته بود و تکه هایی از گوشت تن مادرم روی زمین ریخته بود.ضرباتی که به سر مادرم وارد شده بود به حدی عمیق بود که سر او به طرز وحشتناکی شکافته بود و وقتی او را داخل آمبولانس گذاشتیم من سرش را میان پایم گرفته بودم که پوست سرش بیشتر نشکافد.»
او در ادامه گفت:«پدرم اعتیاد داشت و رفتار دیکتاتوری در خانه داشت.مثلا ما اجازه نداشتیم کانال تلویزیون عوض کنیم.خرج خانه نممی داد و مادرم یک عمر کار کرده بود و خرج زندگی داده بود.پدرم اعتیاد داشت و یک بار او را به کمپ برده بودم که حمایت بی جای اقوام سبب شد پدرم نتواند ترک کند.پدرم می گفت در کمپ به او نان خشک داده بودند و شکنجه اش می کردند اما من در مورد آن کمپ تحقیق کرده بودم و اگر دخالت اقوام باعث خروج پدرم نمی شد شاید حالا او موفق شده بود اعتیادش را ترک کند و این مصیبت سر خانواده نمی آمد.پدرم حتی دو بار بینی خواهرم را شکسته بود و بهانه اش هم این بود که خواهرم به سفر کربلا رفته بود. انگشت و دست راست مادرم روی زمین بود که برای پیوند به بیمارستان بردیم اما 2 انگشت و انگشتر مادرم در کوچه نبود و وقتی مادرم در بیمارستان به هوش آمد متوجه شدیم که پدرم انگشت و انگشتر مادرم را با خودش برده است .»
بعد از اینکه شاکیان پرونده اظهارات خود را در دادگاه مطرح کردند،وکیل شاکی نیز در توضیح گفت:«ضرب و جرح شدید موکل بنده حکایت از قصد متهم برای شروع به قتل دارد چرا که جراحت عمیق به سر و چشم گویای قصد قتل است.»
قضات دادگاه بعد از استماع شکایت شاکیان پرونده و کلای آنها برای ثبت دفاعیات متهم تنفس اعلام کردند.رسیدگی به این پرونده در جلسه بعدی دادگاه انجام خواهد شد.